°⏳| #منبر_مجازے(266) |⌛️°
💠 آیتالله شیخحسنعلینخودکیاصفهانی😊
طریقت حقیر بر این سه پایه محکمواستوار است😌👌
🔹بیداری قبل ازاذان صبح🌻🤗
🔷 توجه و حضور قلب هنگام نماز🌸😇
🔹 غذای حلال🌼✅
📚 طریقتحاجشیخ نخودکی اصفهانی
.
.
.
پاتوق [ #منبر_مجازے👳🎙: 👇]
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
°| #مغزبانے(764) 😎💪 |°
#چند_مـاهه_نظام_ایران_سقوط_مےڪند✍
17 اردیبهشت1397🗓
دونـالد تــرامپ از بــرجام♻️
خـــارج شد 💯
بعد از اون اعلام ڪـــردند
روزهاے سختے در انتظــار
ایـــران🇮🇷🇮🇷🇮🇷
خـــواهد بــود
بهار گذشت و با آمــدن تــابستان
اظهـــار داشتنـــد👇
#تــابستان_داغ
در انتطار ایـــران👊🇮🇷👊
وضعیــت معیشتے😒
سخت شد دلار💵
بــالا رفـــــت👊
سڪـــه بالا رفــت😏
مــــردم را به اعتــــراض و اغتشـاش
دعـــوت ڪــردند👊👊
تهــدید ڪــردند به جـــنگ👊
دعــــوت ڪــردند به مذاڪـــره👊
وقتے دیدنـــد هیچ ڪدام افـــاقه
نڪرد☹️☹️
گـــزینــه تـــرور را انتخــاب ڪــردند
و مـــردم بےگنــاه را به شهــادت رسانــدند
احمـــقانه تــرین گــزینه اے
ڪه بــارها نتیجــه اش را دیــدند👇
ڪه مــا ســـره امنـــیت مــــردمــمون
با هیـــچ احــد و نــاسے شوخے
نــداریم👊
امـــنیت مــــردم خط قــرمز ماست⛔️
و ایـــن بــار هم قــــدرت و عـــزت
ڪشــورمــان را بــا انتــقام
نشـــانشــان دادیــــم👊👊👊
و آخــــرین تـــیر 12 مهــر 1397
مـــا مـــردم نشـــان دادیـــم
جنـــگ نظامے باشــه👊👊
جنـــگ اقتصــادے بــاشه👊
جنـــگ روانے باشــه👌
از اراده و ارادت مــا در بـــرابر
نظــام و رهبـــرے ڪم نمےڪنید🇮🇷🇮🇷
عــــدو شـــود ســـبب خیـــر
اگـــــــر خـــدا خـــواهد👊👊
بــــازم مثـــل همیشه
و بـــراے چــندمین بــار🇮🇷💪
نشــــان دادیـــم💪
مـــلت ایــران خستگے ناپـــذیـر💪🇮🇷
انـــقلابے💪🇮🇷
و وفـــادار به خـــون شهــداست🇮🇷🇮🇷
#شتـــر_در_خواب_بیند_پنبه_دانه👊
#گهے_لپ_لپ_خــورد_گه_دانه_دانه👊
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
.
.
.
••┈••••┈••❅😉❅••┈••••┈••
تحلیلهاے نابے ڪه هیچجا نخواندید
با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇
~° 📡 °~ @Heiyat_Majazi
4_5870928094121952607.mp3
19.93M
🎧🍃
🍃
|° #نوحه_خونی(91)🙏°|
🏴عشق شیرینم(😌)
🏴یار دیرینم(😇)
#سید_رضا_نریمانی
#دانلود_کنید_ارزششو_داره😊📥
🍃 @Heiyat_Majazi
🎧🍃
°| #حرفاے_خودمـونے(265) 😊✋ |°
😊 دقت کردین این روزا خیلی
خدا خدا می کنیم؟
چرا؟ چون نت مون هی قطع میشه
👆ولی یه بار خـــدا
رو به خاطر خودش صدا بزنیم .
🍃🌸 خیلی حال میده.
