eitaa logo
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
85 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
223 فایل
ارتباط با مدیر کانال ya110s@
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزِمان را با سَلام بَر چهارده مَعْصوم آغاز می‌کنیم 🌱اَلْسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اَللّه صل الله 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمیرَاَلْمؤمِنین 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ اَلزَهْراءُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُسَینَ بنَ عَلیٍ سَیدَ اَلشُهَداءِ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ‌اَلحُسَیْنِ زینَ اَلعابِدینَ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بنَ عَلیٍ نِ اَلباقِرُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا جَعْفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ نِ اَلصادِقُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ نِ اَلکاظِمُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یاعَلیَّ بنَ‌مُوسَی‌اَلرِضَا اَلمُرتَضی 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدٍ بنَ عَلیٍ نِ اَلجَوادُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ مُحَمَّد نِ اَلهادی 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلعَسْکَری 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقیَةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمان وَ رَحْمَةَ اَللّهِ وَ بَرَکاتِهِ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در جبهه هیچ وقتی برای بیکاری وجود نداشت! اولین فرصت، خواندن قرآن بود ... سلام✋ ‍🌹دایی 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید علی اصغر غلاملودرسال1337درشهرستان رزن درخانواده ای مذهبی متولد شد.دوران جوانی وی مصادف با انقلاب اسلامی بود وایشان درتظاهرات وفعالیتهای انقلابی حضورفعال داشت.دراولین سالهای دفاع مقدس درجبهه شرکت نمود.او دارای یک فرزنددختربود وسرانجام درسن 21سالگی در منطقه بهمن شیردرتاریخ 1359/10/28 به درجه رفیع شهادت نائل گردید. ✅خاطراتی از شهید درروستا اولین نفری که پرچم انقلاب رابلند کرد این شهید بزرگواربود. ✅خصوصیات بارزاخلاقی اهل نماز اول وقت بود ، مهربان،انقلابی بود و به بزرگترها خیلی احترام می گذاشت. مزارمطهراین شهید بزرگوار در کنار برادر شهیدش علی اوسط درشهر کرج (امامزاده محمد) می باشد. تولد : ۱۳۴۰ شهادت: ۱۳۶۰/۴/۲۰ شهادت: اندیمشک درحین ماموریت :کرج(امامزاده محمد) -گرامی باد. نثارارواح طیبه شهدا -امام شهداء و اموات # صلوات 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی : ۱۳۱ روایتی که حسین خواند مرا به حرم زینب کبری برد و دلم را تکان داد با دست اشک های چشم دخترانم را پاک کردم و گفتم: «حاج آقا اگر شهید شدی شفاعتم میکنی؟ نگاهم کرد و با یقینی که از قلب مطمئنش برمیخواست گفت «بله» غم دلم را خوردم و صدایم را صاف کردم و گفتم «حاج آقا اگه شهید شدی من جنازه شما رو برای خاکسپاری به همدان نمیبرم.» خندید و گفت: حتماً میبری گفتم :برای من دردسر درست نکن. من و این بچه ها باید هی بریم همدان و بیایم تهران . گفت: «واجبه که به وصیتم عمل کنی. یکی از وصیت هام اینه که همدان کنار دوستان شهیدم دفنم کنید.» اسم دوستان شهیدش را که آورد کمی بغض کرد ،همان اندازه که زهرا و سارا برای بابایشان میسوختند او برای دوستان شهیدش میسوخت گاهی به من میگفت: «من شاهد شهادت هزاران دوست تهرانی ،همدانی گیلانی بوده ام. هر کدام از این شهادتها داغی بر دلم نشانده. حرفهای حسین ، زهرا و سارا کمی آرامم کرد. حالا فقط بی کلام به پدرشان نگاه میکردند. تنهایشان گذاشتم و سری به اتاق شخصی حسین زدم اتاق به هم ریخته بود. به جز یک دست لباس و حوله و یک کتاب، بقیه وسایلی را که برایش داخل ساک گذاشته بودم، بیرون گذاشته بود. عبایش همیشه روی گیره جالباسی آویزان بود و سجاده اش همیشه روی زمین پهن ، عبا و سجاده اش را تا زده بود و گذاشته بود داخل کمد .