eitaa logo
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
86 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
235 فایل
ارتباط با مدیر کانال ya110s@
مشاهده در ایتا
دانلود
KayhanNews759797104121505555121363.pdf
حجم: 13.25M
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 تمام صفحات امروز پنج‌شنبه ۲۷ مهر ۱۴۰۲ 🔸🌺🔸 --------------
وصیت نامه شهید فلسطینی که بلای جان صهیونیست ها شد. شهید التمیمی پس از انجام عملیات اردوگاه شعفاط 👇👇 من عدی التمیمی ساکن اردوگاه شهدای شعفاط هستم. عملیات من در ایست بازرسی شعفاط قطره‌ای از دریای خروشان مبارزه (ملت فلسطین) بود. من می دانم که دیر یا زود شهید خواهم شد و همچنین می دانم که با این عملیات فلسطین را آزاد نکردم. اما این عملیات را در حالی که هدف واضحی پیش روی خود ترسیم کرده بودم، انجام دادم. آن هدف این است که عملیات من صدها جوان را تشویق می‌کند تا پس از من اسلحه به دست بگیرند. 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از قم آنلاین
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پخش زنده کاروان بزرگ خودرویی و موتوری عاشقان مبارزه با صهیونیسم در قم و استقبال از نمایندگان جنبش حماس و جهاد اسلامی.
🇮🇷🇮🇷 مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷 ✒قسمت هشتادم فصل هفتم قسم به سمّ اسبان (۸) بچه‌ها دست و پای‌شان را گم کرده بودند تاریکی مطلق نمی‌گذاشت چهره من را به خوبی ببینند می‌لرزیدند یکی‌شان با گریه گفت: "انا مسلم!" دستم را رها کردم کمی خندیدم و گفتم: "خوش‌لفظم؛ نترسید!" همان فرد سیگاری دنبال کبریت می‌گشت هنوز هم باورش نمی‌شد پرسیدم: "دنبال چه هستی؟!" گفت: "دنبال کبریت تا فانوس را روشن کنم." گفتم: "باید قول بدهی که با کبریت و سیگار خداحافظی کنی. مردم پشت جبهه چشم امید به شما دوخته‌اند! به امید شما، آرام می‌خوابند. شما با امید چه کسی پتو را تا خرخره بالا کشیده‌اید؟!" چند روز بعد اتفاق دیگری افتاد از داخل یک سنگر صدای انفجاری بلند شد چیزی شبیه صدای انفجار نارنجک خبر رسید که در داخل یک سنگر، یکی از بسیجی‌ها با ور رفتن به موشک آرپی‌جی خرج پرتاب آن را منفجر کرده گفتم: "این سلاح‌ها و مهمات را به تو داده‌اند که بجنگی نه اینکه از آن اسباب بازی درست کنی!" چیزی نگفت ولی فکر کردم که برای عبرت دیگران باید تنبیه بشود از تپه پایین آوردمش پشت تپه جای امنی بود و خمپاره نمی‌خورد گفتم: "پوتین‌هایت را در بیاور و این پرچم ایران را بردار و بالای تپه نصب کن!" بچه ها از سنگر اجتماعی پشت تپه بیرون آمدند همه نگاه می‌کردند من هم همین را می‌خواستم گفتم: "جوراب‌هایت را هم در بیاور و به حالت دویدن برو!" از روی سنگ و خار با پای برهنه دوید رفت و پرچم را بالای تپه کوبید دست بر قضا همان لحظه خمپاده‌باران دشمن شروع شد از تپه با شتاب پایین آمد وسط راه به زمین خورد و تا پایین غلطید مقابل من ایستاد از کف پاهایش خون می‌ریخت خواستم عذرخواهی کنم و حلالیت بخواهم که او پیش‌دستی کرد: "برادر خوش‌لفظ! حالا از من راضی هستی؟" دستی روی شانه‌اش زدم: "تو هم از من راضی باش!" بعد از ۲ ماه آنجا را تحویل نیروهای جدید دادیم و به جمع تیپ تازه‌تاسیس انصارالحسین پیوستیم به مقر اطلاعات عملیات در روستای مِلِه دِزگِه رسیدیم یارگیری و انتخاب اولیه علی آقا خیلی خوب جواب داده بود بچه هایی کنار هم گرد آمده بودند که برای خطرپذیری و کارهای دشوار از هم سبقت می‌گرفتند ولی در عین حال دوست نداشتند زیر بار عنوان مسئولیت بروند پنج گردان پیاده هم در پادگان الله اکبر اسلام آباد حال و هوایی مشابه به جمع ما داشتند همه منتظر عملیات بودند و می‌دانستند برای زدن به خط دشمن به غیر از آموزش‌های نظامی و فنون رزمی، باید به صلاح معنویت و تهذیب نفس مجهز شد شناسایی ها شروع شد در ابتدا مسافت ۱۵ کیلومتری از مقر تا نزدیک ارتفاع را پیاده می‌رفتیم و تازه شناسایی خط دشمن آغاز می‌شد پیاده‌روی انرژی ما را می‌گرفت بعدها چند تویوتا در اختیار واحد اطلاعات عملیات گذاشتند خودروها تا جایی که ممکن بود جلو می‌رفتند تا نزدیکی روستای بیشگان برای شناسایی باید شب از روی تیغه‌های کوه بالا می‌رفتیم گاهی وسط غارها پنهان می‌ماندیم تا فرداشب کار شناسایی را ادامه بدهیم ◀️ ادامه دارد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣سرِ هر پاسدار 15هزار ، سرِ کاوه 2میلیون ! ♦️خاطره ای شنیدنی از فرمانده لشکر 24 ساله ، شهید "محمود کاوه" 🌹به مناسبت سالروز عروجش در کردستان 🕊شادی روح بلندش صلوات