|••| #دل_صدا 🎼 |•• ببین داره مےخنده بہ اشڪم لشڪر ڪوفہ...💔 صد مرده زنده مےشود از ذڪر یاحسـین🖤🍂 🎧 |•Eitaa.com/Heiyat_Majazi

. ⃟ٜٖ👶🏻 •| #نسل_مهدوے🍃|• با مردانےکه به دنبال زن شاغل هستند چه باید کرد⁉️ خطاب به این پسران گاهے پول به قدرے براے ما ارزشمند مےشود ڪه تفڪر و تعقل را از ما میگیرد و 🧠 دیگر نمیتوانیم دور اندیش باشیم به دنبال زنے باشید ڪه دغدغه اصلے زندگی‌اش دل همسرش باشد نه پر ڪردن جیب همسرش💸 زنے ڪه جیب همسرش را پر ڪند اما به جهت خستگی و ڪمبود وقت توانایے پر ڪردن دل همسرش را از محبت نداشته باشد 💚 نمی‌تواند مایه آرامش باشد 🤕 فلسفه اصلے ازدواج آرامش است از این فلسفه اگر دور شوید از ازدواج پشیمان خواهید شد😐 . . ایرانـم، جـوانـ بمـان😍✌️ °•👶🏻🍼•°Eitaa.com/Heiyat_Majazi

•| #عرفات🎐 وَأَیْقَظْتَنِى لِما ذَرَأْتَ فِى سَمائِکَ وَأَرْضِکَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِکَ، وَنَبَّهْتَنِى لِشُکْرِکَ وَذِکْرِکَ، وَأَوْجَبْتَ عَلَىَّ طاعَتَکَ وَعِبادَتَکَ، وَفَهَّمْتَنِى مَا جاءَتْ بِهِ رُسُلُکَ، وَیَسَّرْتَ لِى تَقَبُّلَ مَرْضاتِکَ، وَمَنَنْتَ عَلَىَّ فِى جَمِیعِ ذٰلِکَ بِعَوْنِکَ وَلُطْفِکَ؛  و به آنچه در آسمان و زمینت از پدیده‌های نو و شگفت پدید آوردی بیدارم کردی، به سپاسگزاری و یادت آگاهی‌ام دادی 📜 و طاعت و عبادتت را بر من واجب ساختی و آنچه را پیامبرانت آوردند به من فهماندی و پذیرفتن خشنودی‌ات را بر من آسان کردی و در تمام این امور به یاری و مهربانی‌ات بر من منّت نهادی💚 . . دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن 🎐🍃 @heiyat_majazi

「 #ڪد_عاشقے🎶•Γ قبولم کن بذار تا آخرین نفس گدا باشم.... 📳🎧 #مهدے_رسولے 🍃😃همــراه اول ⬅️ ارسال ڪد 28744 به شماره 8989 🍃😍ایراݩــسل⬅️ ارسال ڪد 44143927 بہ شماره7575 #محرم #امام_حسین . . آقای قاضے ما فقط یهـ آهنگ تیلفُونِ خاص مےخواستیم🙄👇 ◍🎵📲Eitaa.com/Heiyat_Majazi

⟮ #شـب‌هاے_بلھ‌‌برون⚘️ ⟯ رهبر معظم انقلاب: مرحوم آقای بهشتی رضوان‌الله‌علیه یک عنصر قوی، مستحکم و به شخصه یک پرچم برافراشته در سیر انقلاب بود. +شادی روحشون صلوات ختم بفرمایید✨ #الله_اکبر #بهشتیِ_بزرگ . . ـــ ـ🪽شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد ــ ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi

#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت‌پنجاه‌و‌چهارم! › ا هر قدمی که برمی داشتم ... اونها یک بار، مرگ رو تجربه می کردن ... اما من خیالم راحت بود ... اگر قرار به رفتن بود... کسی نمی تونست جلوش رو بگیره ... اونهایی که دیشب بیدارم کردن و من رو تا اونجا بردن ... و گم شدن و رفتن ما به اون دشت ... هیچ کدوم بی دلیل و حکمت نبود.چهره آقا رسول از عصبانیت سرخ و برافروخته بود ... سرم رو انداختم پایین ... هیچ چیزی برای گفتن نداشتم ... خوب می دونستم از دید اونها ... حسابی گند زدم ... و کامال به هر دوشون حق می دادم ... اما احدی دیشب ... و چیزی که بر من گذشته بود رو ... باور نمی کرد ... آقا رسول با عصبانیت بهم نگاه می کرد ... تا اومد چیزی بگه... آقا مهدی، من رو محکم گرفت توی بغلش ... عمق فاجعه رو ... تازه اونجا بود که درک کردم ... قلبش به حدی تند می زد که حس می کردم ... االن قفسه سینه اش از هم می پاشه ... تیمم کرد و ایستاد کنار ماشین ... و من سوار شدم ... ـ آخر بی شعورهایی روانی ... چند لحظه به صادق نگاه کردم ... و نگاهم برگشت توی دشت ... ایستاده بودن بیرون و با هم حرف می زدن ... هوا کامال روشن شده بود ... که آقا مهدیسوار شد ... ـ پس شهدا چی؟ ... نگاهش سنگین توی دشت چرخید ... ـ با توجه به شرایط ... ممکنه میدون مین باشه ... هر چند هیچی معلوم نیست ... دست خالی نمیشه بریم جلو ... برای در آوردن پیکرها باید زمین رو بکنیم ... اگر میدون مینباشه ... یعنی زیر این خاک، حسابی آلوده است ... و زنده موندن ما هم تا اینجا معجزه ... نگران نباش ... به بچه های تفحص ... موقعیت اینجا رو خبر میدم ... آقا رسول از پشت سر، گرا می داد ... و آقا مهدی روی رد چرخ های دیشب ... دنده عقب برمی گشت ... و من با چشم های خیس از اشک ... محو تصویری بودم که لحظه به لحظه ... محو تر می شد ...بهترین سفر عمرم تمام شده بود ... موقع برگشت، چند ساعتی توی دوکوهه توقف کردیم ... آقا مهدی هم رفت ... هم اطالعات اون منطقه رو بده ... و هم از دوستانش ... و مهمان نوازی اون شب شون تشکر کنه ... سنگ تمام گذاشته بودن ... ولی سنگ تمام واقعی ... جای دیگه بود ... دلم گرفته بود و همین طوری برای خودم راه می رفتم و بین ساختمان ها می چرخیدم ... که سر و کله آقا مهدی پیدا شد ... بعد از ماجرای اون دشت ... خیلی ازش خجالت می کشیدم ... با خنده و لنگ زنان اومد طرفم ... - می دونستم اینجا می تونم پیدات کنم ... ـ یه صدام می کردید خودم رو می رسوندم ... گوش هام خیلی تیزه ...ـ توی اون دشت که چند بار صدات کردم تا فهمیدی ... همچین غرق شده بودی که غریق نجات هم دنبالت می اومد غرق می شد ... ـ شرمنده ... بیشتر از قبل، شرمنده و خجالت زده شده بودم ... ـ شرمنده نباش ... پیاده نشده بودی محال بود شهدا رو ببینم ... توی اون گرگ و میش ... نماز می خوندیم و حرکت می کردیم ... چشمم دنبال تو می گشت که بهشون افتاد و سرش رو انداخت پایین ... به زحمت بغضش رو کنترل می کرد ... با همون حالت ... خندید و زد روی شونه ام ... ـ بچه های شناسایی و اطالعات عملیات ... باید دهن شون قرص باشه ... زیر شکنجه ... سرشونم که بره ... دهن شون باز نمیشه ... حاال که زدی به خط و رفتی شناسایی ... باید راز دار خوبی هم باشی ... و اال تلفات شناسایی رفتن جنابعالی ... میشه سر بریده من توسط والدین گرامی ... خنده ام گرفت ... راه افتادیم سمت ماشین ... ـ راستی داشت یادم می رفت ... از چه کسی یاد گرفتی از روی آسمون ... جهت قبله وطلوع رو پیدا کنی؟ ... نگاهش کردم ... نمی تونستم بگم واقعا اون شب چه خبر بود ... فقط لبخند زدم ... ـ بلد نیستم ... فقط یه حس بود ... یه حس که قبله از اون طرفه ... ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ممنوع!.📌 . . . 🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi

🥀⃟🌿 #رزق_شبانه تا که از گیسوی او لخته ی خون ریخت به مشک.... 😭🖤 @abraarr Eitaa.com/Heiyat_Majazi 🥀⃟🌿

.🖤⃟🌿. #مخاطب_خاص أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سَیِّدِ الاَْوْصِیآءِ سلام بر فرزند سرور جانشینان(علی)...🥲 . . اَمیٖرے‌ٖحُسِینٌ‌وَنِعْم‌َالْاَمیٖر↯ .🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi

┋#ازخالق_به‌مخلوق 🕊┋ « و هنگامی که آسیبی به شما می رسد فقط او را می خوانید و...» •﴿ ســوره نـَحـْل،آیــه 53-54 ﴾• #چند_ثانیه_آرامش_باخدا 🪴✨ - چه‌کسے ما را شنیـد الا خدا؟' ♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi

{ #دل_آرا🌻' ‌} . . . مےگفت:‌ - با حضرت عباس علیہ‌السلام صحبت کن ؛ از ایشون بخواه در مقابل چیزهاے زیادے کہ توانایـے ایستادگے در مقابلشون ندارے و باعث خم شدن سریعِ زانوهات مےشن ،‌ توانِ مقاومت بهت بدن :) چرا؟‌ چون ایشون با کمالِ میل بہ نوشیدن آب ،‌ از اون صرف نظر کردن و بہ امام زمانشون احترام گذاشتن...🖤 . . . حرف‌هاۍ‌ خودمونیمون.. ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi

‹ #سر_به_مهـر 💚' › 12 - كمك كردن به ناتوان مؤمن حق ندارد مالش را در هر راهى به مصرف برساند، چرا كه در اين صورت مالش را ضايع كرده است. و خداوند تباه نمودن ثروت مادى را دشمن مى‌دارد. كسانى كه انفاق مى‌كنند تا جايگاهى پيدا كنند، راه به جايى نمى‌برند ولى برخى انسان‌ها مسير صرف مال را براى رسيدن به ديگران قرار مى‌دهند. #صحیفه_سجادیه #دعاے_ششم #فراز۱۸ #محرم . . || سجّاده هم به او دل‌بستھ بود.. 🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi