eitaa logo
📚 حکایت و داستان های شنیدنی 📚
3.7هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
2 فایل
حکایت و داستان های شنیدنی و جذاب😍 #فرهنگی #آموزشی #مذهبی #طنز #اجتماعی و.... کپی: آزاد ادمین : @rezazadeh_joybari تبلیغات: @tablighatch 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نهج البلاغه
33.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠نماهنگ لشکر حسین(ع) لشکرقدس منتشر شد از کربلا به قدس باید برویم در غزه دوباره کربلایی برپاست... ⚫همزمان با حرکت نوجوانان آرمانی تهران به طریق الحسین سرود کاروانان نوجوانان اربعینی منتشرشد 📌
🔻ماجرای روضه‌خوان و تفرقه بین عثمانی و ایران ✍ در زمان قاجار؛ در کنار سفارت حکومت عثمانی در تهران؛ مسجد کوچکی وجود داشت. امام جماعت آن مسجد می‌گفت: «شخص روضه‌خوانی را دیدم که هرروز صبح به مسجد می‌آمد و روضه حضرت زهرا (س) را می‌خواند و به خلیفه دوم و به اهل سنت ناسزا می‌گفت. و این در حالی بود که افراد سفارت عثمانی و تبعه آن که اهل سنّت بودند؛ برای نماز به آن مسجد می‌آمدند. 🔸روزی به او گفتم : «تو به چه دلیل هر روز همین روضه را می‌خوانی و همان ناسزا را تکرار می‌کنی؟ مگر روضه دیگری بلد نیستی؟» در پاسخ گفت: «بلدم؛ ولی من یک نفر بانی دارم که روزی پنج ریال به من می‌دهد و می‌گوید همین روضه را با این کیفیت بخوان.» 🔸از او خواستم مشخصات و نشانی بانی را به من بدهد. پیگیری کردم، سرانجام متوجه شدم در این‌ بین یازده واسطه وجود دارد تا این روضه در آن مسجد خوانده شود. معلوم شد که از طرف سفارت انگلستان روزی ۲۵ تومان برای این روضه‌خوانی با این کیفیت مخصوص برای ایجاد تفرقه بین ایران شیعی و حکومت عثمانی سنی داده می‌شد 📚 منبع: هزار و یک حکایت اخلاقی، محمدحسین محمدی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🌟ندبه های انتظار🌟 🔴پایداری در برابر دردسرهای دفاع از مظلوم! ✅حضرت امیرالمؤمنین ‏علیه السلام در کوچه ‏های کوفه قدم می‏زد کنیزی را دید که گریه می‏کند. فرمود: چرا گریه می‏کنی؟ 🔰کنیز گفت: ارباب من پولی داد تا گوشت خریداری کنم، حال که گوشت را خریده به منزل بردم ارباب می‏گوید: گوشت مرغوب نیست پس بده، و قصّاب نیز قبول نمی‏کند، نه قصّاب می‏پذیرد، ونه صاحب من، مرا به منزل راه می‏دهد. 🌼امام علی‏ علیه السلام همراه آن زن به قصّابی آمد، واز قصّاب خواست که گوشت را عوض کند، یا پول آن را بدهد. ⚡️قصّاب عصبانی شد، و چون حضرت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام را نمی‏شناخت، مُشتی بر سینه امام کوبید و گفت: از مغازه خارج شو، این معامله به شما ربطی ندارد. 🌸امام علی‏ علیه السلام مُشت آن قصّاب را تحمّل کرد و بیرون آمد و کنیز را به خانه اربابش برد. ✨آنها حضرت امیرالمؤمنین ‏علیه السلام را شناختند و احترام گذاشتند، و آن کنیز را با محبّت پذیرفتند. ⛔️امّا همسایگان قصّاب اطراف او جمع شده، گفتند: ای نادان!می‏دانی مُشت برسینه چه کسی نواختی؟  آن شخص حضرت علی ‏علیه السلام بود... ♻️مرد قصّاب امام علی ‏علیه السلام را بسیار دوست می‏داشت، امّا نمی‏شناخت، از شدت جسارت و گناه خودبا ساطور قصّابی آن دستش را که بر سینه امام کوبیده بود را قطع کرد.. 🌹که وقتی ماجرا به گوش حضرت امیرالمؤمنین ‏علیه السلام رسید، ضمن دلداری،دست او را نیز شفا داد... 📚بحارالانوار، ج41، ص48، حدیث 1. •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾• 
هدایت شده از 🏴نوحه ناب🇵🇸
محمد حسین پویانفرenc_16715702743596964477128.mp3
زمان: حجم: 3.2M
خون مظلوم تو را میخواند العجل یا مهدی اشک معصوم تو را میخواند العجل یا مهدی صلے‌الله‌علیڪ‌یا‌اباعبدللھ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلفــَرَج بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍسلام‌الله‌علیها‌
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید. حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب هم به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی. ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند، حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت! همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند! حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم، در یک شب بارانی که درِ رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حقّ این باران و رحمتت، مرا حاکم نیشابور کن! و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم، هنوز اجابت نشده، آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟! یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این هم قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی! فقط می خواستم بدانی که برای خدا، حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد! "نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــیمُ" : "بندگانم را آگاه کن که من بخشنده‌ ی مهــــربانم ❤️!" این ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. از خدا بخواه، و زیاد هم بخواه. خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست و به خواسته ات ایمان داشته باش کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
مرد ثروتمندی گله ای گوسفند داشت. شبها شیر گوسفندان را می دوشید و در آن آب می ریخت و می فروخت. روزی چوپان گله به او گفت: ای مرد، در کارت خیانت نکن که آخر و عاقبت خوشی ندارد. اما آن مرد به حرف چوپان توجه نکرد. یک روز که گوسفندانش در کنار رودخانه مشغول چرا بودند، ناگهان باران تندی درگرفت و سیلی بزرگ روان شد و همه گوسفندان را باخود برد. مرد ثروتمند گریه و زاری کرد و بر سر و روی خود زد که خدایا، من چه گناهی کرده ام که این بلا بر سرم آمد؟ چوپان گفت: ای مرد، آن آبها که در شیر می ریختی اندک اندک جمع شد و گوسفندانت را برد. آری دوستان سزای کسی که کم فروشی می کند، همین است... کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🌟بخشی از زيباييهاي وقايع کربلا: 🍃🌹🍃زيباترين خواهش يک زن { همراه کردن زهير با امام حسين (عليه السلام) توسط همسرش} 🍃🌹🍃زيبا ترين بازگشت { توبه حر و الحاق به سپاه امام حسين (عليه السلام)} 🍃🌹🍃زيباترين وفا داري { نخوردن آب در شط فرات ابالفضل (عليه السلام) } 🍃🌹🍃زيبا ترين جنگ { نبرد حضرت علي اکبر (عليه السلام) با دشمن} 🍃🌹🍃زيبا ترين واکنش { پرتاب کردن سر و هب توسط مادرش به طرف دشمن} 🍃🌹🍃زيبا ترين پاسخ {احلي من العسل جناب قاسم ابن الحسن(عليه السلام)} 🍃🌹🍃زيبا ترين هديه {تقديم عون و محمد به امام حسين (عليه السلام) توسط مادرشان حضرت زينب (سلام الله عليها)} 🍃🌹🍃زيبا ترين نماز { نماز ظهر عاشورا در زير باران تير} 🍃🌹🍃زيبا ترين جانثاري { حائل قرار دادن دستها ، توسط عبدالله ابن حسن (عليه السلام) و دفاع از عمو } 🍃🌹🍃زيبا ترين سخنراني { سخنراني امام سجاد (عليه السلام) و حضرت زينب (سلام الله عليها) در کاخ ظلم } و از همه زيبايي ها زيباتر جمله « ما رأيتُ الا جميلاً » که حضرت زينب (سلام الله عليها) حيدر وار بيان کرد. وقتی که یزید با کنایه از ایشان پرسید:خب , چه دیدی؟ و خانم جواب دادند: غیر از زیبایی چیزی ندیدم ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌ ‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌🖤
🔰 | سخنان رهبری به مثابه مانیفست حرکتِ دولت چهاردهم 📝 بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با رئیس‌جمهور و اعضای هیئت دولت چهاردهم از چند جنبه حائز نکاتی راهبردی بود. سخنانی که از یکسو تکلیف برخی موضوعات مطرح در افکار عمومی را روشن ساخت و از سوی دیگر محورهای اصلی حرکت دولت چهاردهم را مشخص کرد. «خط رهبری» در ادامه با نگاهی تحلیلی محورهای اصلیِ نکات مطرح شده از سوی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این دیدار را بررسی می‌کند: * یکم: ماجرای انتخاب وزرا و روایت صحیح از تعامل رهبری با رئیس جمهور 🔸 یکی از موضوعات مطرح در فضای افکار عمومی نحوه‌ی تعامل دکتر پزشکیان با رهبر انقلاب در موضوع انتخاب وزرا بود. موضوعی که خصوصا با سخنان رئیس جمهور در مجلس دچار نوعی اعوجاج و برخی کژروایت‌ها شده بود. 🔹 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سخنان خود اما صحیح این موضوع را با افکار عمومی در میان نهادند: «بنده تعدادی را که می‌شناختم و یا در مورد صلاحیت آنها از منابع مورد وثوق مطمئن شده بودم، تأیید و بر برخی اسامی تأکید کردم اما درباره تعداد بیشتری که نمی‌شناختم گفتم نظری ندارم.» 🔸 رهبر انقلاب در این فراز از سخنان خود حقیقت ماجرا را آنچنان که رخ داده بود برای افکار عمومی روایت کردند. براین اساس، هماهنگی مصداقی در گزینش افراد وزرای دولت چهاردهم، صرفا درباره‌ی برخی چهره‌های محدود و مشخص بین رئیس جمهور و رهبری رخ داده است. مشخصا سه وزارتخانه‌ی دفاع، خارجه و اطلاعات که با حوزه‌ی مسئولیت‌های رهبری از حیث قانون اساسی تلاقی کاری و عملی دارند و برخی مصادیق که قبلا برای مسئولیتی از رهبری حکم داشته‌اند و... را می‌توان در این چارچوب درنظر گرفت و چنانکه که رهبری معظم تأکید کردند این روند هماهنگیِ مصداقی درباره‌ی اکثریت رخ نداده و در اینجا حضرت آیت‌الله خامنه‌ای طبق سیره‌ی متداول خود که عدم ورود به مسائل اجرایی است رفتار کرده‌اند. * دوم: تلقی مثبت نسبت به شکل‌گیری دولت جدید در کمترین زمان پس از شهادت شهید رئیسی 🔹 یکی از موضوعات مورد تأکید رهبر انقلاب در این دیدار اصل شکل‌گیری دولت چهاردهم پس از حادثه‌ی سخت و ناگوار شهادت شهید رئیسی و تسریع در روند انتخاب وزرا بود: «خدا را شکرگزاریم که بحمدالله دولت با همت رئیس جمهور محترم و با کمک ارزنده‌ی مجلس شکل گرفت. این خیلی نعمت بزرگی است. در دولتهای گذشته گاهی تا نزدیک یک ماه یا بیشتر دولت نمیتوانست شکل بگیرد و همه‌ی وزرا از مجلس رأی اعتماد نگرفته بودند.» 🔸 این موضوع از حیث ساختاری به معنای توان و نظام اسلامی در حل مسئله و عبور از شرایط سخت است. با فاصله‌ی نسبتا کوتاهی از شهادت رئیس جمهور پیشین، دولت جدید شکل گرفت و این نشانه و نمادی از نظام حکمرانی کشور است. * سوم: ریل‌گذاریِ کلان برای حرکت دولت چهاردهم 🔹 اما بخش قابل توجهی از نکات مطرح شده در بیانات رهبر انقلاب ناظر به چارچوب و خطوط اصلی حرکت دولت چهاردهم و اولویت‌های اقدام و عملِ آن بود. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این زمینه دولتمردان را به «قدرشناسی فرصت خدمت» فراخواندند و محورهای رویکردی و برنامه‌ای دولت چهاردهم را به این شرح تبیین کردند: ۱- شناسایی و بهره‌برداری از ظرفیت‌های انسانی و طبیعی کشور ۲- انتخاب همکارانِ ، مؤمن، انقلابی، متعهد و پرانگیزه ۳- حکمرانی خردمندانه با رجوع به کارشناس ۴- حضور در بین مردم و رفتن به سفر استانی ۵- تهیه برای هر قانون و تصمیم مهم دولت ۶- رعایت اولویت‌ها در کارهای زیرساختی (از جمله موضوعاتی چون: انرژی هسته‌ای و کارهای فوری از جمله گرانی و تورم) ۷- حکمرانی قانون‌مند در فضای مجازی؛ دستیابی به فناوری و لایه‌های زیرساختی هوش مصنوعی ۸- جدی گرفتن به عنوان کلید حل مشکلات اقتصادی ۹- علاج پیری زودهنگام جمعیت کشور ۱۰- امید نبستن به دشمن و منتظر موافقت دشمنان نماندن برای برنامه‌ها ۱۱- رسیدگی هر چه بیشتر به معنویت خود در دوران مسئولیت 🔸 رهبر انقلاب از ابتدای انتخاب دکتر پزشکیان به ریاست جمهوری کمک به موفقیتِ این دولت را به‌عنوان راهبرد اعلام کرده و موردتأکید قرار دادند و رویدادهای بعدی نیز موید عملی شدن همین نگاه بوده است. اکنون و پس از شکل‌گیری دولت جدید، رئیس جمهور جدید و دولتمردان باید مطالبات مطرح شده از سوی رهبری را به‌مثابه‌ی چارچوب و مانیفست حرکت خود تلقی کنند و بدانند که تجربه‌ی تاریخی نشان داده هر جا که قوا و دستگاه‌های مختلف حرکت خود را براساس جهت‌گیری‌ها و اولویت‌های مطرح شده از سوی رهبری تنظیم کرده‌اند موفق شده و آنجا که دچار انحراف و حواشی شدند مایه‌ی درس و آیندگان گشتند؛ تجربه‌ی دولت‌ها خصوصا در سالیان اخیر به‌روشنی گواه این مدعاست!
هدایت شده از صدای مردم
🔴تفاوت سعودی با عراقی‌ها در میزبانی از زائران ♦️روزنامه ای مصری نوشت: آیا می دانيد؟ 🔻سعودی: اگر بیش از دو میلیون حاجی وارد خاکش شود اعلام نارضایتی میکند؟ عراق: اگر کمتر از 20 ملیون زائر داشته باشد ناراحت است! 🔻سعودی: برای اداره دو میلیون حاجی وزارت تشکیل داده است! عراق: کوچکترین موکب چای (چای ابوعلی یا همان چای امام حسین) امور هشت میلیون زائر رو میچرخونه! 🔻سعودی: در مقابل خدماتی که ارائه میده دلار میگيره! عراق: تمام خدماتش کاملا رایگان است! 🔻سعودی: حج برایش موسم بهره وری اقتصادی است! عراق: زیارت را موسم بخشش و عطا میدونه! 🔻سعودی: دو ميليون حاجی باعث ترافیك و مسدود شدن راهها ميشه! عراق: دو ملیون رقمی طبیعی در یک خیابان کربلاست! 🔻سعودی: افزون بر هزینه هنگفتی که میگيرد، بر سر حجاج منت هم میگذارد! عراق: از زائران بابت هر گونه کوتاهی عذرخواهی میکند! 🔻سعودی: ورود ده هزار حاجی به یک خیابان باعث خفگی و مرگ مردم شد! عراق: اگر سه ملیون زائر در خیابان باشه مسؤول موکب يه نگاه ميندازه به خیابان و میگه: خيابون خلوته پس کو زوار؟! اری، این این همه تفاوت چه مفهومی را به ما می فهماند؟ 🌺🌹🌸🌹🌺🌹🌸🌺🌹🌺
🔵 ياران برزخى ✍ در روايات مى خوانيم: بعضى از انسان مانند نماز، زكات، حج و روزه و همچنين علاقه هاى قلبى و روابط سياسى انسان (ولايت و رهبرى) در قيافه هاى بسيار زيبا نزد انسان حاضر شده و مى گويند: ما همان اعمال صالح تو هستيم، و بدين وسيله انسان را در عالم برزخ شاد مى نمايند. امّا اگر كافر بميرد، انواع تاريكى ها، فشارها، شياطين و گزندگان همدم او هستند. 📚 کتاب معاد، استاد قرائتی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
✍درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند . کریم خان گفت : این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟ درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم . آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه می‌خواهی ؟ درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت . خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت . ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست . . . ‌ ‌ ‎ ‎ ‎ ‌ •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•