هیئت مجازی 🚩
[• #فتوا_جاتے👳🏻•] . . ✨اشعث بن قيس: اشعث مردي رياست طلب، مقام پرست و منافق بود. او از طرف عثمان والي
[• #فتوا_جاتے👳🏻•]
.
.
✨با مفاسد و اصلاح نظام اداري و سياسي خود داشتند به عواملي نظير مصالح جامعه اسلامي، شرايط زماني و مکاني و توانايي افراد و … نيز اهميت قائل بودند.
✨و نکته ديگر را از زبان مقام معظم رهبري در اين زمينه بشنويم:
«اين که بگوييد با کساني که دچار فساد شده اند برخورد قاطع نمي شود, اين را قبول ندارم, نه برخورد مي شود ؛ با آن کساني که قاطع برخورد نمي کنند, چگونه برخورد کنيم؛ برخورد همين است که تذکر و هشدار بدهيم و به آنها بگوييم, برخورد لازم در آن جا اين است؛ اما شفافيت لازم در اين مورد براي مردم صورت نمي گيرد.
✨يک وقت انتظار هست که مرتب اعلاميه داده شود و بگويند فلان کسي را گرفتيم, پدر فلان کس را در آورديم, فلان کسي اين فساد را کرده, اين درست نيست, … يک نفر جرمي مي کند آدم خيلي بدي هم هست بايست مجازات بشود, اما اگر اسم او را اعلام کرديد, اين پسر يا دخترش در دانشگاه, خانه, محله, مي دانيد با اين اعلان چند نفر مجازات مي شوند؟ چه لزومي دارد؟…”
✨در مورد مصلحت اندیشی یک اصلی وجود دارد که نباید مورد غفلت واقع شود ؛اگر امیرالمومنین 25 سال سکوت اختیار میکنند و اگر امام حسن (ع) با معاویه صلح میکنند و یا امام حسین (ع) قیام می نمایند و امام رضا (ع) ولایت عهدی مأمون را میپذیرند فقط به خاطر حفظ اصل اسلام است در هر جایی و هر زمانی که اصل اسلام در خطر بوده ائمه با تمام وجود در صحنه بوده اند در زمان ما نیز سیره امام رحمة الله علیه و مقام معظم رهبری نیز بر همین اصل استوار بوده است اصل مبارزه با فساد هیچگاه از طرف بزرگان انقلاب مورد غفلت واقع نشده است .
#پایان
#منتظرپرسشهاےشماهستیم👇🏻
@khademr_S_mir
.
.
#مهدیار
#ڪپے⛔️
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
هیچ شبهـهاےبے پاسخ نمونده😉👇
[•📖•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #اینڪ_شوڪران¹ ↯ #قسمت_هشتم😍🍃 خودش نیومد پدرم از پنجره نگاه کرده بود. منوچهر گوشه
[• #قصه_دلبرے📚•]
#اینڪ_شوڪران¹ ↯
#قسمت_نهم😍🍃
هرچی من از بلندي می ترسیدم، منوچهر عاشق بلندي و پرواز بود...
باورش نمی شد من بترسم می گفت: "دختري که با سه چهار تا ژ_سه و یک قطار فشنگ دوشکا ده دوازده تا پشت بام رو می پره چه طور از بلندی می ترسه؟"
کوه که می رفتیم، باید تله اسکی سوار میشد روی همین تله اسکی ها داشتم حافظ قرآن می شدم! من رو میبرد پیست موتورسواري می رفتیم کایت سواري. اگه قرار به دیدن فیلم بود، من رو می برد فیلم هاي نبرد کوبا و انقلاب الجزایر...!
برام کتاب زیاد میاورد به خصوص رمان هاي تاریخی با هم می خوندیمشون... منوچهر تشویقم می کرد به درس خوندن. خودش تا دوم
دبیرستان بیشتر نخونده بود. برام تعریف می کرد وقتی بچه بود و می رفت مدرسه، با دوستش،علی، برادر خونده شده بود، فقط به خاطر اینکه علی روی پشت بوم خونه شون یه قفس پر از کبوتر داشت! پدرش براي اتمام حجت سه بار از منوچهر می پرسد: "می خوای درس بخونی یا نه؟"
منوچهرم می گه "نه" براي اینکه سر عقل بیاد، میذارتش سر کار توي مکانیکی. منوچهر دل به کار میده و درس و مدرسه رو میذاره کنار...!!
به من می گفت "تو باید درس بخونی."
می نشست درس خوندنم رو تماشا می کرد. دوست داشتیم همه ي لحظه ها رو کنار هم باشیم .نه براي اینکه حرف بزنیم، سکوتش رو هم دوست داشتیم.
توي همون محله مون یه خونه اجاره کردیم . دو سه روز مونده بود به امتحانات ثلث سوم. شبا درس می خوندم منوچهر ازم می پرسید، می رفتم امتحان می دادم.
بعد از امتحانات رفتیم ماه عسل. یه ماه و نیم همه ي شمال رو گشتیم. هر جا میرسیدیم و خوشمون میومد، چادر می زدیم و میموندیم. تازه اومده بودیم سر زندگیمون که جنگ شد.
•
•
ادامھ دارد...😉♥
•
•
🖊:نقل از همسر شهید
منوچهر مدق
#مذهبےهاعاشقترنـد😌🖐
⛔️⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...⛔️
[•📙•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #اینڪ_شوڪران¹ ↯ #قسمت_نهم😍🍃 هرچی من از بلندي می ترسیدم، منوچهر عاشق بلندي و پرواز
[• #قصه_دلبرے📚•]
#اینڪ_شوڪران¹ ↯
#قسمت_دهم😍🍃
اول دوم مهر بود. سر سفره ي ناهار از رادیو شنیدیم سربازای منقضی پنجاه و شش رو ارتش براي اعزام به جبهه خواسته...
از منوچهر پرسیدم: "منقضی پنجاه و شش یعنی چی؟"
گفت: "یعنی کسایی که سال پنجاه و شش خدمتشون تموم شده."
داشتم حساب میکردم خدمت منوچهر کی تموم شده که برادرش رسول اومد دنبالش و رفتن بیرون...
بعد از ظهر برگشت، با یه کوله خاکی رنگ...
گفتم: " اینا رو برای چی گرفتي؟"
گفت: "لازم میشه.... آماده شو با مریم و رسول میخوایم بریم بیرون."
دوستم مریم با رسول تازه عقد کرده بودن ...
شب رفتیم فرحزاد. دور میز نشسته بودیم که منوچهر گفت: "ما فردا عازمیم ".
گفتم : "چی؟ به این زودي؟"
گفت:"ما جزو همون هایی هستیم که اعلام شده باید بریم ".
مریم پرسید : "ما کیه؟"
گفت: "من و داداش رسول".
مریم شروع کرد به نق زدن که «نه رسول، تو نباید بري. ما تازه عقد کردیم اگه بلایی سرت بیاد من چی کار کنم؟"
من کلافه بودم، ولی دیدم اگر چیزی بگم، مریم روحیه اش بدتر میشه.
تازه دو ماه بود عقد کرده بودند. باز من رفته بودم خونه ي خودم...
《چشم هایش روي هم نمی رفت. خوابش نمیبرد. به چشم هاي منوچهر نگاه کرد. هیچ وقت نفهمیده بود چشم هاي او چه رنگی اند، قهوه اي میشی یا سبز؟انگار رنگ عوض میکردند. دست هاي او را در دستش گرفت و انگشتانش را دانه دانه لمس کرد. خنده ي تلخی کرد. دو تا شست هاي منوچهر هم اندازه نبودند. یکی از آنها پهن تر بود. سرکار پتک خورده بود. منوچهر میگفت: "همه دوتا شست دارند من یک شست دارم یک هفتاد!".
می خواست همه ي آنها را در ذهنش نگه دارد. لازمش می شد. منوچهر گفت: "فقط یک چیز توی دنیا میتواند مرا از تو جدا کند ... یک عشق دیگر، عشق به خدا، همین".
فرشته بغضش را قورت داد، دستش را زیر سرش گذاشت و گفت: "قول بده زیاد برایم بنویسی."
اما منوچهر از نوشتن زیاد خوشش نمی آمد. جنگ هم که فرصتی برای این کارها نمی گذاشت. آهسته گفت: "حداقل یک خط".
منوچهر دست فرشته را که بین دست هایش بود فشار داد. قول داد که بنویسد،تا آن جا که می تواند...》
•
•
ادامھ دارد...😉♥
•
•
🖊:نقل از همسر شهید
منوچهر مدق
#مذهبےهاعاشقترنـد😌🖐
⛔️⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...⛔️
[•📙•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #اینڪ_شوڪران¹ ↯ #قسمت_دهم😍🍃 اول دوم مهر بود. سر سفره ي ناهار از رادیو شنیدیم سربا
بهٺریــن داستانِ عاشقانه👌😍
نخونی از دسته رفتهاااا😉😌
[• #حرفاے_خودمـونے☺️ •]
🍃🌹🍃🌹🍃
••🌺••نشناخته را محرم هر راز مکن
قفل دل خود بر همه کس باز مکن
••🌺•• در قلک دل برای آینده خویش
جز عشق خدا، هیچ پس انداز مکن …
خــدا رو احساس ڪن👇
[•🕊•] @Heiyat_Majazi
[• #منبر_مجازے📿 •]
.
.
😇|• پيامبر خدا حضرت محمد
صلىاللهعليهوآله:
✋|• به راستى كه غيرت از ايمان
است.
📚 |• من لا يحضره الفقيه ج۳،
ص۴۴۴، ح۴۵۴۱
.
.
پاتوق نخبگـــان😌👇
[•⏳•] @Heiyat_Majazi
📚|ختم قران امروز
ارسال تعـداد #صفحات به آے دی☺️👇
•📮• @F_Delaram_313
تعداد صفحات
• ۴۰۰ •
هر روز میزبان فرشته ها😇👇
[💌🍃••] @heyat_majazi
[• #مغزبانے😎 •]
.
.
⭕️اقای روحانی!
رییس جمهور خوبی برای ما نبودی...
همیشه در سختی ها کنار مردم نبودی...
اگر سیل بود تو در سفر کیش و قشم بودی
اگر کرونا بود تو در منزل استراحت میکردی
اگر جنگ بود تو دنبال فرار و تسلیم بودی
اگر صلح بود مردم را از سایه جنگ میترساندی...
این روزها بیش از همیشه مثل استخوانی در گلو داریم تحملت میکنیم...
شاید کرونا ماه بعد برود اما ما تو را باید تا یکسال تحمل کنیم
اقای روحانی با وعده ی چرخاندن چرخ زندگی مردم آمدی اما افسوس که چرخ روزگار این مردم و این نظام را لنگ کردی...
🔺آشیخ حسن روحانی!
برای آباد کردن دنیای اطرافیانت، هم آخرت خودت را خراب کردی هم دنیای مردم را سیاه کردی...
هنوز هم برای جبران اما دیر نیست... آستین بالا بزن .. از برج عاجی که ساختی پایین بیا و
یک یا علی بگو و دوباره شروع کن.. به وسط میدان بیا... مردم دوست دارند ببینند رییس جمهور شجاعی دارند تا در کنارش با سختی ها بجنگند
🔺آقای روحانی بلند شو بیا درکنار هم کرونا را شکست بدهیم...
باور کن بیماری در کنار مردم بهتر از قرنطینه و سلامتی در خانه ولنجک است...
✍رزنانس
.
.
#ڪپے⛔️
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇
[•📡•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #مغزبانے😎 •] . . ⭕️اقای روحانی! رییس جمهور خوبی برای ما نبودی... همیشه در سختی ها کنار مردم نبو
[• #مغزبانے😎 •]
.
.
⭕️ فرار #روحانی از مسوولیت و مخالفت با پیشنهادات وزیر بهداشت، نامه لاریجانی و پاسخ رهبری درباره مسوولیتپذیری رئیس جمهور در مقابله با #کرونا را در پی داشته
♦️احتمالا روحانی هنوز فکر میکند اوضاع از همان شنبه #عادی شده است...!
👤HS_Soleimani 🇮🇷
.
.
#ڪپے⛔️
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇
[•📡•] @Heiyat_Majazi
🔔#خبر_فوووووری🔞🔞
♨️♨️شلیڪ پی در پی آر پی جی در اطراف قصر پادشاهے سعودے👇👇
🌐| https://eitaa.com/joinchat/527499284C698ab461f2