#خاطراتخادمیراهیاننور
#ادامهپارتاول
رسیدیم دیدیم کلی خادم اومده و درگیر کارای اعزامشونن
ما هم رفتیم که اعزام بشیم ولی گفتن سهمیه ندارید و باید برگردید شهرتون ولی ما میدونستیم قراره با این حرف رو به رو بشیم ؛ پس ناامید نشدیم و باز موندیم و دنبال ی راهی بودیم که بتونیم اعزام شیم؛ خلاصه روز اول به همون منوال گذشت و مسئول اعزام همچنان مخالفت میکرد؛
روز دوم با ی آقایی آشنا شدیم که چندین سال خادم اردوگاه مرکزی بود به اسم آقای زینالی از اونجایی که مثل ما آذری زبان بود ارتباط خوبی باهاش برقرار کردیم
اون بهمون گفت باید پیش کی بریم که بتونیم کارای اعزاممون رو درست کنیم
اون گفت که برید ....
ادامه تو پارت های بعدی🍃