‌برگشتم پیش زهرا و سارا که امین از خشک شویی رسید. او هم مثل زهرا و سارا چشمش سرخ و پلکهایش باد کرده بود. اما او چرا؟ 👇👇👇
نگاهی به چهره گرفته و صورت خیس زهرا انداخت و با بغض گفت: «حاج آقا که نرفته؟» زهرا بی حوصله جواب داد: «نه» هنوز و پرسید «گریه کردی امین؟! امین که از سکوت سرد خانه فهمیده بود چه ،گذشته پاسخ داد رفتم از خشک شویی عباس آقا لباس بگیرم عباس آقا منو که دید، گریه اش گرفت. پرسیدم چی شده؟ گفت: حاج آقا همدانی اومد اینجا ازم حلالیت خواست.» امین به اینجا که رسید بغضش ترکید و گفت: «حاج آقا داره میره حلب برای هدایت عملیات تا تلخی وداع را کم کنم زورکی خندیدم و گفتم: به حاج آقا بگم که عملیات رو لو دادی امین آقا؟ دل و دماغ پاسخ نداشت. ساعت ۶ عصر شد حسین ساکش را برداشت دستانش را دور گردن زهرا و سارا حلقه کرد و چسباند به سینه اش دخترها بغض کردند و قرآن بالای سرش گرفتند. قرآن را بوسید. خداحافظی کرد و رفت توی حیاط و دوباره برگشت باز خداحافظی کرد و مکثی و نگاهش روی انگشتری سرخی که داشت متوقف شد و برای بار سوم رفت توی اتاقش حلقه انگشتری را که سالهای سال توی دستش داشت و جز برای وضو در نمی آورد، در آورد. دخترها جلوی در معطل و منتظر بودند. اما من تا اتاق دنبالش کردم.عقیق را قبل از اینکه مقابل اینه بگذارد، به چشمانش کشید و بوسید. عقیق سرخی که یادگار محمود شهبازی بود. حسین می گفت محمود قبل از شهادتش این انگشتری را به من داد نمیخواست هیچ چیزی از این دنیا را با خود داشته باشد. از کنج اتاق نگاهش میکردم. وقتی انگشتری را کنار آینه ،گذاشت یک آن سرم گیج رفت به صورت پرنورش که توی آینه بود خیره شدم تا حالم خوب شد پشت سرش تا آستانه در آمدم اما پایم روی زمین نبود. برای بار سوم خداحافظی کرد سارا یک کاسه آب آماده کرده بود که پشت سرش بریزد .گفتم نریز دخترم مثل مادران و همسرانی که در سالهای جنگ فرزند یا شوهرانشان را بدرقه میکردندهمراهی اش کردیم دست تکان داد و رفت. از بلند گوی مسجد انصارالحسین صدای بلند اذان می آمد. دست زهرا و سارا را گرفتم و برگشتم و نماز مغرب و عشا را روی سجاده حسین که از دمشق آورده بود خواندم سجاده ای که بوی اشکهای حسین را میداد. زهرا شام درست کرد بی میل بودم و هب و مهدی هم رسیدندو جای خالی بابا را دیدند رفته بود اما خانه پر از او بود به هرجا نگاه میکردم میدیدمش و صدایش را میشنیدم که میگفت سالار شدی برای این روزها گفته بود، دو سه روزه برمیگردم اما حالا برای او و من همه پرده ها کنار رفته و میدانستم که سالهاست منتظر رسیدن همین دو سه روز بوده است. از همان روز که میگفت: «همهٔ کار من به زینب حسین (ع)، گره خورده تا من امتحانی حسینی بدهم و تو امتحانی زینبی» از همان روز که خواب دید از یک معبر تنگ و تاریک به سختی میگذرد و به یک کانون نور میرسد. دلم داشت توفانی میشد قرآنی را که سیدحسن نصرالله به سارا هدیه کرده بود باز کردم و "سوره یاسین را خواندم قلبم آرام تر شد. عقربه ها ساعت ۹ را نشان میدادند یعنی وقت پرواز تهران - دمشق که از گوشی ام صدای دریافت پیامک آمد اسم بابا حسین افتاده بود. با این پیامک «خداحافظ.» ⬅️ ادامه دارد .... 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا