هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_هشتاد_ششم اولين بار که ايشان را ديدم همراه ما با يک خودر
【• #قصه_دلبرے📚 •】
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_هشتاد_هفتم
يادم هست خيلي با اعتقاد به جمعي از رزمندگان عراقي مي گفت:لحظه ي شهادت نام مقدس ياحسين را به زبان داشته باشيد تاخود آقا بالاي سرتان بيايد.
کل وسايل همراه هادي، در همه ي مدت حضور در ميادين نبرد، فقط يک ساک دستي کوچک بود.
تعلقات او از همه ي دنياي مادي بريده شده بود.
در دوران نبرد خيلي کم غذا مي خورد، مي گفت: شايد بقيه ي رزمندگان همين را هم نداشته باشند.
کم مي خوابيد و به واقع خودش رابراي وصال آماده کرده بود.
هادي درخط نبرد هم وظيفه ي روحاني بودن
و مبلّغ بودن خود را رها نمي کرد.
در آنجا هم، وظيفه ي هر کس را به آنها متذکر مي شد.
زماني هم كه احتياج بود در كار تداركات و رساندن آب وآذوقه كمك
می كرد.
✍ ادامه دارد ...
✍🏻شهـید محمد هادی ذوالفقاری
#سفربـهدنیایےمملوازدلـدادگے😍✋
🌹
🌿
🍃 @heiyat_majazi
💐🍃🌿🌹🍃🌼