eitaa logo
📚 حکایت و داستان های شنیدنی 📚
3.7هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
2 فایل
حکایت و داستان های شنیدنی و جذاب😍 #فرهنگی #آموزشی #مذهبی #طنز #اجتماعی و.... کپی: آزاد ادمین : @rezazadeh_joybari تبلیغات: @tablighatch 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از صلوات
اولین بخش افتخار آمیز زندگی امام چهارم بخش اسارت اوست امام سجاد در این باری که از کربلا با کاروان اسیران حسینی به شام برده شد مجسمه قرآن و اسلام بود. از لحظه‌ای که شهدا به روی خاک غلطیدند حماسه على بن الحسين عليه‌السلام شروع شد. دخترهای خردسال، بچه های کوچک، زن های بی پناه، دور امام سجاد را گرفتند در آن کاروانی که مردی در آن وجود ندارد و امام سجاد این همه را رهبری کرد. اینها را جمع کرد و در طول راه تا وقتی به شام رسیدند نگذاشت امام سجاد که این جمعی که با پیوند ایمان به یکدیگر مرتبط هستند دچار تردید و تزلزل بشوند. وارد کوفه شدند عبیدالله بن زیاد دستور داده بود که همه مردهای این خانواده را به قتل برسانند، دید در میان کاروان اسیران مردی هست، پرسید تو که هستی؟ گفت من علی‌بن‌الحسینم .. او را تهدید به قتل کرد، اینجا اولین بروز جلوه امامت و معنویت و رهبری آشکار شد؛ «اَبِالقَتل تُهدِّدُنی؟ » آیا ما را به کشتن تهدید می کنی؟ در حالی که ما کرامتمان به شهادت است، ما کشته شدن در راه خدا را افتخار میدانیم، از مرگ نمیترسیم. دستگاه عبیدالله زیاد در مقابل این صلابت، عقب نشست. 📚 انسان ۲۵۰ساله مقام معظم رهبری عليه السلام بر عموم مسلمان تسلیت باد. 🌷 @FAZILAT_SALAVAT 🌷
هدایت شده از صدای مردم
6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 فرازهایی از اقامه نماز بر پیکر شهید هنیه به امامت مقام معظم رهبری
موشی در خانه تله موش دید، به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد همه همه گفتند: تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد.!!! دیری نگذشت تا اینکه مار در تله افتاد و هنگامی که زن خانه خواست مار را بکشد مار زن را گزید، از مرغ برایش سوپ درست کردند، گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدن و زن بعد چند روز فوت كرد و گاو را برای مراسم ترحیم کشتند. و تمام این مدت موش در سوراخ دیوار مینگریست و میگریست! . . کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
حکایت نجاری بود که زن زیبایی داشت که پادشاه را مجذوب خود کرده بود پادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت نجار را فردا اعدام کنید نجار آن شب نتوانست بخوابد . همسر نجار گفت : مانند هر شب بخواب . پروردگارت يگانه است و درهای گشايش بسيار کلام همسرش آرامشی بر دلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شد و خوابيد . صبح صدای پای سربازان را شنيد. چهره اش دگرگون شد و با نا اميدی، پشيمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دريغا باورت کردم . با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجير کنند. دو سرباز با تعجب گفتند : پادشاه مرده و از تو میخواهيم تابوتی برايش بسازی . چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت . فکر زيادی انسان را خسته می کند . درحالی که خداوند تبارک و تعالی مالک و تدبير کننده کارهاست ساعت زندگیت را به افق آدمهای ارزان قیمت کوک نکن یا خواب می مانی یا از زندگی عقب در هر شرایطی امیدت را به خدا از دست نده و هر لحظه منتظررحمت بی کرانش باش. کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از صدای مردم
9.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرود حماسی نوجوانان در میدان آزادی برای شهادت اسماعیل هنیه یار هست، تو حرم هنوز علمدار هست علم حیدر کرار هست، سپهدار هست ما لشگر ذوالفقار صاحب‌الزمانیم ما لشگر انتقام سخت شهداییم ✅