امتحان کن🌸🍃
••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾••
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
°⏳| #منبر_مجازے(267) |⌛️°
-تو خونہ میخواے؟
+بلہ
-خونہ میخواے یعنی خدا میخواے . . .☺️
+خدا جاے خودش ، فعلا خونہ میخوام .😳
-خونہ براے چے میخواے ؟!🤔
+خب آدم باید راحت باشه یا نہ ؟؟🙄
-پس راحتی میخواستے خونه نمیخواستے !!!😌
🌸 راحتےِ حقیقے ،
نهایے ، اصیل ، دائمے ، لذت بخش ، اساسے ، با تقرب به خداوند متعال
بدست میاد 🌸
پس تو گفتے خونہ میخوام ،
یعنے خدا میخوام . . .
#استاد_پناهیاݧ
پاتوق [ #منبر_مجازے👳🎙: 👇]
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
° #نھج_علے(ع)☀️📖 [41] °
🍃⚫️🍃⚫️🍃
✨بہ نام خـــداے علے✨
😃 سلام. ببخشید اینجا
کلاس چیه؟
😎 کلاس آموزش های نظامی.
😀 می تونم بیام تو؟!
😎 بفرمایید:
😎 اونایی که تجهیزات شون
کامل تره جلو تر از همه باشند.
😎 چشم هاتون رو باید نیمه
باز نگهدارید.
😀 چرا؟؟؟؟
😎 چون شجاعت شما رو
بیشتر می کنه.
😀 چرا یهو همه جا ساکت شد؟
😎 هیس! باید آهسته صحبت
کنید که بددلی رو کم می کنه
😎 فرماندهی رو به شجاعان
تیم واگذار کنین.
😎 هر کدوم از شما باید نفر مقابل
خودش رو از پای در بیاره تا از
همرزمش دفاع کنه.
😀 کلاس آموزش نظامی همین بود؟
😎 خیر. بخش فردی رو خودتون
بخونین . ولی امتحان از کل
گرفته میشه.
😀 ادامه مبحث کجای کتابِ؟
📚|• نهج البلاغه. خطبه ۱۲۴
باعلے تاخــ💚ـدا؛
پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇
|•✍•| @heiyat_majazi
°| #فتوا_جاتے(61) 👳🏻 |°
#وضـــو✍
وضـو گـــرفتن از نهرهاے بــزرگ✋
گـــرچه انســان نــداند
صــاحبان آنـها راضـے هستنـد
یـــا نه، اشڪال نــدارد❌
امــا اگــر صاحبان آن از وضـو
گــرفتن جـلوگیــرے ڪننـد💯
احــتیاط واجــب آن است ڪه
وضــو نگیـــرید⚠️
امام خمینے(رحمه الله)🖊
تــوضـیح المسـائـل📒
مسـاله 271
#ڪپے ⛔️🙏
#تاحالاازاینزاویهبهدیــننگاهڪردے😉
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
.
.
.
─═┅✫✰💎✰✫┅═─
این ڪانال دیگه هیچ شبهـهاے رو
بے پاسخ نذاشته؛ بدو جوــین شو😉👇
🍃:🌹| @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 8⃣4⃣ موقع حرڪت، پاهایمان را بہ زمی
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
°•○●﷽●○•°
•°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•°
رمان : #قدیس
قسمت 9⃣4⃣
اما صداے عبـــدالله ار همــه بلندتر بود.
عبدالله خیــس عرق شمشیـــر مے زد.
پیرمردے با آن سن و سال و جنگیدنے چنین، به جوانانے چون من امیــد و انگیــزه مےداد.
عبدالله گویے فقط به خرگاه سفید معاویــه فڪر مےڪرد و شاید امید به ڪشتن معاویـــه بود ڪه از همه پیشے گرفت.
جلوتــر رفت و من هرگـــز ندیدم ڪه چگونه در زیر بارانـــے از #سنـــگ نقــش زمین شد.
سنگ هایے ڪه یڪے از آن ها سرم را شڪافت.
در زیر باران سنگ ها، قدرت مقاومت و پیشروے نداشتیم.
ناچار براے در امان مانـــدن از سنـــگ، تصمیم به #عقــــب نشینے گرفتیم.
بخصوص ڪه صداے مالـــڪ اشتــر هم به گوش مےرسید ڪه ما را از پیشروے منع و دعوت به عقب نشینے مےڪرد.
به عقـــب بازگشتیم.
در نقطه اے امن روے زمین نشستم.
دهانم خشڪ شده بود و بدنم خیس عرق بود.
از جراحت سرم، خون بیرون مےزد.
سرم را با پارچه اے بستم و چشم به میدان ڪارزار دوختم ڪه صدها نفر از ڪشتگان و مجروحــــان جنگ، روے زمین افتاده بودند.
💠💠💠@Heiyat_Majazi💠💠💠
مالڪ در جبهه ے راست مےجنگید و امام در جبهه ے چـــپ شمشیـــر ميزد.
پرچـــم هاے قبایــل مختلـــف عــــرب از هر دو سپــــاه به سر نیـــزه ها دیده مےشد.
با این ڪه مےتوانستم آبے بخورم و ساعتــے استراحـــت ڪنم، اما از جا برخاستـــم و در حالے ڪه صورتم به خون ســـرم آغشته بود، به طرف میـــدان جنگ رفتم تا در پیروزے سپاه امام نقشے داشته باشم.
آن روز نبرد با ڪشتگانے از هر دو سپاه به پایان رسید و ما در میان ڪشتگان خود، جسد عبدالله بن بديل را نیز یافتیم ڪه محاسن سفیدش به خـــون نشسته بود.
تا دو روز هر دو سپاه به ڪار دفــن ڪشته ها و التيام مجروحان و سازماندهے سپاه خود پرداختند.
روزے دیگر دو سپاه مقابل هم ایستادند.
#حملـــه اے انجام نشد و جنـــگ #نفــــر به نفـــر ادامـه یافت.
با ڪشته شدن عبــدالله، علـــے فرماندهـے گـــردان ما را به عهده گرفت.
از آن پــس، من به علـــے #نزدیڪ تر شدم.
روز حملــه اے دیگر فـــرا رسیـــد؛ #حمله اے سنگیـــن و بــرق آسا ڪه یـــاران معاویـــه یڪے پس از دیگري بر زمیــن مےافتادند.
خرگاه معاویــــه در صــد مترے قرار داشت و #سقـــوط آن حتمـــے بود.
ناگهان از میـــان سپــــاه معاویـــه، عده اي قرآن ها را بر #نیــــزه زده پیـــش آمدند و فریـــاد زدند:
ای مردم عــــراق!
علــے و معاویــــه را به حاــل خود رهــا ڪنیم؟
بر همســران و فرزنــدان خود #رحـــم ڪنیم!
دست از جنـــگ بشوییم و به قــرآن تمسڪ جوییم و راه حڪمیت را در پیــش گیریم!
اما مالــڪ اشتــــر جلو رفت و مقابل آنان ایستـــاد و گفت:
ما به #نیرنـــــگ تـــــن نمےدهیم!
ما...
#ادامھ_دارد🍃
بھ قلم✍: #ابراهیم_حسن_بیگے
🌸کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است ...🍃
رمان فوق العاده☝️
هرشب ساعت21:00 از این ڪانال👇
📚| @Heiyat_Majazi
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 9⃣4⃣ اما صداے عبـــدالله ار همــه ب
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
°•○●﷽●○•°
•°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•°
رمان : #قدیس
قسمت 0⃣5⃣
***
ڪشیـــش سرش را بلنـــد ڪرد و آخریــــن برگ از پوست نوشته را روے اوراق دیگر گذاشت.
به نظـــر نمےرسید ڪه یادداشت هاي مرد عرب به پایـــان رسیده باشد، اما دیگر ورق ها پوستے نبود و اوراق ڪاغذے ڪتاب نیز، ادامه ے ماجراے صفیــــن نبود.
ڪشیش پشتش را به صندلـــے تڪیه داد و با چشـــم هاے خستـــه و خـــواب آلـــود، به نقطه اي از سقف خیره مانــد تا فڪر ڪند ادامه ے این ماجـــرا را چگونه پےبگیرد و بفهمد ڪه در نهایت این جنـــگ چگونـــه به پایــان رسیده است.
ناگهـــان فڪرے به خاطرش رسید.
💠💠💠@Heiyat_Majazi💠💠💠
اوراق را روے میــــز را جمع ڪرد و #لپ_تابش را جلو ڪشید و آن را روشن ڪرد.
