eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 • #فتح‌خون #قسمت‌بیست‌و‌پنجم رضوان حق . هیچ شنیده ای که کسی در گذرگاه ، رحل اقامت
【• 📚 •】 ناگوارتر از آنكه با او در جایی هم منزل شویم ، هیچ چیز نبود... چرا که زهیر از هواداران عثمان بن عفان خلیفه سوم بود .« » ما در این سو و حسین در آن سو اردو زدیم . برسفره غذا نشسته بودیم که فرستاده ای از جانب حسین)ع( آمد و سالم کرد و با زهیرگفت :ابا عبداهلل الحسین مرا فرستاده است تا تو را به نزد او دعوت کنم و ما هر آنچه را که در دست داشتیم ،انداختیم و خموش نشستیم ، آنچنان که گویا پرنده ای بر سر ما النه ساخته است . « » ابی مخنف « گوید : از » دَلهم « دختر » عمرو« که همسر زهیر بود ، اینچنین روایت شده است : » من به زهیر گفتم :آیا فرزند رسول)ص( خدا تو را دعوت می کند و تو از رفتن امتناع می ورزی ؟ سبحان اهلل ! بهتر نیست که به خدمتش بروی ، سخنش را بشنوی و سپس بازگردی ؟ زهیر با ناخشنودی پذیرفت و رفت ، اما دیری نگذشت که با چهره ای درخشان بازگشت و فرمود تا خیمه اش را بكنند و راحله اش را نزدیك امام حسین)ع( برند . آنگاه مرا گفت که تو را طالق می گویم ؛ ازاین پس آزادی و مرا حقی بر گردن تو نیست ،چرا که نمی خواهم تو نیز به سبب من گرفتار شوی. من عزم کرده ام که به حسین)ع( بپیوندم و با دشمنانش نبرد کنم و جان در راهش ببازم . سپس مَهر مرا پرداخت و به یكی از عموزاده هایش واگذاشت تا مرا به خانواده ام برساند ... آنگاه به یارانش گفت : از شما هر که می خواهد ، مرا پیروی کند ،و اگر نه ، این آخرین دیدار ماست . بگذارید تا حدیثی را از سال ها پیش ، آنگاه که در سرزمین» بَلَنجَر « از بالد خزر نبرد می کردیم برای شما نقل کنم ... از سلمان فارسی ،که چون ما را از کثرت غنایمی که به چنگ آورده بودیم خشنود دید ، فرمود : اگر امروز اینچنین خشنود شده ای ، آن روز که سرور جوانان آل محمد)ص( را درك کنی و در رکاب او شمشیر زنی ، تا کجا خشنود خواهی شد ؟ یاران ! اکنون آن تقدیر محتومی که انتظار می کشیدم مرا دریافته است و باید شما را وداع گویم .« و از آن پس ، زهیر بن قین بجلی نیز به خیل عاشوراییان پیوست . » عبداهلل « پسر » سلیم « و » مذری « پسر » مشمعل « که هر د و از طایفه » بنی اسد « بوده اند، گفته اند که ما چون از مناسك حج فارغ شدیم در این اندیشه بودیم که هر چه سریع تر خود را به کاروان حسین برسانیم و بنگریم که سرانجام کارش به کجا خواهد کشید . شتاب کردیم و چون در منزل » زَرود« خود را به آن حضرت رساندیم ، مردی از اهالی کوفه را دیدیم که با دیدن کاروان حسین بن علی)ع( به بیراهه زد تا با او رودر رو نشود . امام که ایستاده بود تا او را •• بھ‌قلمِ‌دݪنشینِ:سیدمرتضےآوینے •• ،ڪربلا🙃🤚 ✅⇜ :) {•🍃🥀•} @heiyat_majazi