امشب مادر را میبینم و به او میگویم که من، سر قول خود ماندم و گلوی تو را قبل میدان بوسیدم ..
امشب میایم و کنار پدر مینشینم و برایش کل عمر خود را پشت سر هم تعریف میکنم ..
امشب جای حرف زیادی نیست..
امّا همین امشب میشه باهاشون
صحبت کرد و حرفای بزرگی رو گفت..
هیئـت مجــازے📿
- چَشم زینب کِشید راه . .
عاشق شوی حرف دلم را خوب مےفهمے
ذکری شبیه “زینب کبری” نخواهد شد..
بگو بیبی به خدا دلم تنگه ..
به خدا دیگه نفسم بالا نمیاد.
بگو کربلا لازمم..
میشه منم مثل بقیهی اسیرا در آغوش بکشی تا آروم بشم؟ آخه منم اسیرم .. اسیر این دنیا، اسیر نفسِ لعنتیِ خودم
بابت پراکنده بودن حرفای امشب ما رو ببخشید و حلال کنید. برای حضرت زینب' آدم میمونه از کجا و چی بگه :)
کلمه پیدا نمیکنه
فقط درد میکشه از درون..
از همگی قبول باشه. حلال کنید کم و زیادی هیئت رو اگه نظر، انتقاد یا پیشنهادی داشتن حتما با ما درمیون بذارین باعث افتخارمونه.
https://abzarek.ir/service-p/msg/926029
و در آخر ،
رو به قبله از طرف بیبیزینب'س
به برادر گرامیشون امامحسین'ع
یک سلام بدین..
شبتون بهحمد
یاعلیمدد🌿
[ #اعتکاف_مجازی 🤍 ]
درسته اوج تقدیر آدم تو شبهای قدره، امّا هواپیما هم به یکباره نمیتونه بپره و اوج بگیره؛ نیاز به فراهم کردن مقدمات هست..
و این فرصت سهروزهی اعتکاف، یعنی همون مخلص و خالص شدن برای ورود به باند پروازت که اوج بگیری و تو ماه مبارک رمضان، به ویژه شب قدر بپری 🕊"
.
.
● تجربهی یه #اعتکاف_ویژه ☺️👇
☘ https://eitaa.com/joinchat/1648099521C256bf50716
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عظمت عجیب حضرت زینب (س)
🎙#استاد_عالی
.
.
🏴وفات حضرت زینب (س) تسلیت باد.
عملیات خیبر بود. زمستان بود و ما در اسلامآباد غرب بودیم. وقتی به خانه آمد، چشمهای سرخ و خستهاش گویای این بود که چند شب است که نخوابیده است. میخواستم مقدمات غذا را آماده کنم، اما اجازه نداد. دستم را گرفت و مرا روی زمین نشاند و گفت: «امشب نوبت من است که از خجالت تو بیرون بیاییم»، گفتم: «ولی تو بعد از این همه وقت، خسته و کوفته آمدهای ...». نگذاشت حرفم تمام شود. خودش سفره را انداخت. غذا را کشید و آورد. غذای مهدی را با حوصله داد و سفره را جمع کرد. چای آورد و گفت: «بفرما، بخور»...
#شهید_ابراهیم_همت🌹