در #اینترنـــــت مثل همیشه مے توانست پاسخ بسیاري از سؤالاتش را بدهد.
پیڪار صفیــن واژه اے بود ڪه به ذهنش آمد.
مے توانست آن را به عربے بنویسد و #جستجو ڪند.
وقتی روے ڪلید واژه ے پیڪـــار صفیــــن ڪلیڪ ڪرد و به صفحه ے مانیتور خیره شد، از خوشحالے چند بار با انگشت اش روے میز ضربه زد و نفس عمیقے ڪشید تا خستگے مطالعه اے طولانے سخت را از تنش بیرون ڪند.
اگر ایریـــنا خـــواب نبود، حتمأ صدایـــش مےزد تا براے او فنجانے قهوه ے تلخ بیاورد.
امشب از آن شب هایے بود ڪه ولع زیادے براے مطالعه در خود احســاس مےڪرد.
از بین جواب هایے ڪه دریافت ڪرده بود، بسیارے را سرسرے مطالعه ڪرد و گذشت؛ چون فقط ڪلیاتے درباره ے جنگ صفین بود، اما یڪے از آنـها مطلبــے بود بلند ڪه نویسنده اش نثرے داستانــے داشت.
جنـــگ را #جزء به جزء روایــت مےڪد.
از روے بسیاري از صفحات مقالـــه گذشت تا به جایي رسید ڪه سپاه معاویه قرآن ها را به نیزه ڪرده بودند.
از جایے شروع به خوانــدن ڪرد که بیـــن یـــاران علــے #مجادلــــه اے به وجود آمده بود؛ شڪافي ڪه می رفت #اتحـــاد آنـــان را به هم ریزد:
...مـــردم به هـــم ریختند.
آشفتـــه بازارے بود در سپــاه علــــے؛ برخــي به فرماندهے مالــــک اشتـــر مشغول جنــگ بودند و برخے دیگر شمشیرها را در غــلاف ڪرده به نزد علـــے مےرفتند.
مرداني ڪه همســـو با علـــے #نـــداے جنـــگ سر داده بودند، حالا خستـــه از جنـــگ، خواهان #صلــــح بودند.
در سپـــاه شـــام هنوز عده اے قرآن ها را بر نیزه داشتند و غریو صلـــح و حڪمیـــت سر مےدادند و در سپــــاه علــے، مردان خسته و متعــرض ڪوفه، به دور علـــے جمع شده بودند و مے گفتند:
جنـــگ ما را خورده است.
مــــردان زیادي ڪشته شده اند.
#دعوت شامیان را باید پذیرفت و به صلــح تن در داد.
علـــے در حلقـــه ے یارانش، مانــده بود با آنان چه ڪند؟
تیر نیرنـــگ معاویــــه و عمـــروعـــاص بر قلب سپــــاه او نشانــه رفتـــه بود.
به چهره هایشان خيره شد آثارے از ایمـــان و رزمجویے روزهاے گذشته در سیمــاے خستـــه ے آنان دیده نمی شد.
#ادامھ_دارد🍃
بھ قلم✍: #ابراهیم_حسن_بیگے
🌸کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است ...🍃
رمان فوق العاده☝️
هرشب ساعت21:00 از این ڪانال👇
📚| @Heiyat_Majazi
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
°| #حرفاے_خودمـونے(266) 😊✋ |°
🍃•|همیشہ وقتے میخوایمـ از
خونہ بیروݧ بریمـ 👣، بہ آینہ
نگاه میکنیمـ ؛ حتے بعضے وقتـــا از
اهڸ خونہ نظر میخوایمـ☺️👌
🍃•| از ایݧ بہ بعد بہ این فڪر
ڪنیمـ ڪہ ، نہ فقط خدا ، نہ فقط
اهڸ بیت(ع) ، و حتے نہ فقط شهدا ،
بلڪــہ 👇
🍃•|مـــــادر یڪ شهید ،
ما رو توےخیابوݧ وجامعہ مےبینݧ .
مــــادرے ڪہ شاید همہ هستے اش ،
عصاے پیرے اش ، جوونِ رعناش ،
براے ایݧ رفتہ و برنگشتہ ، کہ☹️
" من و تو باشیمـــ "
نڪنہ شرمنده نگاهشون بشیمـــ ؟!😓
••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾••
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi