eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
هیئت مجازی 🚩
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 0⃣2⃣ معاویه دستش را جلو آورد
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 1⃣2⃣ وقتی خندیدم، نخست اخم کرد سپس با صدای بلند خندید و گفت: هنوز همان هستی که بودی... روزگار عوض شده اما تو هرگز! گفتم: اما من استادی چون تو دارم، بگویم کاغذ و دوات را بیاورند؟ گفت: تعجیلی نیست، حکمت را خواهم نوشت، اما نخست بگو میخواهی با علی چه کنی؟ چه ای در سر داری؟ گفتم: من یک هفته فرصت می خواهم تا درباره ی مردم شام کنم؛ باید دید مردم تا چه اندازه در کنار تو خواهند ماند. گفت: خیالت از جانب مردم شام آسوده باشد؛ آنها با ما دارند. گفتم: من تا خود این نکته را نیازمایم، باور نمی کنم. گفت: می پذیرم؛ یک هفته فرصت داری، سپس بگو چه باید کرد. بیست سال است که خاندان بر شام حکومت می کنند. مردم این سرزمین چون از مرکز حکومت دورند، علی را به خوبی نمی شناسند و با گذشته ی درخشان او ناآشنایند. پس می توان به راحتی علی را عثمان معرفی کرد. جنگ علی با عایشه همسر پیامبر در بصره و کشته شدن طلحه و زبیر دو تن از صحابه ی پیامبر نیز مزید بر علت است تا شامیان بر عليه على شورانیده شوند. ما دلایل کافی برای قاتل نمایاندن علی داریم؛ کافی است گسترده بر عليه على راه بیفتد، در این صورت مردم شام برای حفظ دین خود مقابل على خواهند ایستاد. امروز عصر من و معاویه خلوت کرده بودیم. همین نکات را به او گفتم و گفتم که اولین گام را باید او بردارد و امروز عصر پس از اقامه ی نماز، برای مردم سخنرانی کند؛ بگوید علی از دین خارج شده و او قاتل عثمان است. گفتم: به دنبال سخنرانی تو، ما عده ای را اجیر می کنیم و آنها را بین مردم خواهیم فرستاد تا بر علیه علی تبلیغ کنند، او را لعن نموده و اش بخوانند. ✔️✔️@Heiyat_Majazi✔️✔️ باید هر روز، بلکه هر ساعت ضد على را گسترش دهیم. امامان جماعت مساجد شام را جمع کن و از آنان بخواه که از لعن و ناسزا و نفرين على . باید از علی ای وحشتناک در بین مردم بسازیم. معاویه سرش را تکان داد و گفت: خوب! دیگر چه؟ گفتم: دیگر این که به بزرگانی چون سعد بن ابی وقاص، عبدالله بن عمر، محمد بن مسلمه و اسامة بن یزید در مدینه نامه هایی بنویس. شنیده ام آنها با علی بیعت نکرده اند و راضی به جنگیدن علی در بصره نبوده اند. به آنها بنویس که على قاتل عثمان و برخی صحابه ی پیامبر اسلام است. اگر آنها با تو همراه شوند، خواهند توانست علی را در مدینه و مکه و سایر بلاد حجاز، تضعیف کنند. ایجاد شکاف در باران علی، قدم بعدی است که باید با جدیت پیگیری شود. معاویه با تبسم و نگاهی مشکوک که نمی توانستم بفهمم پشت آن چه نهفته است، پرسید: خوب! قدم بعدی؟ گفتم: باید به کوفه بفرستیم. آنها وظیفه خواهند داشت آنچه را در کوفه اتفاق می افتد مو به مو به ما گزارش کنند. ما باید بدانیم در جبهه ی علی چه می گذرد. معاویه گفت: خوب! بعد؟ گفتم: خودت را آماده کن؛ وقت نماز عصر نزدیک است، باید به مسجد برویم. با کنایه گفت: هم باید بگیریم. ◾️ بھ قلم✍: ⚫️کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...◾️ رمان فوق العاده☝️ هرشب ساعت 21:00 از این ڪانال👇 📚| @Heiyat_Majazi ◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️
هیئت مجازی 🚩
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 8⃣2⃣ مردم در صورت #ترس از حا
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 9⃣2⃣ در این میان گروه اندڪے باقے مانده اند ڪہ یاد قیامت، چشم هایشان را بر همہ چیز فرو بستہ و ترس ، اشڪ هایشان را جارے ساختہ است. برخے از آن ها شده برخے دیگر ترسان و سرڪوب شده و با لب فروبستہ سڪوت اختیار ڪرده اند. بعضے هم چنان مردم را بہ سوے خدا دعوت مےڪنند و برخے دیگر گریان و دردناڪند و و خویشتن دارے، آنان را از چشــم مردم انداختہ است و ناتوانــے وجودشان را فراگرفتہ و گویا در دریاے نمڪ فرو رفتہ اند. دهــان هایشان بستــہ و قلب هایشان است. آن قدر ڪرده اند ڪہ خستہ شده اند و آنقدر سرڪوب شده اند و ڪشتہ داده اند ڪہ انگشت شمار گشتہ اند. بعد معاويہ نفس بلندے ڪشید و پرسید: به من بگو عمروعاص، تــو از ڪدام یڪ از این گروه هایے؟ تبسمے ڪردم و گفتم: روشن است ڪہ من از ڪدام گروهـم؛ همان گروهے که و با و به قول علــے آنقدر ڪرده اند ڪہ خستہ شده اند... مگر نصیحت هاے مرا نمےشنوے؟! خستہ ام ڪردے از بس گفتم و ناشنیده گرفتے! معاویــہ گفت: تــو هیــچ یڪ از این چہار گروه نیستے! تو گروه پنجمے ڪہ علــے هنوز هم نتوانستہ است تو را بشناسد. تو مرا نصیحت نڪن! آنقدر خورده ام ڪہ افعـــے شده ام. آن چہ را گفتے خود نیز مےدانم. آن جــوان شامےخامے ڪرد، خون مرا بہ جوش آورد، طاقت از دست دادم وگرنہ مےدانستم ڪہ باید در فرصتے دیگر سر به نیستش مےڪردم. بگذریم بگو تو چہ ڪرده اے؟ گفتم: گروه هاے زیادے را بہ سراسر شــام گسیل داشتہ ام. آن ها هر یڪ خونیــن در دست دارند تا بہ مردم بگویند این پیراهن خونین خلیفہ ے مقتول است ڪہ بہ ناحــق بہ دست علــے و یارانش ڪشتہ شده و حالا علــے قصد دارد با حملہ بہ شام، همہ را از دم تیغ بگذراند، دیــن محمــد را نابود و قرآن خــدا را بزند. 💠💠💠@Heiyat_Majazi💠💠💠 در ذم علــے شعرها مےسرایند و سخنرانان بہ منبر مےروند. موجے بر علیہ علــے بہ راه افتاده است ڪہ گمان نڪنم ڪسے بتواند نام علــے را بر زبان آورد مگر این ڪہ او را ناسزا گوید. هم بہ شہرهاے ڪوفہ و مدینہ رفتہ اند، منتظرم خبرهایے از آن ها برسد. ما باید هر چہ زودتر سپاهیان خود را براے مقابلہ با علــے تجہـيــز ڪنیم. معاویہ چشم هاے درشتش را ریز ڪرد، انگشت میانی را روے شقيقہ اش... * * * ڪشیش سر راست ڪرد، قوسے بہ ڪمرش داد و گردنش را چند بار بہ راست و بہ چپ گرداند. بعد برگ ڪاغذ را بہ چشم هایش نزدیڪ ڪرد؛ ادامہ ے ڪلمات خوانا نبود. چند سطرے بیشتر باقے نمانده بود تا این بخش از نوشتہ هاے عمروعاص بہ پایان برسد. ورق را برگرداند و روے اوراق خوانده شده گذاشت. با این ڪہ دلش مےخواست یڪ فنجان قهوه مے نوشید و خستگےاش را مےگرفت، اما همین ڪہ با دو انگشت عینڪش را بلند ڪرد و چشم هایش را مالید، ڪافے بود تا دوباره مطالعه را پے بگیرد... این مڪتوب را نیمہ شبے است ڪہ مےنویسم. اتفاق جالب امروزم، گفت گویم با عبيد الله بن عمر فرزند خلیفہ ے دوم، عمر بن سعد، پسر سعد بن وقاص از ے پیامبر و عبدالرحمان پسر خالد بن ولید، از فرماندهان لشڪر اسلام بود. 🍃 بھ قلم✍: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...🍃 رمان فوق العاده☝️ هرشب ساعت 21:00 از این ڪانال👇 📚| @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