فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 "آیة الله قاضی "
🌿 #قصههای_زندگی ؛ روایتی از زندگی علما
👌🏻 بسیار شنیدنی
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
بسمه تعالی
* توجه: این اپلیکیشن، اپلیکیشن تخصصی حفظ قرآن کریم می باشد و توصیه می شود حتما قبل از شروع کار با اپلیکیشن، راهنمای هر بخش را با زدن دکمه ؟ (علامت سوال) مطالعه نمایید.
اپلیکیشن تخصصی حفظ کل قرآن کریم (سه زبانه : فارسی - عربی - انگلیسی)
بعد از تولید نرم افزار <<حفظ آسان جزء 30>> و استقبال علاقمندان به قرآن کریم و درخواست نسبت به اضافه شدن دیگر جزء ها به آن، تصمیم گرفتیم یک نرم افزار تخصصی حفظ قرآن کریم که شامل همه سوره های آن باشد را تهیه و به همه علاقمندان به حفظ قرآن کریم ارائه دهیم.
این نرم افزار شامل امکانات زیر می باشد:
ارئه شیوه حفظ از طریق کلیپ های آموزشی
ارائه آزمون های گوناگون در راستای تقویت حافظه بصری و تثبیت محفوظات
ارائه برنامه حفظ روزانه
حفظ سریع شامل امکان انتخاب سوره یا صفحه
امکان انتخاب طرح حفظ قرآن بر اساس طرح جهار صفحه، دو صفحه، یک صفحه، نصف صفحه، ثلث صفحه و طرح آزاد
مرور محفوظات با امکاناتی همچون: مشق نور، سرآیه، ابتدا وانتها، مرور چشمی
آزمون شامل: آیه قبل و بعد، مفهوم آیه، قسمتی از صفحه و جورچین
قابلیت پیوند قطعات و آیات برای اولین مرتبه
قابلیت استماع و تکرار و ضبط صدا
قرائت استاد پرهیزکار و استاد منشاوی و چند قاری دیگر
تفسیر برگزیده نمونه،نور و ذکر مبارک و دیگر تفاسیر
و ...
جهت ارتباط با ما میتوانید از طریق نظرات در بازار و همچنین میتوانید از گزینه پیشنهادات در منوی سمت راست نرم افزار استفاده نمایید.
برای نصب اپلیکیشن حفظ آسان از طریق لینک زیر وارد کافه بازار شوید و اقدام کنید👇👇
cafebazaar.ir/app/miad.hefzasan
قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه دیگری نوشید ...
باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هر جه بیشتر و بیشتر لذت ببرد ...
مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد ...
اما ( افسوس ) که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت ...
در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد ...
دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!
پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود ...
این است حکایت دنیا...
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
❇️ نوجوان پاک دلی که آفت را از زراعت یک روستا دور کرد.
💠 وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ احزاب/33
و نماز برپا داريد و زكات بدهيد.
🔻 مرحوم سیدعلی، پدر مرحوم آیتالله سید محمود حسینی شاهرودی ترک تحصیل کرد و شغل کشاورزی و زراعت را اختیار کرد اتفاقاً دو سال پیدرپی آفت ملخ باعث شد، زراعت همه اهالی از بین برود و در سال سوم که آثار و علائم هجوم ملخ ظاهر شد، دهقانان و کشاورزان در منزل سید علی اجتماع و در خصوص چگونگی دفع این آفت بزرگ مشورت میکردند، هرکسی پیشنهادی میکرد، ولی هیچکدام مثمر ثمر نبود و در آخر که همه متحیر مانده بودند و هیچ راهحلی به فکرشان نمیرسید، حضرت آیتالله سید محمود شاهرودی که هنوز دوران کودکی و نوجوانی را طی میکرد و مشغول خواندن رساله عملیِه بود، مخصوصاً در اول باب احکام زکات دیده بود که نوشته است، «دادن زکات باعث برکت و نمو مال و دافع بلا و آفت میشود» و با آن عقیده و روح پاکی که داشت در اثر تربیت خانوادگی و پاکی دل متوجه شد که آقایان متحیرند، نزدیک آمده و گفت: من هم یک پیشنهادی دارم، اگر عمل کنید این بلا دفع میشود، گفتند بگو، گفت: همگی باخدا عهد کنید زکات اموال و محصول خود را کاملاً به فقرا بدهید، خداوند این بلا را رفع میکند، این کلام مختصر و پرمعنی از این کودک پاکدل چنان بر دلها اثر گذاشت که همه اشخاص آن را پذیرفتند و عهد کردند اگر محصول را آفت از بین نبرد، همگی زکات را بدهند، بهواسطه همین پیشنهاد، آن سال آفت ملخ از بین رفت.۱
گر باغبان زکات زر گل برون کند
باد خزان طراوت گلشن فزون کند۲
۱. با اقتباس و ویراست از کتاب مردان علم در میدان عمل
۲. صائب تبریزی
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از انس روزانه با آیات الهی
5.mp3
4.01M
🍁 #حکایت
دزد شریف ...
