#خلعت_حسینی❤️
شاعری است به نام ابوالحسن الخلیعی؛ من خیلی زحمت کشیدم که شرح حالش را به دست بیاورم. در میان تذکره ها و تراجم فقط قاضی نورالله شوشتری در "مجالس المؤمنین "قدری بیشتر از دیگران آورده بود تا اینکه متوجه شدم که علامه امینی(ره) در "الغدیر" تمام شرح حالش را آورده و حدود نصف یکی از مجلّدات الغدیر را به این شاعر اختصاص داده است. پدر و مادر خلیعی ناصبی بوده اند و او هم طبق همان عقاید و اخلاقیات بار آمده و بزرگ می شود. یک انسان فاسدی می شود که خنجر به کمرش می بسته و سر راه زوّار ابی عبدالله علیه السلام را می گرفته و دزدی و آزار و اذیت می کرده است. روزی در همان جایی که منتظر بود زوّار بیایند، خوابش می برد و خوابی می بیند( قصه اش مفصّل است) اشاره ای کردهاند که کار تو درست نیست؛ از خواب غفلت بیدارش کردند؛ متحول شد و توبه کرد. رفت حرم حضرت سیدالشهدا علیه السلام عذر خواهی کرد؛ طبع شعر قوی هم داشت. در همانجا یک شعر بلندی سرود.همین که شعرش تمام شد؛ دیدند یک خلعت از بالای ضریح مطهر روی سرش افتاد؛ حضرت به او خلعت دادند از همانجا لقبش" خلیعی " شد. در نجف شاعر زبر دستی به نام "ابن حمّاد بود" خلیعی تصمیم گرفت با او مسابقهء شعری ترتیب دهد. قبول کردند که هر دو قصیده ای در مدح حضرت امیرالمومنین علیه السلام بگویند و بنویسند و در ضریح حضرت بیندازند تا خود حضرت قضاوت کنند. اشعار را سرودند و در ضریح انداختند؛ سپس برداشتند جواب آمد؛ زیر قصیدهء خلیعی با رنگ طلایی نوشته شده بود:"احسنت!"زیر قصیدهء ابن حماد با رنگ نقرهای نوشته بود: "احسنت!"ابن حمّاد گویا گله مند شده با ناراحتی از حرم بیرون می آید!