و چه دعای مجیرهایی که هر زمان *مادر* قصد خواندن آن را داشت، خدمتی به اهل خانه، قد علم کرد و آن را به ساعتی دیگر موکول کرد...
🔸 ایام البیض رمضان بود...
مادر، سفره افطاری اهل خانه را فراهم کرد و زیر لب گفت: یادم نرود امشب دعای مجیر را...
🔸 سفره را جمع کرد و نگاهی به ساعت انداخت، حالا وقت تدارک سحری بود؛ مادر زیر لب گفت: یادم نرود دعای مجیر را...!
🔸 ظرف ها را شست، سحری را آماده کرد، خواست مشغول دعا شود که متوجه شد کودک نوپایش بدجور خود و لباسهایش را کثیف کرده، پس مشغول تعویض پوشک و لباسهایش شد و زیر لب گفت: یادم نرود دعای مجیر را!
🔸 خسته و تکیده سرجایش نشست؛ تا خواست دعا را شروع کند آن یکی فرزندش کتاب به دست سراغ مادر امد برای دیکته شب... مادر زیر لب گفت یادم نرود دعای مجیر را!
🔸 کارها یکی پس از دیگری قد علم می کردند و ساعت بی رحمانه میگذشت و مادر در حسرت یک ساعت مناجات بی دغدغه، شب را سپری میکند...
🔸 و حالا که تمام اهل خانه را به هزار زحمت خوابانده و به زندگی سامان داده تا خلوتی باخدای خویش داشته باشد، چشم های مادر خسته و خواب آلوده، حالا دیگر نایی برای دعای مجیر نمانده!
🔸 سر بر بالین می گذارد و زیر لب آرام زمزمه میکند: نشد بخوانم دعای مجیر را!
🔸 قطره اشکی از گوشه چشم مادر روانه ی بالشت می شود و مادر، خسته و دلشکسته از روزمره، لب به مناجات میگشاید:
🔸 خدایا؛ به حق لحظات پختن افطاری با زبان روزه و حرارت اجاق گاز که بدجور تشنه میکند مرا: اجرنا من النار یا مجیر...
🔸 خدایا به حق لحظاتی که ایستاده ام تابشورم ظرف ها و نظافت کنم خانه را: اجرنا من النار یا مجیر...
🔸 خدایا به حق خستگی پاها و بی رمقی دست هایم: اجرنا من النار یا مجیر...
🔸 خدایا به حق ساعات عمرم که در راه خدمت به همسر و فرزندانم، به بندگانت که به من واگذار نمودی سپری شد: اجرنا من النار یا مجیر...
🔸 خدایا اصلا به حق این دل شکسته و حسرت زده ی خواندن دعای مجیر و چشم های بی رمق از همراهیم: اجرنا من النار یا مجیر...
🔸 حالا مادر آرام میخوابد، هرچند تا صبح چند بار دیگر بیدار میشود تا یکی از فرزندان را آب بدهد، یکی را شیر بدهد و برای آن یکی که بیقرار شده آغوش مهر مادری بگشاید...
🔸 مگر میشود چنین دعای مجیری مقبول درگاه ربوبی نگردد؟
🔸 اصلا تمام عمر مادرها *ایام البیض* است، چه رجب، چه شعبان، چه رمضان و چه...
🔸 خدایا به حق لحظه به لحظه خستگی مادرانمان: اجرنا من النار یا مجیر!
✍آينــــــــــﮫ
پ.ن: نویسنده را نمی شناسم ولی دمش گرم...
تقدیم به همه مادران بزرگوار، متدین، دلسوز و باشرف...
مبادا از آن ها غافل بشویم.
یاعلی 🌹
#طلبه_اى_در_قم
محمد صالح مشفقی پور
💎 @Moshfeghoun 💐