مولانا در مثنوی داستان شیخی را تعریف می کند؛ که در تاریکی دم صبح افسار الاغش را جلو حمام به مردی که چهره اش نمایان نبود سپرد و به حمام رفت، وقتی برگشت دید که افسار الاغش در دست دزد معروف ده است و شروع کرد به داد و بیداد.
دزد گفت چرا داد و بیداد میکنی؟
شیخ گفت ای دزد نابه کار افسار الاغ من در دست تو چه میکند؟
دزد گفت تو خود در تاریکی الاغت را به من سپردی. تازه مرا از کارم باز داشتی و حالا داد و بیداد هم میکنی.
شیخ پرسید:
پس چرا الاغ را ندزدیدی؟
دزد گفت:
تو الاغت را به من سپردی من دزدم نه خیانتکار و چیزی را که به من سپردهاند به آن خیانت نمیکنم.
مولانا سپس ادامه میدهد که:
به اندازه این دزد شرافت داشته باشید و به کسانی که اموال و سرنوشت خودشان را به شما سپردهاند خیانت نکنید.
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
#حکایت
✍اربابی یکی را کشت و زندانی شد. و حکم بر مرگ و قصاص او قاضی صادر کرد. شب قبل از اعدامش، غلامش از بیرون زندان، تونلی به داخل زندان زد و نیمه شب او را از زندان فراری داد. اسبی برایش مهیا کرد و اسب خود سوار شد. اندکی از شهر دور شدند، غلام به ارباب گفت: ارباب تصور کن الان اگر من نبودم تو را برای نوشتن وصیتت در زندان آماده میکردند. ارباب گفت:
سپاسگزارم بدان جبران میکنم. نزدیک طلوع شد، غلام گفت: ارباب تصور کن چه حالی داشتی الان من نبودم، داشتی با خانوادهات و فرزندانت وداع میکردی؟ ارباب گفت: سپاسگزارم، جبران می کنم.
اندکی رفتند تا غلام خواست بار دیگر دهان باز کند، ارباب گفت تو برو. من میروم خود را تسلیم کنم. من اگر اعدام شوم یک بار خواهم مرد ولی اگر زنده بمانم با منتی که تو خواهی کرد، هر روز پیش چشم تو هزاران بار مرده و زنده خواهم شد
💐قرآن کریم:
لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الذی
هرگز نیکیهای خود را با منت باطل نکنید
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هر شب ماه رمضان، خدا سه بار صدات میزنه
🔸 #ایت_الله_تهرانی
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠دعای روز ششم ماه رمضان
🔹اللّهُمَّ لاتَخْذُلْنِی فِیهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِیتِک وَ لاتَضْرِبْنِی بِسِیاطِ نَقِمَتِک وَ زَحْزِحْنِی فِیهِ مِنْ مُوجِبَاتِ سَخَطِک بِمَنِّک وَ أَیادِیک یا مُنْتَهَی رَغْبَةِ الرَّاغِبِینَ
🔸خدایا مرا در این ماه به خاطر نزدیک شدن به نافرمانیات وا مگذار، و با تازیانههای انتقامت عذاب مکن، و از موجبات خشمت دورم بدار، به فضل و عطاهایت، ای نهایت دلبستگی دلشدگان
🔰پیامهای دعا
1- گناه موجب خواری
2- لزوم دورشدن از انتقام و خشم غضب خدا
3- اشتیاق خداوند به بندگان
45.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠تند خوانی جزء ششم قرآن کریم
🔹 با صدای استاد معتز آقایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠کلیپ تصویری: درهای بهشت
🔸 آیت الله مجتهدی تهرانی (ره)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آیا قرآن نوشته انسان است؟
معجزاتی از قران کریم که شمارا به شکل عجیبی به حیرت وا میدارد👌👌👌
#حتما ببینید و نشر بدید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اعتراف همراه با عصبانیت نوریزاده از قدرت گرفتن ایران:
⭕️ آمریکای ابرقدرت در مقابل جمهوری اسلامی خُرد شده است!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اینجا غزه است، پدری که فکر میکرد پسرش شهید شده و ۹۱ روز بعد او را زنده پیدا کرد!😢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 "همواره باید مدارا کرد- آیت الله بهجت "
🌿 #قصههای_زندگی ؛ روایتی از زندگی علما
👌🏻 بسیار شنیدنی
#حکایت
دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت!
درراه با پرودگار سخن می گفت:
( ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای )
در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت!
او با ناراحتی گفت:
من تو را کِی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بُگشای و گندم را بریز!
آن گره را چون نَیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
نشست تا گندمها را از زمین جمع کند , درکمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند!
ندا آمد که:
تو مَبین اندر درختی یا به چاه
تو مَرا بین که منم مفتاحِ راه
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
📘 موشی که صد من آهن خورد!!
آوردهاند بازرگانی بود اندک مایه که قصد سفر داشت.
صد مَن آهن داشت که در خانه دوستی به رسم امانت گذاشت و رفت.
اما دوست این امانت را فروخت و پولش را خرج کرد.
بازرگان، روزی به طلب آهن نزد وی رفت. مرد گفت: آهن تو را در انبار خانه نهادم و مراقبت تمام کرده بودم، اما آنجا موشی زندگی میکرد که تا من آگاه شوم همه را بخورد.
بازرگان گفت: راست میگویی! موش خیلی آهن دوست دارد و دندان او برخوردن آن قادر است.
دوستش خوشحال شد و پنداشت که بازرگان قانع گشته و دل از آهن برداشته. پس گفت: امروز به خانه من مهمان باش.
بازرگان گفت: فردا باز آیم.
رفت و چون به سر کوی رسید پسر مرد را با خود برد و پنهان کرد.
چون بجستند از پسر اثری نشد.
پس ندا در شهر دادند.
بازرگان گفت: من عقابی دیدم که کودکی میبرد.
مرد فریاد برداشت که دروغ و محال است، چگونه میگویی عقاب کودکی را ببرد؟
بازرگان خندید و گفت: در شهری که موش صد من آهن بتواند بخورد، عقابی کودکی بیست کیلویی را نتواند گرفت؟
مرد دانست که قصه چیست، گفت: آری موش نخورده است! پسر باز ده و آهن بستان.
هیچ چیز بدتر از آن نیست که در سخن، کریم و بخشنده باشی و در هنگام عمل سرافکنده و خجل.
🔻 برگرفته از کلیله و دمنه
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🌴در روزگاران قدیم مردی ثروتمند و غنی وجود داشت که با وجود بی نیازی اش از مال و منال دنیا همیشه پر از اضطراب و دلواپسی بود. با اینکه از همه ثروت های دنیا بهره مند بود هیچ گاه شاد و خوشحال دیده نمی شد.
🌴او خدمتکار جوانی داشت که ایمان درونش موج می زد. و همیشه تنها کسی که به او امید به زندگی می داد همین خدمتکار جوان و مومن بود.
🌴روزی خدمتکار وقتی دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت: ارباب آیا حقیقت دارد که خداوند پیش از به دنیا آمدن شما این جهان را اداره می کرد؟ او پاسخ داد: بله همین گونه بوده که می گویی…
🌴خدمتکار جوان دوباره پرسید: آیا درست است که خداوند پس از آنکه شما دنیا را ترک کردید آنرا همچنان اداره می کند؟ ارباب ثروتمند پاسخ داد: بله همینطور خواهد بود…
🌴خدمتکار با لبخندی زیبا بر روی لبانش گفت: پس چطور است به خدا اجازه بدهید وقتی شما در این دنیا هستید او آنرا اداره کند؟
👌یا عماد من لا عماد له
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
روزی فیل،با سرعت از جنگل می گریخت،
او را پرسیدند؛
گفت؛
جناب شیر دستور داده
که تمام زرافه ها را گردن بزنند !
گفتند؛
تو را چه به زرافه،تو که فیل هستی!
پس برای چه نگرانی؟
گفت؛
بله میدانم که فیل هستم،اما جناب شیر،
الاغ را مامور پیگیری این موضوع کرده است...!
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
مردی از کنار جنگلی رد می شد، شیری را دید که برای شغالی خط و نشان می کشد. شغال به خانه رفت و در را بست ولی شیر همچنان به حرکات رزمی اش ادامه داد و شغال را به جدال فرا خواند . مرد سرگرم تماشای آنان بود که کلاغی از بالای درخت از او پرسید چه چیز تو را این چنین متعجب کرده است؟
مرد گفت: به خط و نشانهای شیر فکر می کنم ،شغال هم بی توجه به خانه اش رفته بیرون نمی آید!
کلاغ گفت ای نادان آنها تو را سرگرم کرده اند تا روباه بتواند غذایت رابخورد!
مرد دید غذایش از دستش رفته از کلاغه پرسید روباه غذایم را برد شیر و شغال را چه حاصل؟
کلاغه چنین توضیح داد: روباه گرسنه بود توان حمله نداشت، غذایت را خورد و نیرو گرفت، شیرهم بدنش کوفته بود خودش را گرم کرد تا هنگام حمله آماده باشد و شغال هم خسته بود رفت خانه تا نیرویی تازه کند تا آن زمان که جلوتر رفتی هرسه به تو حمله کنند و تو را بخورند!؟
مردپرسید: از اطلاعاتی که به من دادی تو را چه حاصل؟
کلاغ گفت: آنها کیسه زر تو را به من وعده داده بودند تا تو را سرگرم کنم...
#حکایت
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
#حکایت
دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت!
درراه با پرودگار سخن می گفت:
( ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای )
در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت!
او با ناراحتی گفت:
من تو را کِی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بُگشای و گندم را بریز!
آن گره را چون نَیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
نشست تا گندمها را از زمین جمع کند , درکمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند!
ندا آمد که:
تو مَبین اندر درختی یا به چاه
تو مَرا بین که منم مفتاحِ راه
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایت های بهلول
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
#حکایت
«قارون» هرگز نمی دانست
که روزی، کارت عابر بانکی که در جیب ما هست
از آن کلیدهای خزانه وی که مردهای تنومند عاجز از حمل آن بودند ما را به آسانی مستغنی میکند.
و «خسرو» پادشاه ایران نمی دانست که مبل سالن خانه ما از تخت حکومت وی راحت تر است.
و «قیصر» که بردگان وی با پر شترمرغ وی را باد میزدند،
کولرها و اسپلیتهایی که درون اتاقهایمان هست را ندید.
و «هرقل» پادشاه روم که مردم به وی بخاطر خوردن آب سرد از ظرف سفالین حسرت میخوردند
هیچگاه طعم آب سردی را که ما می چشیم نچشید...
و «خلیفه منصور» که بردگان وی آب سرد و گرم را باهم می آمیختند تا وی حمام کند،
هیچگاه در حمامی که ما براحتی درجه حرارت آبش را تنظیم میکنیم حمام نکرد
بگونه ای زندگی میکنیم که حتی پادشاهان عصر هم اینگونه نمی زیستند اما باز شانس خود را لعنت میکنیم !
و هر آنچه دارائیمان زیاد میشود تنگدست تر میشویم !
خدایا قدرت شکرگوئی در حرف و عمل را به ما عنایت فرما.
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺳﻼﻡ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪﺍﻱ ﭘﺮﺳﻴﺪ :
ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺭﻱ؟
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ
ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﻱ ﻛﺮﺩ ..
ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ
ﻧﻬﺎﺩ.
ﺑﻌﺪﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ...
ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ
ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﻭﻧﻴﻢ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ !!
ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﺮﺍ ؟
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ :
ﭼﻮﻥ ﻭﻗﺘﻴ ﻜﻪ ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ
ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ ...
ﻭﻟﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻮ
ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩﻱ ،
ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵﻛﻨﻲ،،
ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ
ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥﺗﻐﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ "
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ :
ﻫﻴﭻ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻱ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ
ﺑﺮﺧﺪﺍﺳﺖ ﺭﻭﺯﯼ ﺁﻥ.
ﻣﺎﻫﻴﺎﻥ ﺍﺯﺁﺷﻮﺏ ﺩﺭﻳﺎ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺷﻜﺎﻳﺖ ﺑﺮﺩﻧﺪ،
ﺩﺭﻳﺎﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪ ﻭﺁﻧﻬﺎﺻﻴﺪ ﺗﻮﺭ ﺻﻴﺎﺩﺍﻥ ﺷﺪﻧﺪ.
ﺁﺷﻮﺑﻬﺎﻱ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺣﻜﻤﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ.
ﺍﺯﺧﺪﺍ،ﺩﻝ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﻢ،
ﻧﻪ ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺁﺭﺍﻡ.
* ﺩﻟﺘﺎﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﺭﺍﻡ *....
#حکایت
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•