eitaa logo
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
86 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
235 فایل
ارتباط با مدیر کانال ya110s@
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✂️༻‌ جمعه و خیاطی༺✂️ (( تبدیل چادر ساده به ملی )) 《برای دختر کوچولوت چادر ملی بدوز》 🔹 چادر ملی رو به بزرگسالان توصیه نمیکنیم چون جزء چادرهای جذب هست و پوشانندگی زیادی در مقابل نامحرم ندارد . در واقع تفاوت چندانی با مانتو ندارد! 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@ostad_shojaeمقام محمود 16.mp3
زمان: حجم: 11.23M
۱۶ ※ و أسئلهُ أن یُبَلّغنی المقامَ المَحمود لکم عندالله. | • چه می شود که بعضیها موتور حرکتشان اصلا خاموش نمی شود؟ به بیراهه نمیزند، محکم می روند، تند و تند و تند ... تا برسند. √ و بعضیها دائما یا زمین میخورند، یا از مسیر خارج می شوند، یا منتظر هُلِ این و آنند؟ استادشجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌 موادلازم نیم کیلوگوشت چرخکرده پیازرنده شده یک عدد فلفل دلمه ای قرمز رنده شده یک الی دوعدد نمک . فلفل وادویه دلخواه بمقدارلازم پودرسوخاری دوقاشق غ بادمجان چندعددترجیحاباریک وبلندباشه چندعددسیخ چوبی کوتاه یک لیوان سس گوجه فرنگی طبق ویدئو مخلوط میکنیم وخوب ورز میدهیم به سیخ میکشیم ودرروغن سرخ میکنیم ودر ورقه های سرخ شده بادمجان میپیچیم داخل تابه میچینیم وسس گوجه راروش میریزیم میزاریم داخل فربادمای 170درجه تاپخته بشه وسسش جمع بشه غذای ماآماده ست وبینهایت خوشمزه ترازاون چیزیه که فکرشو میکنیم 👈 میتونید بدون فر وداخل تابه رژیمی هم این غذارادرست کنید ‌😊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
www,iranseda.irPart04_کیمیاگر.mp3
زمان: حجم: 9.2M
📚🎧« کـــــــتاب صــوتی» 📃:«کیمـــــــیاگـــــر» 📘: قسمـــت : 4 📝: "اثـــــــراستــــــــادرضـــامصطفــوی 🟢:ناشــر عهــــــدمـــــانــا 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
غمی در سینه ام می جوشه امشب چراغ آسمون، خاموشه امشب گمونم پیرهنِ مشکیشو، زهرا (علیهاالسلام) به جای مادرش، می پوشه امشب! دعوتید به مجلس روضه اهل بیت «علیهم السلام »🏴 زمان ۲۷و۲۸و۲۹مرداد «مصادف با ۱و۲و۳ ماه صفر» ساعت : ۵ عصر آدرس: بنیاد .خیابان شهید پاییزان .خیابان شهید همتی . کوچه ۱۰ پلاک ۹ . منزل خانم دلیری 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
18 اوت،‏ 17.24​.aac
حجم: 15.14M
🎙سرکار خانم شرفی امروز اول ماه صفر منزل سرکار خانم دلیری 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
🇮🇷🇮🇷 مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷 ✒قسمت چهل و سوم فصل چهارم نبرد تا آزادی خرمشهر(۳) برگشتیم انرژی اتمی. شب خوابیدیم و صبح فردا حبیب با پای لنگان با کمک باقر سیلواری شروع به سازماندهی مجدد گردان کرد. جای خالی حدود ۱۲۰ شهید و مجروح با نیروهای تازه نفس پر شد. حبیب اهل سخنرانی نبود ولی با اصرار شهبازی ناچار شد برای کل نیروهایش صحبت کند: "برادران! می‌دانید که ما در مرحله اول تا جاده رفتیم و این یعنی گرفتن یک سر پل بزرگ برای ادامه عملیات... حاج احمد و دیگر مسئولان از عملکرد ما راضی بودند. حتماً خدای متعال هم راضی است... بروید و آماده بشید. زمان حرکت را به مسئولان گروهان‌ها خواهم گفت." صحبت حبیب تمام شد. من رفتم پیشش: "آقا حبیب! ما کجا را باید برای ادامه عملیات شناسایی کنیم؟" حبیب نمک‌خنده‌ای کرد و زد پشت شانه‌ام و گفت: "در این مرحله خبری از شناسایی نیست. حسن باقری به حاج احمد و حاج محمود گفته که باید با اتکا به عکس‌های هوایی از جاده رد بشویم و برویم به سمت دژ سراسری که عراقی‌ها در مرز عمود بر جاده آسفالت ایجاد کرده‌اند." زخم پای مجروح او دلیل و حجت راهم بود. من عاشق او شده بودم پس باید مثل او صبور می‌ماندم. چشمم به چشمهای سرخ او افتاد حیا و شرم مثل باران افکارم را شست. گفتم: "آقا حبیب! چرا چشم‌هایت این‌قدر سرخ شده." گفت: "باید از پشه کوره‌ها پرسید که شب و روز ما را یکی کرده اند." باقر سیلواری صمیمی‌تر و نزدیک‌تر از من به حبیب بود و قبلاً به من گفته بود که این آقا حبیب عجیب چشمه‌های اشکی دارد. این صلابت روز او حاصل گریه‌های نماز شب است. عصر روز ۱۵ اردیبهشت ماه ستون خودروها پر از نیرو به صف شدند. بیشترشان کمپرسی بودند. طرح مانور مرحله دوم این گونه بود که گردان ما و عمار یاسر از سمت راست جاده به سمت کانال گرمدشت حمله می‌کردیم. دم غروب بود و مداح‌ها دم گرفتن: "سوی دیار عاشقان سوی دیار عاشقان رو به خدا می‌رویم رو به خدا می‌رویم بهر ولایت عشق او به کربلا میرویم" به جاده آسفالت رسیدیم و پیاده شدیم. توپخانه دشمن با آتش به ما خیرمقدم گفت برخلاف دو سه روز قبل خبری از تانک‌ها در اطراف جاده نبود افتادیم در دشت به ستون حرکت کردیم چهار گردان دو ساعت زودتر از ما رفته بودند راه آنها برای رسیدن به مرز طولانی تر بود اما این بار سهم ما در افتادن در کانون آتش بر خلاف مرحله اول بیشتر از آنها بود چهار کیلومتر راه رفتیم که باز رعد و برق شد. آنگونه صاعقه می‌زد که صدای انفجارها در دوردست را در خود گم می‌کرد یک دفعه باران گرفت ... ◀️ ادامه دارد ... 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا