eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
هیئت مجازی 🚩
[• #انرجے😌 •] مسیح علینژاد معروف به پولـــــ💶ـےنژاد چگونه دو خواهر بی‌اطلاع را فریب داد!😶 پــــ👣ـ
خواهرهاے پاڪ و عفیف ڪشورم!☺️🌸 همگے نـــــــــــــــہ بگید بہ ✊ و بــا اقتدار مقابل دشمنانے چون مسیح علےنژاد بایستـید😎💪🏻 پــیشنهاد ویژه و فوووورے دانلود ڪلیپ☝️🏻🍃
هیئت مجازی 🚩
💔🍃 #خادم_مجازی ✍ به نامِ نامے سر، بسمه تعالے سر بلند مرتبه پیڪر، بلند بالا سر ✍ فقط به تربت اعلے،
•| |• 🌿°. 😇 - از قبیله ے بنے اَنحار بود .😉 افراد این قبیله ڪه از اعراب قحطانے جنوب بودنداز ڪوچ ڪرده بودند و توے ساکن بودند .🤓 - زهیر بین قوم خودش ، به مشهور بودو در جنگهاے زیادے شرڪت داشت 😍و از بسیارے برخوردار بودش .😌 - یڪے از جنگهاے ڪه زهیر در آن بود ،جنگ میان اعراب نو مسلمان و ایرانیان بود ڪه مسلمانان پیروز میشن و آن منطقه روهم فتح میکنند .😉💪 - مهمترین جنگے ڪه درآن شرڪت داشت ،جنگ بین 💔 و نیروهاے طرفدار یزید در بود . اسوه هاے مدیریت و فرماندهے☺️👇 |⚖••| @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 [• #قصه_دلبرے📚•] #مستند_سیاسی‌_امنیتی_عاکف #قسمت_هجدهم وقتی گفت اختیارات فروانی داره،
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 [• 📚•] از کاظمی خداحافظی کردیم بعدش باعاصف برگشتیم اداره. وقتی رسیدیم اداره ، با سه تن از کارشناسان اطلاعاتی پیرامون پرونده ای مهم تبادل نظر داشتیم. اون شب تا ساعت 8 شب جلسه داشتم. بعد از اتمام جلسه کارشناس های امنیتی که رفتند، همونطور که پشت میزم بودم سرم و گذاشتم روی میز تا کمی ذهنم آروم بگیره به فکر دکتر عزتی افتادم. درحال تدارک برنامه ای بودم که بدون اینکه دکتر افشین عزتی بفهمه و بو ببره، ما باید یه سرنخی از اون زن پیدا کنیم. تلفن دفتر و گرفتم زنگ زدم به بهزاد. دوتا بوق خورد جواب داد، بهش گفتم بیاد اتاق من. بلند شدم رفتم اثر انگشت زدم چندلحظه بعد اومد داخل... بهش گفتم: +خوب گوش کن ببین چی میگم. _جانم آقا عاکف. +یه زحمت بکش، همین الان برو تک تک شماره هایی که مربوط به افشین عزتی میشه رو بررسی کن، ببین وضعیتش چطوره و چندتا شماره داره. بعدشم رصد کن ببین در شش ماه اخیر شماره ای غیر از این هایی که الآن داره داشته یا نه. _چشم حتما... +این کارها که انجام شد مستقیم میری دفتر رییس بخش خودمون حاج هادی ( رییس بخش ضد جاسوسی ) برای پیگیری گرفتن مجوز شنود تموم شماره هایی که مربوط به افشین عزتی میشه از مراجع قضایی. میخوام تموم پیامک های شش ماه اخیرش و برام پرینت بگیری بیاری.. میخوام وقتی فردا صبح اول وقت که اومدم، بیاری روی میزم بزاری مطالعش کنم. _چشم آقا.. همین امشب تمومش میکنم... +فدای معرفتت بشم... برو ببینم چه میکنی. حاجی... +باز چیه.. دختر حاج کاظم و میخوای؟ دیدم میخنده..گفتم: + باشه باباجان.. دختر حاجی رو برات میگیریم. الان بگیر برو تا نزدم نگفتم کله پاچه بیارن. _حاج آقا من نوکرتم.. انقدر اسم این کله پاچه رو نیارید. میدونید من بدم میاد. +برو خودت و لوس نکن انقدر.. خانواده ای که میخوای باهاش وصلت کنی، از بالا تا پایین همشون کله پاچه خورن.. از حاج کاظم بگیر تا معشوقت مریم خانوم. دیدم سرش و از خجالت انداخت پایین.. گفتم: +خجالت نکش حالا. دیدم با مظلومیت تمام میگه: _حاجی! یعنی میشه من داماد حاج کاظم بشم. شهیدت میشم به خدا. +برو دیگه. بگیر برو که دیگه داری خیلی پر رو میشی.. هنوز هیچچی مشخص نیست هلاکتم شهیدتم راه انداختی. _آقاعاکف خیلی دیگه دارن لفتش میدن. یه جواب هست دیگه. +پیگیری میکنم بهت میگم. حاج کاظمِ دیگه. نمیشناسیش؟ راضی کردنش سخته.. دخترشم از خودش بیشتر ناز داره. ببین بهزاد، یه چیزی رو برادرانه بهت میگم. اگر به صلاحت باشه، به هم میرسید. نباشه نمیرسید. به همین راحتی! پس به خودت عذاب نده برادر من. بعدشم ازدواج بکنی، بلدی ناز بکشی یا نه؟؟ ازدواج و زندگی عین اداره نیست که خیال کنی عاکف پشت سرته 24 ساعته ازت حمایت میکنه. اونجا دیگه خودتی و خودت !! _آره حاجی.. بلدم. +ببینیم و تعریف کنیم. الانم برو کاری که گفتم و انجام بده. منم برم خونه. _چشم. ممنونم که عین یک برادر همیشه پشتم بودید. +عزیزمی. بهم بگو امشب چندنفر اینجا استندبای هستن ؟ ( یعنی چندنفر شیفت هستن؟ ) _7 نفر. منم هستم. آقا عاصفم که طبق معمولِ هر شب سرتیم هستند و می مونن اینجا، با 5 نفر دیگه از همکارا. +خوبه. به عاصف سلام برسون.. کاری بود بهم زنگ بزنید.. من برم که دیرم شد. برگشتم سمت میز کارم، اسلحم و از داخل کشو گرفتم گذاشتم درون کیفم، بعدش رفتم پایین سمت پارکینگ اداره. با راننده از اداره زدیم بیرون رفتیم سمت خونه.. وقتی رسیدم خونه ساعت دیگه حدود 9 و نیم شب شده بود. شام و که با همسرم خوردیم، دیگه ساعت حدود 10 و نیم شده بود.. بعد از شام رفتم نشستم روی مبل، مشغول دیدن تلویزیون شدم. فاطمه هم اومد نشست مشغول دیدن تلویزیون شدیم، چهل دقیقه ای که گذشت، احساس کردم دیگه نمیتونم بیدار بمونم، چشامم داره سنگین میشه. همونجا روی مبل چپ کردم خوابیدم. تا ساعت 1 بامداد خوابیدم. چیزی حدود دوساعت. از فرط تشنگی بیدار شدم رفتم یه نوشیدنی گرفتم از یخچال خوردم... خانومم نشسته بود داشت تلویزیون میدید، چنددقیقه ای پیشش نشستم و بعدش اون رفت خوابید منم رفتم اتاق کارم. خیلی ذهنم درگیر بود. به این فکر میکردم که اگر دکتر عزتی مشکل دار باشه باید هرچی زودتر جمعش کنیم. گوشی که خط امن درونش بود گرفتم زنگ زدم به عاصف.. جواب که داد گفتم: + سلام بر مومن شب زنده دار.. چطوری؟ _به به. سلام آقا ! چه عجب این وقت شب یادی از ما کردی؟ +مهم نیست.. بهم بگو وضعیت چطوره؟ _خوبه.. داریم کارایی که بهمون واگذار شده رو انجام میدیم. +میگم عاصف، امروز رفتیم دفتر کاظمی مهمونی!! درسته؟ _بله چطور ؟ + به ب بہ قلــم🖊: ... 🌐 @kheymegahevelayat_ir1 [•🌹•] @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
[• 💕 •] . . 💢•• آیت الله ناصری : 🔸..| مقام محمود ميخواهے، نمازشب بخوان. اگر حاجت و گرفتاری داری، نيم ساعت،يک ربع ساعت،قبل از اذان صبح بلندشو؛دورکعت نماز بخوان وبگو«خدايا! عنايت کن»خدا شاهد است محرومت نمیکند. 💔 . . یڪ ـجُرعـہ آرامش😌👇 [•🍃⏰•] @heiyat_majazi
🖤🍃 (57) موضوع: شب دوم محرم الحرام. @heiyat_majazi 🖤🍃
هیئت مجازی 🚩
رفقا قفل دلاتونو با این نوحه باز کنین شاه کلید قفل دلتون نام حسین (ع) باشه و بس.. دل بدید این دلدادگی یجا بدردتون میخوره..
سلام علیکم امشبم دلاتونو قرض میخوام الحمدالله که صاحب این شبها توفیقی داد تا تو این شبا هیئتی هرچند مجازی به پاکنیم و ان شاالله لایق این عنایت و توفیق باشیم..
قدیمی ها با این هیئتا آشنان اگه گاها وقفه ای دیدید شرمنده بابت این وقفه تو مجالس هیئت زنده سیستم صوت گاهی قطع میشه تو این مجالس هیئت نت قطع و وصل میشه اما ما پشت سنگر هستیم تا حرفمون رو کامل بزنیم
ماه محرمه و هیئت و اشک و آه و دلشکستگی برا حسین.. این هیئت هم ان شاالله مقبول کسی که باید قراره بگیره؛ بگیره.. ماها کاره ای نیستیم ان شاالله تو زمره یاران واقعی آقا قرار بگیریم..
اگه کم و کسری بود تمام و کمال به پای بنده بگیرید و اگر خوبی و نقاط قوتی دیدید و کلمه ای؛ خطی حال دلتونو محول الاحوال کرد و سبک بال شدید و پای هییتا اشک ریختید به پای خادمان هیئت مجازی و زحمتاشون بگیرید و دعاگوشون باشید..
قبل شروع وضوی پای هیئت رو فراموش نکنید بزارید پای این اشکای قشنگتون قبولی عزاداری تون خوشگل تر امضا بشه.. اگه وضو نداری بلند شو و برو وضو بگیر یه یاعلی بگی حله
یه دعایی هست بهش میگن دعای وضو به عشق حسین دم وضو گرفتن اینو بخونی خیلی قشنگه میفرستم که ان شاالله استفاده بشه اونم به عشق آقا
این وضو گرفتن تماشا داره اصلا وضو گرفتن یعنی "در خونه ی خدا کوبیدن.." حالا تو داری دم خونه ی حسین میکوبی خوشگل وضو بگیر تا خوشگل درو وا کنن به روت
آماده این دیگه؟ بسم الله؟! همه ی اینا گفته شد تا دل آماده ی هیئت ارباب بشه..
دیشب پای هییت وقتی داشتم هییت رو آماده میکردم خودم پای هییتِ خودم اشک میریختم میگفتم عنایتو میبینی‌؟ اخه منِ بی سروپارو چه به هیئت آقا چه به اینکه به گریه کنای حسین بگم "تو!" من کی باشم خاک پای تموم عزدارای حسینم
گریه میکردم و میگفتم آقا شما برام آبرو شدید نزارید این بارم آبرو ببرم..
میگفتم: حالا من چطور شروع کنم؟ چی بگم دلا بلرزه؟ چی بگم حق مُحَرمت ادا بشه؟ میگفتم از دل زینب بگم؟ یا از یتیمی رقیه؟ یا‌ نه از گلوی بریده ی شش ماهه ی حسین؟ از یارای حسین که یکی یکی پرپر شدن؟ از حسینی که بعد مسلم گفت زندگی نمیخوام؟ یا از زینبی که بعد حسین باید زندگی میکرد..؟💔
گفتم توکلت الی الله و شروع کردم گفتم اگه دل یه نفرم بشکنه برام بسه از سرم هم زیاده و شروع کردم...
پای این هیئت یچیزی به چشمم خورد دیدم خیلی راس میگه این بود تو دهه محرم... حواستون به خودتون خیلی باشه یهو دیدین یه آدم دیگه ای شدین ..
راس میگه دیگه مگه حُر نبود؟ که یهو شد یه آدم دیگه؟ یهویی بشی یکی دیگه یعنی حسین صاف تورو نه دلتو نشونه گرفت
حسین هم هرکسیو نشونه بگیر نیست کاری کنیم بشیم کس آقا بنظرتون امشب حسین کیو نشونه گرفته؟ به کی داره نگاه میکنه؟ پای اعمال کی نوشت "پاک شود از نو نوشته شود؟"
میگفت اگه طوری باشیم که آقا بگه " توهم بیا " بازم خیلی حرفه..
میدونی چیه آقا بگه " توهم بیا" یعنی اینقدر به پاشون بیوفتیم یعنی اونقدر به این در و اون در بزنیم