ابیات خواندنیِ قصیده ای از عمان سامانی در مدح امیرالمؤمنین علیه السلام
.
.
.
به پرده بود جمالِ جمیلِ عزّوجل
به خویش خواست کند جلوهای به صبح ازل
چو خواست آن که جمالِ جمیل بنماید
علی شد آینه، خیرالکلام قَلَّ وَ دَل
من از مفصل این نکته مجملی گفتم
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
به درد، مایل از آنسان که دیگران به دوا
به زهر، مایل از آنسان که دیگران به عسل
به آب، تشنه و آبی ندیده جز خنجر
به شهد، مایل و شهدی نخورده چون حنظل
چو شیر شرزه در آید چه جای تعریفست
ز گرگِ پیر و شغالِ ضعیف و روبه شَل
پس از خدای، تو باشی اجلّ ممدوحان
به جاه و رتبه و «عمان» ز مادحانِ اقل
تو محییِ ازل و چاکر تو مستهلک
تو معطی ابد و مادح تو مستأصل
#عمان_سامانی
...
@HassanMaarefvand
کسی که گفت، به گل نسبتی است روی تو را
فزود قدر گل و بُرد آبروی تو را
#عمان_سامانی
@HassanMaarefvand
گر سیر کعبه و دِیْر، ور خانقاه کردم
غیر از تو کس ندیدم، هرجا نگاه کردم
قصد و مرادم از سیر، روی تو بود لاغیر
گر سیر کعبه و دیر، ور خانقاه کردم
دیدم که بود کوهی، اندر برابر کاه
عفو ترا مطابق، با هر گناه کردم
جز دعوی «اناالحق » نشنیدم از زبانش
گوش دل از حقیقت، بر هر گیاه کردم
اثبات گشت بر من، از یک نفس به «اِلّا»
تا نفی ماسِوا را، با «لااله» کردم
گر شد نمد کلاهم، مسکین مخوان، که شاهم
در فقرْ پادشاهی، با این کلاه کردم
بیخود نیافتم من، بر آبِ زندگی دست
روشن ضمیر پیری، هادی راه کردم
نی نی که هادی ام بود، خضر زمانه نی نی
خود آب زندگی بود، من اشتباه کردم
در هر قضا که رو داد، او را معین گرفتم
در هر بلا که آمد، او را پناه کردم
«عمان» اگر کلاهم، شاهانه شد عجب نیست
دیریست با گدایی، خدمت به شاه کردم
#عمان_سامانی
@HassanMaarefvand