eitaa logo
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
87 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
245 فایل
ارتباط با مدیر کانال ya110s@
مشاهده در ایتا
دانلود
-تو-مصطفاست| : ۱۳۵ چند شب پیش داداش سجادم که میدید خیلی توی خودم هستم دعوتم کرد خانه اش. آن وقتها که تو بودی همیشه ماهی یکی دو بار می رفتیم خانه شان یا هر پنجشنبه همگی جمع میشدیم خانه مادرم. خانمها یک اتاق، آقایان یک اتاق. صدای خنده تو و داداشها خانه را لبریز از انرژی مثبت می کرد. شوهرخواهرم هاج وواج شماها را نگاه | می کرد و پدرم میرفت اتاق دیگر تا به خیال خودش جوانها راحت باشند. گاه تا چهار پنج صبح بیدار می ماندیم. صبح هم هشت بلند میشدیم و صبحانه کله پاچه یا حلیم.اما این بار که رفتم، سجاد گوشه ای نشسته بود و سبحان هم گوشه ای. کسی به کسی کاری نداشت. صدا از هیچ کس درنمی آمد. خیلی دلم گرفت.رفتم پای ظرفشویی، اشکم سرازیر شد. دوستم زنگ زد: کجایی؟» . چطور؟ خونه داداشم. . خواب آقامصطفی رو دیدم. - کی؟ . همین حالا! از کلاس که اومدم خسته بودم خوابیدم. دیدم آقامصطفی لباس مهمونی تنشه. فاطمه هم. داداشات هم هستند و آقامصطفی روی همه آب میپاشه و در گوش تو پچ پچ میکنه: «حالا کدوم رو خیس کنیم؟» | گریه ام شدید شد. - چرا گریه می کنی؟ اذیتت کردم؟ - نه چه اذیتی؟ الان خونه داداشم هستم. خونه ساکته، کسی شوخی نمی کنه، ولی خوابت میگه اون هست و ما نمی بینیم. همه ترسم از مجروحیت تو بود. اولین مجروحیتهایت که شروع شد ترسم از شهادتت شد. ترسم از دوری ات شد و از ندیدنت. چطور می توانستم در دنیایی باشم خالی از مصطفی؟ یک بار که مجروح شده بودی گفتم: دیگه نباید بری!» گفت: «مثل زنان کوفی نباش!» گفتم: «تو غمت نباشه من دوست دارم با زنان کوفی محشور بشم، تو اصلا اذیت نشو و فقط نروا» گفتی: «باشه نمیرم!» بعد