eitaa logo
📚 حکایت و داستان های شنیدنی 📚
3.7هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
2 فایل
حکایت و داستان های شنیدنی و جذاب😍 #فرهنگی #آموزشی #مذهبی #طنز #اجتماعی و.... کپی: آزاد ادمین : @rezazadeh_joybari تبلیغات: @tablighatch 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از صدای مردم
♦️دختر اسماعیل هنیه خطاب به سران عرب: حق ندارید در مورد ایران که از شما شرافتمندتر است صحبت کنید لطیفه هنیه: 🔹چه کسانی می گویند ایران عامل ترور است؟ 🔹شما اعراب در کشورهای خود از او پذیرایی نمی کنید شما از ایران به ما نزدیکترید! 🔹اما ایران بهتر از شما پشتیبان ما بود و به همین دلیل حق ندارید در مورد ایران که از شما شرافتمندتر است به این معنا که پایتخت اسلام است، صحبت کنید! @ 🛑‍کانال صدای مردم👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4214227049C0b50d41e52
📚 تنبیه غلام آورده اند که یکی از بازرگانان بغداد با غلام خود در کشتی نشسته و به عزم بصره در حرکت بودند. در همان کشتی بهلول و جمعی دیگر نیز بودند. غلام از تلاطم دریا وحشت داشت و مدام گریه وزاري می کرد. مسافران از گریه و زاري آن غلام به ستوه آمدند و از آن میان بهلول از صاحب غـلام خواسـت تـا اجازه دهد به طریقی آن غلام را ساکت نماید. بازرگان اجازه داد. بهلول فوري امر نمود تـا غـلام را بـه دریا انداختند و چون نزدیک به هلاکت رسـید او را بیـرون آوردنـد. غـلام از آن پـس در گوشـه اي از کشتی ساکت و آرام نشست. اهل کشتی از بهلول سوال نمودند در این عمل چه حکمت بود که غلام ساکت و آرام شد؟ بهلول گفت : این غلام قدر عافیت این کشتی را نمی دانست و چون به دریا افتاد فهمید که کـشتی جـاي امن و آرامی است. به قول سعدیِ جان: قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از صلوات
اولین بخش افتخار آمیز زندگی امام چهارم بخش اسارت اوست امام سجاد در این باری که از کربلا با کاروان اسیران حسینی به شام برده شد مجسمه قرآن و اسلام بود. از لحظه‌ای که شهدا به روی خاک غلطیدند حماسه على بن الحسين عليه‌السلام شروع شد. دخترهای خردسال، بچه های کوچک، زن های بی پناه، دور امام سجاد را گرفتند در آن کاروانی که مردی در آن وجود ندارد و امام سجاد این همه را رهبری کرد. اینها را جمع کرد و در طول راه تا وقتی به شام رسیدند نگذاشت امام سجاد که این جمعی که با پیوند ایمان به یکدیگر مرتبط هستند دچار تردید و تزلزل بشوند. وارد کوفه شدند عبیدالله بن زیاد دستور داده بود که همه مردهای این خانواده را به قتل برسانند، دید در میان کاروان اسیران مردی هست، پرسید تو که هستی؟ گفت من علی‌بن‌الحسینم .. او را تهدید به قتل کرد، اینجا اولین بروز جلوه امامت و معنویت و رهبری آشکار شد؛ «اَبِالقَتل تُهدِّدُنی؟ » آیا ما را به کشتن تهدید می کنی؟ در حالی که ما کرامتمان به شهادت است، ما کشته شدن در راه خدا را افتخار میدانیم، از مرگ نمیترسیم. دستگاه عبیدالله زیاد در مقابل این صلابت، عقب نشست. 📚 انسان ۲۵۰ساله مقام معظم رهبری عليه السلام بر عموم مسلمان تسلیت باد. 🌷 @FAZILAT_SALAVAT 🌷
هدایت شده از صدای مردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 فرازهایی از اقامه نماز بر پیکر شهید هنیه به امامت مقام معظم رهبری
موشی در خانه تله موش دید، به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد همه همه گفتند: تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد.!!! دیری نگذشت تا اینکه مار در تله افتاد و هنگامی که زن خانه خواست مار را بکشد مار زن را گزید، از مرغ برایش سوپ درست کردند، گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدن و زن بعد چند روز فوت كرد و گاو را برای مراسم ترحیم کشتند. و تمام این مدت موش در سوراخ دیوار مینگریست و میگریست! . . کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
حکایت نجاری بود که زن زیبایی داشت که پادشاه را مجذوب خود کرده بود پادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت نجار را فردا اعدام کنید نجار آن شب نتوانست بخوابد . همسر نجار گفت : مانند هر شب بخواب . پروردگارت يگانه است و درهای گشايش بسيار کلام همسرش آرامشی بر دلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شد و خوابيد . صبح صدای پای سربازان را شنيد. چهره اش دگرگون شد و با نا اميدی، پشيمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دريغا باورت کردم . با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجير کنند. دو سرباز با تعجب گفتند : پادشاه مرده و از تو میخواهيم تابوتی برايش بسازی . چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت . فکر زيادی انسان را خسته می کند . درحالی که خداوند تبارک و تعالی مالک و تدبير کننده کارهاست ساعت زندگیت را به افق آدمهای ارزان قیمت کوک نکن یا خواب می مانی یا از زندگی عقب در هر شرایطی امیدت را به خدا از دست نده و هر لحظه منتظررحمت بی کرانش باش. کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از صدای مردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرود حماسی نوجوانان در میدان آزادی برای شهادت اسماعیل هنیه یار هست، تو حرم هنوز علمدار هست علم حیدر کرار هست، سپهدار هست ما لشگر ذوالفقار صاحب‌الزمانیم ما لشگر انتقام سخت شهداییم ✅
داستان کوتاه "حکایت پادشاه و پیرزن" نقل است که پادشاهی از پادشاهان خواست تا مسجدی در شهر بنا کند و دستور داد تا کسی در ساخت مسجد نه مالی و نه هر چیز دیگری هیچ کمکی نکند... چون میخواست مسجد تماما از دارایی خودش بنا شود بدون کمک دیگران و دیگران را از هر گونه کمک برحذر داشت... شبی از شب ها‌ پادشاه در خواب دید که فرشته‌ای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بجای اسم پادشاه نوشت!! چون پادشاه از خواب پرید، هراسان بیدار شد و سربازانش را فرستاد تا ببینند آیا هنوز اسمش روی سر در مسجد هست؟! سربازان رفتند و چون برگشتند، گفتند: آری اسم شما همچنان بر سر در مسجد است... مقربان پادشاه به او گفتند که این خواب پریشان است.! در شب دوم پادشاه دومرتبه همان خواب را دید... دید که فرشته‌ای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بجای اسم پادشاه نوشت... صبح پادشاه از خواب بیدار شد و سربازانش را فرستاد که مطمئن شوند که هنوز اسمش روی مسجد هست... رفتند و بازگشتند و خبرش دادند که هنوز اسمش بر سر در مسجد هست. پادشاه تعجب کرد و خشمگین شد... تا اینکه شب سوم نیز دوباره همان خواب تکرار شد! پادشاه از خواب بیدار شد و اسم زنی که اسمش را بر سر در مسجد می‌نوشت را از بر کرد، دستور داد تا آن زن را به نزدش بیاورند... "پس آن زن که پیرزنی فرتوت بود حاضر شد" پادشاه از وی پرسید: آیا در ساخت مسجد کمکی کردی؟ گفت: ای پادشاه من زنی پیر و فقیر و کهن سال‌ام و شنیدم که دیگران را از کمک در ساخت بنا نهی می‌کردی، من نافرمانی نکردم... پادشاه گفت تو را به خدا قسم می‌دهم چه کاری برای ساخت بنا کردی؟!! گفت: بخدا سوگند که مطلقا کاری برای ساخت بنا نکردم جز... پادشاه گفت: بله!! جز چه؟ گفت: جز آن روزی که من از کنار مسجد می‌گذشتم، یکی از احشامی ( احشام مثل اسب و قاطری که به ارابه می‌بندند برای بارکشی و...) که چوب و وسایل ساخت بنا را حمل می‌‌کرد را دیدم که با طنابی به زمین بسته شده بود... تشنگی بشدت بر حیوان چیره شده بود و بسبب طنابی که با آن بسته شده بود هر چه سعی می‌کرد خود را به آب برساند نمی‌توانست... برخواستم و سطل را نزدیکتر بردم تا آب بنوشد بخدا سوگند که تنها همین یک کار را انجام دادم... پادشاه گفت : آری!! این کار را برای "رضای خدا" انجام دادی و من مسجدی ساختم تا بگویند که مسجد پادشاه است و خداوند از من قبول نکرد! "پس پادشاه دستور داد که اسم آن پیرزن را بر مسجد بنویسند..." 👈 * از اکنون شروع کن، هر کاری را برای رضای خدا انجام بده پس فرق آن را خواهی یافت.! * کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
﷽ 🌷 تاجر متوكل ✨در زمان پيامبر اسلام صلی الله عليه و آله و سلم مردی هميشه متوكل به خدا بود و برای تجارت از شام به مدينه می آمد. روزی در راه دزد شامی سوار بر اسب، بر سر راه او آمد و شمشير به قصد كشتن او كشيد. ✨تاجر گفت: ای سارق اگر مقصود تو مال من است، بيا بگير و از قتل من درگذر. ✨سارق گفت: قتل تو لازم است، اگر ترا نكشم مرا به حكومت معرفی می كنی. ✨تاجر گفت: پس مرا مهلت بده تا دو ركعت نماز بخوانم؛ سارق او را امان داد تا نماز بخواند. مشغول نماز شد و دست به دعا بلند كرد و گفت: بار خدايا از پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم تو شنيدم هر كس توكل كند و ذكر نام تو نمايد در امان باشد، من در اين صحرا ناصری ندارم و به كرم تو اميدوارم. ✨چون اين كلمات بر زبان جاری ساخت و به دريای صفت توكل خويش را انداخت، ديد سواری بر اسب سفيدی نمودار شد، و سارق با او درگير شد. ✨آن سوار به يك ضربه او را كشت و به نزد تاجر آمد و گفت: ای متوكل، دشمن خدا را كشتم و خدا تو را از دست او خلاص نمود. ✨تاجر گفت: تو كيستی كه در اين صحرا به داد من غريب رسيدی؟ گفت: من توكل توام كه خدا مرا به صورت ملكی در آورده و در آسمان بودم كه جبرئيل به من ندا داد: كه صاحب خود را در زمين درياب و دشمن او را هلاك نما. الان آمدم و دشمن تو را هلاك كردم، پس غايب شد. ✨تاجر به سجده افتاد و خدای را شكر كرد و به فرمايش پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم در باب توكل اعتقاد بيشتری پيدا كرد. پس تاجر به مدينه آمد و خدمت پيامبر صلی الله عليه و آله رسيد و آن واقعه را نقل كرد، و حضرت تصديق فرمود. ✨آری توكل انسان را به اوج سعادت می رساند و درجه متوكل درجه انبياء و اولياء و صلحاء و شهداء است. 📚 خزينه الجواهر، ص 679 کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
📚 درویشی به در خانه خواجه اصفهانی رفت. به او گفت آدم پدر من و تو است و حوا نیز مادر ماست. پس ما با هم برادریم، تو اینهمه ثروت داری و من میخواهم که تو برادرانه سهم مرا بدهی. خواجه به غلام خود گفت: :یک فلوس (سکه سیاه) به او بده." درویش گفت: "ای خواجه چرا در تقسیم، برابری را رعایت نمیکنی؟" خواجه گفت: "ساکت باش که اگر برادرانت با خبر شوند همین قدر هم به تو نمیرسد." 😀 🔸برگرفته از کشکول شیخ بهایی کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از صدای مردم
. ♻️ چرا پول اربعین رو خرج فقرا نمی‌کنید؟ 🔰 اگر روشنفکری از شما پرسید چرا این‌قدر برای اربعین و امام‌حسین (ع) هزینه می‌کنید؟ چرا این پول را هزینه فقرا نمی‌کنید؟ 🔹 این پاسخ‌ها را در آستین داشته باشید:              1⃣ سالانه بیش از ۷۰۰ میلیارد تومان خرج هزینه‌ کنسرت‌هایی می‌شود که فقرا اجازه‌ ورود به ان را ندارند زیرا توان مالی که شرط ورود به کنسرت است را ندارند چرا این هزینه را به فقرا نمی‌دهید؟   2⃣ سالانه ۱۰ تریلیون و ۲۰۰ میلیارد تومان لوازم آرایشی خریداری می‌شود و ایران هفدمین کشور مصرف کننده‌ لوازم‌ آرایشی در جهان است چرا این پول را خرج فقرا نمی‌کنید؟ ۱۰ تریلیون پول کمی است؟ تمام فقرا را می‌توان با آن سر و سامان داد.                3⃣ ایرانیان در سال، ۳۲۵۰ میلیارد صرف خرید سیگار می‌کنند که علاوه بر آن، هزینه درمان بیماری‌های ناشی از مصرف سیگار ۷۲۰۰ میلیارد تومان است. چرا این هزینه را صرف مخارج فقرا نمی‌کنید؟   4⃣ در سال دو میلیون ایرانی به ترکیه می‌روند که اکثر آنها شفر تفریحی دارند. بابت این سفر حداقل ۸۰۰۰ هزار میلیارد تومان هزینه می‌کنند. آیا بهتر نیست به جای چنین سفرهایی که ارز را هم از کشور خارج می‌کند، این هزینه را به فقرا بدهند؟            5⃣ بیش از ۲۸۰ هزار ایرانی در سال به امارات می‌روند و بیش از ۵۰۰ میلیارد هزینه‌ سفر ایرانیان به این کشور بسیار کوچک می‌شود. بهتر نیست به جای ریختن پولشان در جیب سرمایه‌داران اماراتی، این هزینه را به جیب فقرا بریزند؟                6⃣ بیش از ۸۰ هزار ایرانی در سال به تایلند می‌روند و بیش از ۴۰۰ میلیارد هزینه‌ سفر ایرانی‌ها به تایلند است. بهتر نیست این هزینه را به جای گشت و گذار در مناطق ... این پول به فقرا داده شود؟ 7⃣ بیش از ۷۲ هزار ایرانی در سال به مالزی می‌روند و هزینه‌ سفر ایرانیان  حدود ۳۶۰ میلیارد تومان است بهتر نیست این هزینه را به فقرا بدهند؟ و جواب‌های نقضی دیگر. 8⃣ علاوه بر اینها باید گفت که بخش اصلی و مهم هزینه‌های هیآت مذهبی از طرف مردم و به ویژه همین افرادی است که بضاعت مالی اندکی دارند اما تلاش می‌کنند حتی به میزان اندکی هم که شده، برای مجالس اهل بیت هزینه می‌کنند. ⁉️ سؤال  چرا فقط نزدیک محرم و اربعین، فقرا و نیازمندان برای عده‌ای دین‌ستیز مهم می‌شوند؟! ✍ ارسالی کاربران 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از امام زمان کشف معبد سلیمان و خرابی است _ ⛔این مطلب مهمه و نسبت به این حادثه گوش به زنگ باشید.
🍃 حکایت بزرگمهرِ وزیر و سحرخیزی او 🍃 بزرگمهر، وزیر دانای انوشیروان، هرروز صبح زود خدمت انوشیروان می‌رفت و پس از ادای احترام رو در روی انوشیروان می‌گفت: سحر خیز باش تا کامروا گردی. شبی انوشیروان به سرداران نظامی‌اش دستور داد تا نیمه شب بیدار شوند و سر راه بزرگمهر منتظر بمانند. چون پیش از صبح خواست به درگاه پادشاه بیاید لباس‌هایش را از تنش در بیاورند و از هر طرف به او حمله کنند تا راه فراری برای او باقی نماند. صبح روز فردا وقایع طبق خواسته انوشیروان اتفاق افتاد. بزرگمهر راه فراری پیدا نکرد. چون صلاح ندید برهنه به درگاه انوشیروان برود، به خانه بازگشت و دوباره لباس پوشید. آن روز دیرتر به خدمت پادشاه رسید. پادشاه خندید و گفت: مگر هر روز نمی‌گفتی سحر خیز باش تا کامروا باشی؟ بزرگمهر گفت: دزدان امروز کامروا شدند، زیرا آنها زودتر از من بیدار شده بودند. اگر من زودتر از آنها بیدار می‌شدم و به درگاه پادشاه می‌آمدم، من کامرواتر بودم. کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
جوانِ مرا اصلاح کرد! حجة الاسلام و المسلمين حسين مدرسى مى گويد: يكى از دوستان از قول ميوه فروشى واقع در خيابان آزادى ـ نزديك منزل حاجى میرزا علی آقا فلسفی تنکابنی ـ مى گفت: «رفتار حضرت ايشان، جوان مرا متحول كرد و او را از بدبينى به ناحق نسبت به روحانيون و از بى دينى به ديندارى برگرداند. از وضع او نگران بودم، ولى اينك خوشحالم كه نجات يافته است. ماجرا از اين قرار بود كه حاجى آقا گاهى از مغازه ما ميوه مى خريدند. هرگاه تشريف مى آوردند، من پاكت به دست با اشتياق جلو مى دويدم كه بهترين ميوه را تقديم ايشان بكنم. پاكت را با اصرار از من مى گرفتند و مى گفتند: من خودم بلد هستم ميوه برچينم آن گاه يك دانه ميوه خوب، يك دانه متوسط و يك دانه ميوه نامرغوب در پاكت مى گذاشتند. من جلو مى پريدم و مى گفتم: حاجى آقا چه مى كنيد، چرا ميوه خوب بر نمى داريد؟ حاجى آقا بدون توجه به درخواست من، كار خود را ادامه مى دادند و مى فرمودند: ديگران هم حقى دارند. جوان من كه ايستاده بود و نظاره مى كردپس از رفتن ايشان با شگفتى به من مى گفت: آيا چنين آدمى ممكن است؟! همين مشاهده او را اصلاح كرد و حالا نماز مى خواند، آن هم به جماعت.» •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗣گفتم خواهرم حجابت؟ 🗣گفت:دلم پاک است.... بهش گفتم: مگر می شود پاکی هزاران نگاه را بدزدی و دلت پاک باشد؟!! کانال مروارید عفاف |•♥️ ‌‌@Tired_miind🖇•|
کاش روضه خوان بودم! 🔹استاد حسن رمضانی: علامه طباطبائی در یکی از مجالس روضه شرکت کرده بودند، شخص حراف و لوده ای که علامه را نمیشناخت در حضور ایشان شروع کرد به لودگی کردن و حرفهای بی ربط زدن؛ و توجه نداشت این آقایی که حضور دارد حضرت علامه طباطبایی است؛ چون علامه، بسیار کم حرف بودند و ظاهر بسیار معمولی و متعارفی داشتند. بعد از آنکه به آن شخص میگویند آقا! حداقل امروز که حضرت علامه طباطبایی حضور دارند مراعات کنید و در محضر ایشان مودب باشید و درست صحبت کنید! او می پرسد: حضرت علامه طباطبایی ایشان هستند؟ میگویند بله بعد آن بنده خدا می گوید: مــن خیال کردم ایشان مرثیه خوان است. فکر نمی کردم، ایشان علامه طباطبایی باشند. علامه با شنیدن این سخن میفرمایند: ای کاش من مرثیه خوان حضرت سید الشهدا بودم من حاضرم همۀ این سالیانی که مشغول درس و تالیف و فعالیتهای علمی بوده ام بدهم و ثواب یک جلسه مرثیه خوانی ابا عبد الله الحسین را به من بدهند. (عرفان علامه طباطبائی، ص۲۶۹) •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از صدای مردم
🔴 صهیونیست ها: ترور اسماعیل هنیه اشتباه بود! 🔻 شلومی الدر تحلیلگر و فعال صهیونیست در تلویزیون اسرائیلی کنست : شرایط برای اسرائیل بسیار پیچیده شد است که نشان دهنده این است که اسرائیل در محاسبات خود برای ترور اسماعیل هنیه اشتباه کرده است 🔰 شایان ذکر است که از همان لحظات ابتدایی ترور شهید اسماعیل هنیه اسرائیل از ترس پاسخ ایران به حالت فوق العاده آمده و بسیاری از مردم در پناهگاه ها ساکن شده اند .
هدایت شده از صدای مردم
‍ 🔴 اسرائیل، صادرکننده روش‌های شکنجه در دنیا! اسیر آزاد شده مسیحی: 🔹 صبح روز ششم، وقتی در باز شد، شروع به کتک زدنم کردند. بعد کیسه را از سرم برداشتند. یک بشقاب یک‌بارمصرف پلاستیکی آورده بودند، که تکه‌ای پنیر، یک قاشق مربا، سه دانه زیتون، و تکهٔ کوچکی نان در آن بود. در سلول باز و بشقاب دم در بود. وقتی خم شدم تا بشقاب را بردارم، زندانبان با پایش به صورتم زد و گفت: «برندار. کسی از تو مهم‌تر هست که باید آن را بخورد. صبر کن، نخور.» چند دقیقه بعد، سگ کوچکی را آوردند. سگ پنیر را لیسید و خورد، و بعد از آن سرباز بشقاب را با پایش جلویم انداخت. من با تنفر هرچه تمام‌تر، با وجود این همه تحقیر و ناپاک شدن غذا، مجبور بودم بعد از شش روز گرسنگی، همان تکه نان کوچک را با مربا و سه دانه زیتون بخورم. 🔹 بعد از مدتی، دوباره مرا به داخل اتاق بازجویی بردند و بر روی میز چوبی خواباندند. با ریسمان مرا بستند و دوباره با کابل مرا زدند، آن‌قدر که دیگر خونی در بدنم نمانده بود و بیهوش شدم. با سطل آبی مرا به هوش آوردند و به مطب بردند، تا پانسمان خونین زخم‌ها را عوض کنند. باز مجبور شدند به من خون تزریق کنند. بعد از تزریق خون، مرا به اتاق بازجویی برگرداندند. گوشی‌های آمپلی‌فایر را به گوشم وصل کردند و صداهای وحشتناک را، تا حدی که دستگاه توان داشت، بالا بردند. سرم در حال ترکیدن بود و گوش‌هایم سوت می‌کشید. بلندم کردند و مرا به دیواری که برق به آنجا وصل بود، مصلوب کردند. فهمیدم می‌خواهند چه بلایی به سرم بیاورند. تنم از شدت درد می‌لرزید. مغزم تیر می‌کشید. از همان دست‌بندها برق به تمام بدنم می‌رسید. همهٔ سلول‌های بدنم از درد به فغان آمده بود. این وضعیت در نقاط زخمی شدیدتر و زجرآورتر بود. نمی‌دانم چند بار بیهوش شدم و مرا با سطل آب سرد به هوش آوردند و چگونه مرا به سلول بردند. دیگر روز و شب را نمی‌فهمیدم. 🔹 بعد از چند روز که آن پزشک پیرمرد را ندیده بودم، یکباره جلویم سبز شد و با دست محکم به سرم کوبید. با بددهنی هرچه تمام‌تر به من فحش می‌داد. تحمل نکردم و جوابش را دادم. گفت: «راستی چیزی را فراموش کرده بودم. یادم رفت اندازهٔ گلوله‌ها را بنویسم. قطر و حجم تیرهایی را که به بدنت اصابت کرده ننوشتم. فراموشم شد.» گفتم: «شما این گلوله‌ها را درآوردی. گلوله‌ها پیش شما است.» می‌دانستم شکنجهٔ دیگری در انتظار است؛ اما کاری نمی‌توانستم بکنم. دست‌هایم بسته بود؛ حتی با پاهایم نیز نمی‌توانستم از خودم دفاع کنم. کاملاً بی دفاع بودم. دکمه‌های پیراهنم را باز کرد و انگشت خود را در زخم زیر بغلم فرو کرد و چرخاند. اشکم درآمده بود. از شدت درد دنیا پیش چشمانم سیاه شد. تصویر او به‌سان حیوان انسا‌ن‌نمای وحشتناکی جلویم سبز شد. با کمال بی‌رحمی در چشمانم نگاه کرد و گفت: «ناراحت نشو. من دارم تیرها را اندازه می‌گیرم.» خون زیادی از زیر بغلم جاری شد و درد تمام بدنم را فراگرفت. همهٔ وجودم از شکنجهٔ بی‌رحمانه‌ای که پیرمردی به‌ظاهر پزشک در حق نوجوانی ۱۶ ساله -آن هم با دست‌هایی بسته- انجام می‌داد، پر از تنفر شده بود. 🔹 با شکنجه‌هایشان به شیطان‌صفتی اسرائیلی‌ها بیشتر پی بردم. مهم‌تر از همه ارزان بودن روش‌های شکنجهٔ آن‌ها بود؛ طوری که پس از تشکیل دولت اسرائیل، این رژیم جزء اصلی‌ترین صادرکنندگان روش‌های شکنجه در دنیا شد. آموزش روش‌های شکنجه در بازجویی منبع درآمدی بسیار مهم برای اسرائیل به شمار می‌رفت. روز هشتم، در حالی که آویزان بودم، سربازان به مسخره کردن و فحش دادن من پرداختند. تا اینجا مسئله خیلی عجیب نبود؛ هرچند فحاشی بیش از سایر شکنجه‌ها، اعصاب انسان را به هم می‌ریزد. برای آزار بیشتر، گوشهٔ کیسه را بلند کردند و دود سیگارشان را به داخل کیسه فوت کردند. من از شدت کمبود اکسیژن به دست و پا زدن افتادم. کمی بعد، ناگهان یک سرباز اسرائیلی جلو آمد و گفت: «می‌خواهم سیگارم را خاموش کنم؛ اگر زمین بیندازم، کثیف خواهد شد. بهتر است این عرب زحمت خاموش کردن سیگار را بکشد.» بعد سیگار روشن را روی پشت دستم گذاشت و آن را فشار داد. فریادم به آسمان رفت؛ ولی با دست و پای مصلوب کاری نمی‌توانستم بکنم. به قدری محکم سیگار روشن را فشار داد، که هنوز بعد از سی سال جای سوختگی آن روی دستم باقی مانده است. بعد از آن، سربازان یکی‌یکی آمدند و سیگارشان را روی دستم با فشار خاموش کردند و من در میان آن همه درد چاره‌ای جز فریاد زدن نداشتم. 🔹 متن بالا برشی‌ست از کتاب «حقیقت سمیر» ؛ روایتی از خاطرات سمیر قنطار 🔹 سمیر قنطار، مبارز لبنانی‌الاصل فلسطینی است که سی سال در زندان‌های اسرائیل به سر برد و در تبادل اسرا در سال ۲۰۰۸ بین اسرائیل و حزب‌الله لبنان از زندان آزاد شد. 🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 طرف میگه: هیچ جای قرآن مجازاتی برای بی‌حجابی نیامده، همون طور که مجازاتی برای بی‌نمازی و غیبت کردن نیامده... ⭕️ حجاب هم مثل دروغ و غیبت یک اصل اخلاقیه و نمیشه مجبور کرد کسی رو... •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
❓سؤال : کسی که خیلی مشکلات زندگی به او فشار ‌آورده چه‌کار کند؟ 🌷 آیت‌الله بهجت(ره) : ✍️ تا می‌تواند «أستغفرالله» بگوید، «أتوب إلى الله» بگوید ،‌ «صلوات» بفرستد. سلاحی که به‌دست ما داده شده همین‌هاست. 📚 بیانات در درس خارج فقه ، کتاب حج ، ٢٠ فروردین ١٣٨٧ •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از 🛑 گوناگون 🛑
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 تمجید رهبر انقلاب از سخنان باصلابت عروس شهید هنیه 🔹به دنبال شهادت رئیس دفتر فقید حماس، ویدئویی از همسر پسر ایشان در فضای مجازی فراگیر شد که مورد توجه و تمجید رهبر انقلاب قرار گرفت. 📝 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای پس از مشاهده‌ این ویدئو، ضمن تمجید از روحیه‌ی مقاوم این خانواده، فرمودند: «ایشان پرمضمون و با بیانی بسیار خوب سخن گفت.» 📝 🔴
هدایت شده از اربعین حسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
يه كار جالب در پياده روى اربعين👌👌👌👌 کانال اربعین حسینی 🔸 @arbaeenhoseyni 🔸