eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 7⃣4⃣ مالــــڪ اشتـــر با عمـــروعــ
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 8⃣4⃣ موقع حرڪت، پاهایمان را بہ زمیـــن مےڪوبیدیم تا ضرباهنگ ڪوبنده ے گــــام هایمان زمیـــن را . جنگ در صفیــن هیچ شباهتــے به جنگمان در بصـــره نداشت در آن جنـگ هر دو گروه، اندڪ بودیم و مقاومت مخالفان ڪہ شہر بصــــره را تصــرف ڪرده بودند، چندان دوام نیاورد. اما سپـــاه شــــام، بہ ، بیش از ما بودند. من آن روزها ڪہ جــــوان بودم و داراے قامتـــے بلنــد و بـــازوان ستبـــر بہ راحتــے شمشیــــر خود را به حرڪت در مےآوردم و بے آن ڪہ از شدن مےجنگیدم. هرچہ زمـــان مےگذشت، زمیـــن بہ خون ڪشتہ ها و مجروحيـــن هر دو سپـــاه تر می شد. ڪشته هاے شامیــان بیشتر بود و پیشروے ما در قلــب سپــــاه معاویہ، نشــان از پیروزے ما داشت. عــرق از ســـر و رویــم مي ریخت. گاهے ڪہ فرصتے پیش مےآمد بہ اطرافم نگاه مے ڪردم؛ امــام را مےدیدم ڪہ سوار بر اســب، شمشیـــر اش را بر فـــرق شامیـــان مي ڪوفت. دیــدن امــام و اطمینـــان از زنـــده بودن او بہ من قــوت قلـــب مےداد و من در ڪنار عبــــدالله فرمانده ے شجاعـــم اینڪ در قلــــب سپـــاه شـــام بودیم. 💠💠💠@Heiyat_Majazi💠💠💠 آن ها چاره اے جز عقـــب نشینے نداشتند و هر قدمے ڪہ از آنان بہ پس مے نشست، ما بہ خیمہ گاه معاویـــہ نزدیڪتر مےشدیم. اطراف خیمہ گاه او سربازانــش فشرده و منسجم ایستاده بودند تا مانــع نزدیڪ شدن ما بہ معاویـــہ شوند. و وحشـــت را در صـــورت خستہ ے آن ها بہ وضوح مے دیدم. هرچند آن ها با معاویہ مــــرگ بستــہ بودند و قصـــد داشتند تا رسیدن بہ مرگ از معاویــہ محافظت ڪنند، اما پیشروے گروه ما ڪہ عبـــدالله سرمســـت از آن شمشیــــر مےزد و رجــــز مےخواند، مــا را به جلو فرا مےخواند تا قرارگاه معاویـــہ را تصرف ڪنیم. هر لحظــہ که می گذشت، به خرگاه سفیـــد و بزرگ معاویــہ نزدیڪتر مےشدیم. دعا ميڪردم با ڪشتہ شدن معاویہ و فرار لشڪریانش، غائلہ ے صفیـــن هرچہ زودتر بہ پایــان برسد. اما پنـج ستــون از فداییان معاویہ، خرگـــاه او را در حلقــہ ے خــود داشتند و ما براے شڪستن این محاصـــره، تــلاش مےڪردیم. ناگہان متوجہ شدیـــم ڪہ پیشروے زیاد باعث شده ڪہ در ے آن ها قرار بگیریم. البتہ بعدها شنیدم ڪہ عقـــب نشینے تعدادے از سربازان ما از جنـــاح راست، باعـــث دور زدن سربــازان شـــام و بہ محاصـــره در آمدن ما شده است. اینڪ بایــد هم از جلـــو هم از پشـــت با دشمن مےجنگیدیم. شرایـــط بہ گونہ اے بــود ڪہ مجال ایستادن و سر از ڪار دیگـــران در آوردن نبــود. فقط صـــداے چڪاچڪ و و هایے بود ڪہ هر دو طرف بر زبان مے آوردند. 🍃 بھ قلم✍: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...🍃 رمان فوق العاده☝️ هرشب ساعت21:00 از این ڪانال👇 📚|@Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
° (ع)☀️📖 [201] ° 🍃🌺🍃🌸🍃🌸🍃🌺🍃 ✨بہ نام خــــــداے علے✨ 👮سربازان؟!؟! بر جای خود محکم بایستید 🙂 محکمیم قربان. 👮 در برابر و استقامت کنید. اختیار و دستها را به هوای ها ندهید 👮 نکنید ؟ 🙂 در چه کاری نکنیم؟؟ در کاری که شتاب در اون رو لازم ندونسته. 😢 اما ما دوست داریم بشیم 👮 هر کس از شما در بستر خود با و و بمیرد شهید از رفته و اون هم بر خداست. 👮 و نیکویی که قصد انجام اون رو داشته خواهد برد و او ثواب شمشیر کشیدن دارد 👮هر چیزی مشخص و سرآمدی دارد. 📚|• . خطبه۱۹۰ مطابق با ترجمه 🍃🌺🍃🌸🍃🌸🍃🌺🍃 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
° (ع)☀️📖 [217] ° 🍃🌺🍃🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌼🍃🌸🍃🌺🍃 ✨بہ نام خــــــداے علے✨ 🙂 بحث امروز یکی از شخصیت های است. 🙂 توضیحات رو میگم شما حدس بزنین چه کسی است؟ 🙂 پسر زنی به نام نابغه. در و مردم آنجا می گفت که اهل و است. 🙂 را بیهوده گذرانده است. حرفی از روی گفت و آن را در میان انتشار داد. 🙂 او می گفت پس می بست . می داد و بر آن می کرد. بر هر چیزی که می خواست می کرد. اما اگر چیزی از او می خواستند می ورزید. 🙂 به و می کرد و رو می کرد قبل از شروع در کردن و و کردن بی مانند است. 🙂 نکته آخر این که: در جنگ و برهنه شدن بزرگترین او است. 🙂 امیدوارم که دیگه حدس زده باشین. 🤓 من بگم؟؟؟ 📚|• . خطبه ۸۴ مطابق با ترجمه 🍃🌺🍃🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌼🍃🌸🍃🌺🍃 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi