😜🌷طنز_جبهه
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
سلام
فکر نکنید استقلال و پرسپولیس فقط
الانه☺️☺️☺️☺️
یکی از دوستان میگفت تو جبهه و در
شب عملیات با یکی از رفقا بر سر
استقلال و پیروزی حرفمون شد و دعوای
لفظی 😔😔
بعد از عملیات دیگه ندیدمش فکر کردم
شهید شده.....😔😔😔😭😔
.ناراحت بودم که ایکاش
حلالیت طلبیده بودم......😔😭😔
تویه همین
افکار بودم که دیدم رفیقم چندتا عراقی
رو اسیر کرده و روی دوش یکیشون
سوار و بهشون یاد داده بگن استقلال
سوراخ.....😂😂😂😂
پیروزی قهرمان و داره میاد..😂😂😄😂
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
خاطرات طنز جبهه
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@Hashtad80ii
╰─┅🍃🦋🍃
🌹بسم رب الحسین🌹
زیارت قاچاقی ...
.
در منطقهی هور، با چند نفر از
مجاهدان عراقی همکاری می کردیم.
فکر زیارت امام حسین علیهالسلام
یک لحظه هم سید را آرام نمی گذاشت.
با مجاهد عراقی صحبت کرد.
قرار شد او کارهای جعل کارت تردد
و بقیه مسائل را حل کند.
یک روز آمد سر وقت سید که برویم.
.
مجاهد عراقی می گفت:
از ایستگاه ایست و بازرسی بصره رد شدیم.
شب را در منزل خودم بودیم
و فردا عزم حرم کردیم.
حرف ها را قبلا زده بودیم که باید
احساسات خود را کنترل کنی،
نکند استخباراتیها متوجه شوند و همه لو بروند.
سید تا چشمش به ضریح امام حسین (ع)
و حرم بی زائرش افتاد، از خود بیخود شده بود.
هرچه بچه ها ایما و اشاره و قسم دادیم،
کارگر نیفتاد. حالا سید ۲۰ دقیقه ای میشد
که کنار ضریح مشغول راز و نیاز بود.
بعدها می گفت: تا چشمم به ضریح افتاد
اختیارم را از دست دادم ....
.
📚 کتاب: پا برهنه در وادی مقدس
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@Hashtad80ii
╰─┅🍃🦋🍃
😂😂#طنز_جبهه(بخون و بخند)😂😂
تعداد مجروحین بالا رفته بود
فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها دوید طرفم و گفت :
سریع بیسیم بزن عقب و بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد!
شاستی گوشی بیسیم را فشار دادم و بخاطر اینکه پیام لو نرود و عراقیها از خواستهمان سر در نیاورند، پشت بیسیم با کد حرف زدم
گفتم: ” حیدر حیدر رشید ”
چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید. بعد صدای کسی آمد:
– رشید بگوشم.
+ رشید جان! حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید!
-هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟
+ شما کی هستی؟ پس رشید کجاست؟
– رشید چهار چرخش رفته هوا. من در خدمتم.
+ اخوی مگه برگه کد نداری؟
– برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی میخوای؟
دیدم عجب گرفتاری شدهام، از یکطرف باید با رمز حرف میزدم، از طرف دیگر با یک آدم ناوارد طرف شده بودم
+ رشید جان! از همانها که چرخ دارند!
– چه میگویی؟ درست حرف بزن ببینم چی میخواهی ؟
+ بابا از همانها که سفیده.
– هه هه! نکنه ترب میخوای.
+ بیمزه! بابا از همانها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره
– ای بابا! خب زودتر بگو که آمبولانس میخوای!
کارد میزدند خونم در نمیآمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بیسیم گفتم.😂
منبع: کتاب رفاقت به سبک تانک ، صفحه ۵۵
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@Hashtad80ii
بنگرکه شهدا باچه سختی هایی نماز اول وقت رافراموش
نمیکردند
نمازاول وقت بخوانیم شاید
مشمول رحمت حضرت حق
قرارگیریم 🌸
شهادت آرزومه 🖤🕊💚🌷
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@Hashtad80ii
╰─┅🍃🦋🍃
#خاطره_بسیار_شنیدنی👌🌹
محرم حدود ۲۰ سال پیش بود که تو یه اتفاق پام ضربه شدیدی خورد، طوریکه قدرت حرکت نداشتم. پام رو آتل بسته بودند. ناراحت بودم که نمی تونستم تو این ایام کمک کنم. نذر کرده بودم که اگه پام تا روز عاشورا خوب بشه با بقیه دوستام دیگهای مسجد را بشورم و کمکشون کنم. شب عاشورا رسیده بود و هنوز پام همونطور بود. از مسجد که به خونه رفتم حال خوشی نداشتم. زیارت را خوندم و کلّی دعا کردم. نزدیکهای صبح بود که گفتم یه مقدار بخوابم تا صبح با دوستام به مسجد بِرَم. تو خواب دیدم تو مسجد (المهدی) جمعیت زیادی جمع هستند و منم با دو تا عصا زیر بغل رفته بودم. یه دسته عزاداریِ منظم، داشت وارد مسجد می شد. جلوی دسته، شهید سعید آل طه داشت نوحه می خوند. با خودم گفتم: این که شهید شده بود! پس اینجا چیکار می کنه؟! یه دفعه دیدم پسرم محمد هم کنارش هست. عصا زنان رفتم قسمت زنونه و داشتم اینها رو نگاه می کردم که دیدم محمد سراغم اومد و دستش را انداخت دور گردنم. بهش گفتم: مامان، چقدر بزرگ شدی! گفت: آره، از موقعی که اومدیم اینجا کلّی بزرگ شدیم.
دیدم کنارش شهید آزادیان هم وایساده. آزادیان به من گفت: حاج خانوم! خدا بد نده. محمد برگشت و گفت: مادرم چیزیش نیست. بعد رو کرد به خودم و گفت: مامان! چیه؟ چیزیت شده؟ گفتم: چیزی نیست؛ پاهام یه کم درد می کرد، با عصا اومدم. محمد گفت: ما چند روز پیش رفتیم کربلا. از ضریح برات یه شال سبز آوردم. می خواستم زودتر بیام که آزادیان گفت: صبر کن که با هم بریم. بعد تو راه رفته بودیم مرقد امام(ره). گفتیم امروز که روز عاشوراست اول بریم مسجد، زیارت بخونیم بعد بیایم پیش شما. بعد دستهاشو باز کرد وکشید از سر تا مچ پاهام؛ بعد آتل و باندها رو باز کرد و شال سبز را بست به پام و بعدش هم گفت: از استخونت نیست؛ یه کم به خاطر عضله ات است که اون هم خوب می شه.
از خواب بیدار شدم، دیدم واقعیت داره؛ باندها همه باز شده بودند و شال سبزی به پاهام بسته شده بود. آروم بلند شدم و یواش یواش راه رفتم. من که کف پام را نمی تونستم رو زمین بذارم حالا داشتم بدون عصا راه می رفتم. رفتم پایین و شروع به کار کردم که دیدم پدر محمد از خواب بیدار شده؛ به من گفت: چرا بلند شدی؟ چیزی نمی تونستم بگم. زبونم بند اومده بود. فقط گفتم: حاجی! محمد اومده بود. اونم اومد پاهام رو که دید زد زیر گریه. بعد بچه ها رو صدا کرد. اونا هم همه گریه شون گرفته بود. این شال یه بویی داشت که کلّ فضای خونه رو پر کرده بود. مسجد هم که رفتیم کلّ مسجد پر شده بود از این بو. رفتم پیش بقیه خانوم ها و گفتم: یادتونه گفته بودم اگه پاهام به زمین برسه صبح میام. اونا هم منقلب شده بودند. یه خانومی بود که میگرن داشت. شال رو از دست من گرفت و یه لحظه به سرش بست و بعد هم باز کرد، از اون به بعد دیگه میگرن اذیتش نکرده. مسجدی ها هم موضوع را فهمیده بودند. واقعاً عاشورایی به پا شده بود. بعدها این جریان به گوش آیت الله العظمی گلپایگانی(ره) رسید. ایشون هم فرموده بودند: که اینها رو پیش من بیارید. پیش ایشون رفتم ، کنار تختشون نشستم و شال رو بهشون دادم. شال رو روی چشم و قلبشون گذاشتند و گفتند: به جدّم قسم، بوی حسین(ع) رو می ده. بعد به آقازاده شون فرمودند: اون تربت رو بیارید، می خوام با هم مقایسه شون کنم. وقتی تربت رو کنار شال گذاشتند، گفتند که این شال و تربت از یک جا اومده. بعد آقا فرمودند: فکر نکنید این یه تربت معمولیه. این تربت از زیر بدن امام حسین(ع) برداشته شده، مال قتلگاه ست، دست به دستِ علما گشته تا به دست ما رسیده. بعد ادامه دادند: شما نیم سانت از این شال رو به ما بدید، من هم به جاش بهتون از این تربت می دهم. بهشون گفتم: آقا بفرماید تمام شال برای خودتان. ایشون فرمودند: اگه قرار بود این شال به من برسه، خدا شما رو انتخاب نمی کرد. خداوند خانواده شهداء رو انتخاب کرد تا مقامشون رو به همه یادآور بشه … اگر روزی ارزش خون شهدای کربلا از بین رفت،ارزش خون شهدای شماهم از بین می ره. بعد هم نیم سانت از شال بهشون دادم و یه مقدار از اون تربت ازشون گرفتم.»
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🌸🖇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر در خانه دختر ختم رُسوُل
هیزم آورده اند در عوض دسته گل
بقیة الله،آجرک الله🖤
#فاطمیه
#امام_زمان
᯽⊱┈•─╌ 🏴 ╌─•┈⊰᯽
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🌸🖇
#دختر۱۶ساله💞
که۱۱ماه #شکنجه ضدانقلاب
گرداندن با سر تراشیده درروستاها
#قطع_دست
#زنده_به_گورشدن و
#شهادت💔رابرتوهین به #امام ترجیح داد
#الگوی_دختران
#شهید_ناهیدفاتحی_کرجو🌷
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🌸🖇
😜🌷طنز_جبهه
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
سلام
فکر نکنید استقلال و پرسپولیس فقط
الانه☺️☺️☺️☺️
یکی از دوستان میگفت تو جبهه و در
شب عملیات با یکی از رفقا بر سر
استقلال و پیروزی حرفمون شد و دعوای
لفظی 😔😔
بعد از عملیات دیگه ندیدمش فکر کردم
شهید شده.....😔😔😔😭😔
.ناراحت بودم که ایکاش
حلالیت طلبیده بودم......😔😭😔
تویه همین
افکار بودم که دیدم رفیقم چندتا عراقی
رو اسیر کرده و روی دوش یکیشون
سوار و بهشون یاد داده بگن استقلال
سوراخ.....😂😂😂😂
پیروزی قهرمان و داره میاد..😂😂😄😂
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
خاطرات طنز جبهه
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@Hashtad80ii
╰─┅🍃🦋🍃
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 صحبتهای شهید احمد مشلب در مورد حجاب امروزی دختران؛
#شهید_احمد_مشلب
#سالروزشهادت
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🕊دل که هوایی شود...
پرواز است که آسمانیت می کند.
و اگر بال خونیـن داشته باشی دیگر آسمــان، طعم کربلا می گیرد...
📎بیایید دلها را راهی کربلای جبهه ها کنیم...
🏳 زیارتنامه "شهــــــداء"
🌿بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌿
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ الله وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ الله و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ الله
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیکم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِی النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنی گُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَ مَعَکُم...🌿⚘
✋🏻 #سلام_بر_شهـــــداء
هدیه به ارواح طیبه شهــدا، سلامتی وتعجیل در ظهـور مولا صاحب الزمان #صلـــوات🍃♥️
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@Hashtad80ii
╰─┅🍃🦋🍃
بسم رب الشهید🌹
🖊مشخصات فردی شهید
🎀نام : محمد رضا تورجی زاده🌹🕊
🎀تاریخ تولد: ۲۳|۴|۱۳۴۳
🎀تاریخ شهادت: ۵|۲|۱۳۶۶
🎀محل شهادت : بانه، منطقه عملیاتی کربلای ۱۰
🎀نحوه شهادت: اصابت ترکش در ناحیه ی پهلو و بازو و کمر
📝#شهیدمحمدرضاتورجیزاده در سال 1343به دنیا آمد.
📝در همان کودکی عشق و ارادت به خاندان نبوت و امامت داشته و با شور وصف ناپذیر در مجالس عزاداری شرکت می نمود.
📝با اوج گرفتن انقلاب، #شهید با چند تن از دوستان فعالیت های سیاسی خود را در مسجد ذکرالله آغاز نمود و در تظاهرات ضد حکومت شرکت می نمود که چندبار مورد ضرب و شتم ماموران قرار گرفت .
📝ایشان به #شهید بهشتی و آیت الله خامنه ای علاقه فراوانی داشتند.
📝#شهیدتورجیزاده مداحی و روضه خوانی را در دبیرستان هاتف با دعای کمیل آغاز کرد.
🌺شهادتت مبارک فرمانده.
🕊به مناسب سالروز
#شهادت #شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
داداش شهادتت مبارک
😔😔😭😭😭
🦋🦋🦋
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@Hashtad80ii
╰─┅🍃🦋🍃
🕊دل که هوایی شود...
پرواز است که آسمانیت می کند.
و اگر بال خونیـن داشته باشی دیگر آسمــان، طعم کربلا می گیرد...
📎بیایید دلها را راهی کربلای جبهه ها کنیم...
🏳 زیارتنامه "شهــــــداء"
🌿بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌿
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ الله وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ الله و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ الله
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیکم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِی النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنی گُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَ مَعَکُم...🌿⚘
✋🏻 #سلام_بر_شهـــــداء
هدیه به ارواح طیبه شهــدا، سلامتی وتعجیل در ظهـور مولا صاحب الزمان #صلـــوات🍃♥️
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@Hashtad80ii
╰─┅🍃🦋🍃