داستان کوتاه "حکایت پادشاه و پیرزن" نقل است که پادشاهی از پادشاهان خواست تا مسجدی در شهر بنا کند و دستور داد تا کسی در ساخت مسجد نه مالی و نه هر چیز دیگری هیچ کمکی نکند... چون میخواست مسجد تماما از دارایی خودش بنا شود بدون کمک دیگران و دیگران را از هر گونه کمک برحذر داشت... شبی از شب ها‌ پادشاه در خواب دید که فرشته‌ای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بجای اسم پادشاه نوشت!! چون پادشاه از خواب پرید، هراسان بیدار شد و سربازانش را فرستاد تا ببینند آیا هنوز اسمش روی سر در مسجد هست؟! سربازان رفتند و چون برگشتند، گفتند: آری اسم شما همچنان بر سر در مسجد است... مقربان پادشاه به او گفتند که این خواب پریشان است.! در شب دوم پادشاه دومرتبه همان خواب را دید... دید که فرشته‌ای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بجای اسم پادشاه نوشت... صبح پادشاه از خواب بیدار شد و سربازانش را فرستاد که مطمئن شوند که هنوز اسمش روی مسجد هست... رفتند و بازگشتند و خبرش دادند که هنوز اسمش بر سر در مسجد هست. پادشاه تعجب کرد و خشمگین شد... تا اینکه شب سوم نیز دوباره همان خواب تکرار شد! پادشاه از خواب بیدار شد و اسم زنی که اسمش را بر سر در مسجد می‌نوشت را از بر کرد، دستور داد تا آن زن را به نزدش بیاورند... "پس آن زن که پیرزنی فرتوت بود حاضر شد" پادشاه از وی پرسید: آیا در ساخت مسجد کمکی کردی؟ گفت: ای پادشاه من زنی پیر و فقیر و کهن سال‌ام و شنیدم که دیگران را از کمک در ساخت بنا نهی می‌کردی، من نافرمانی نکردم... پادشاه گفت تو را به خدا قسم می‌دهم چه کاری برای ساخت بنا کردی؟!! گفت: بخدا سوگند که مطلقا کاری برای ساخت بنا نکردم جز... پادشاه گفت: بله!! جز چه؟ گفت: جز آن روزی که من از کنار مسجد می‌گذشتم، یکی از احشامی ( احشام مثل اسب و قاطری که به ارابه می‌بندند برای بارکشی و...) که چوب و وسایل ساخت بنا را حمل می‌‌کرد را دیدم که با طنابی به زمین بسته شده بود... تشنگی بشدت بر حیوان چیره شده بود و بسبب طنابی که با آن بسته شده بود هر چه سعی می‌کرد خود را به آب برساند نمی‌توانست... برخواستم و سطل را نزدیکتر بردم تا آب بنوشد بخدا سوگند که تنها همین یک کار را انجام دادم... پادشاه گفت : آری!! این کار را برای "رضای خدا" انجام دادی و من مسجدی ساختم تا بگویند که مسجد پادشاه است و خداوند از من قبول نکرد! "پس پادشاه دستور داد که اسم آن پیرزن را بر مسجد بنویسند..." 👈 * از اکنون شروع کن، هر کاری را برای رضای خدا انجام بده پس فرق آن را خواهی یافت.! * کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
﷽ 🌷 تاجر متوكل ✨در زمان پيامبر اسلام صلی الله عليه و آله و سلم مردی هميشه متوكل به خدا بود و برای تجارت از شام به مدينه می آمد. روزی در راه دزد شامی سوار بر اسب، بر سر راه او آمد و شمشير به قصد كشتن او كشيد. ✨تاجر گفت: ای سارق اگر مقصود تو مال من است، بيا بگير و از قتل من درگذر. ✨سارق گفت: قتل تو لازم است، اگر ترا نكشم مرا به حكومت معرفی می كنی. ✨تاجر گفت: پس مرا مهلت بده تا دو ركعت نماز بخوانم؛ سارق او را امان داد تا نماز بخواند. مشغول نماز شد و دست به دعا بلند كرد و گفت: بار خدايا از پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم تو شنيدم هر كس توكل كند و ذكر نام تو نمايد در امان باشد، من در اين صحرا ناصری ندارم و به كرم تو اميدوارم. ✨چون اين كلمات بر زبان جاری ساخت و به دريای صفت توكل خويش را انداخت، ديد سواری بر اسب سفيدی نمودار شد، و سارق با او درگير شد. ✨آن سوار به يك ضربه او را كشت و به نزد تاجر آمد و گفت: ای متوكل، دشمن خدا را كشتم و خدا تو را از دست او خلاص نمود. ✨تاجر گفت: تو كيستی كه در اين صحرا به داد من غريب رسيدی؟ گفت: من توكل توام كه خدا مرا به صورت ملكی در آورده و در آسمان بودم كه جبرئيل به من ندا داد: كه صاحب خود را در زمين درياب و دشمن او را هلاك نما. الان آمدم و دشمن تو را هلاك كردم، پس غايب شد. ✨تاجر به سجده افتاد و خدای را شكر كرد و به فرمايش پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم در باب توكل اعتقاد بيشتری پيدا كرد. پس تاجر به مدينه آمد و خدمت پيامبر صلی الله عليه و آله رسيد و آن واقعه را نقل كرد، و حضرت تصديق فرمود. ✨آری توكل انسان را به اوج سعادت می رساند و درجه متوكل درجه انبياء و اولياء و صلحاء و شهداء است. 📚 خزينه الجواهر، ص 679 کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
📚 درویشی به در خانه خواجه اصفهانی رفت. به او گفت آدم پدر من و تو است و حوا نیز مادر ماست. پس ما با هم برادریم، تو اینهمه ثروت داری و من میخواهم که تو برادرانه سهم مرا بدهی. خواجه به غلام خود گفت: :یک فلوس (سکه سیاه) به او بده." درویش گفت: "ای خواجه چرا در تقسیم، برابری را رعایت نمیکنی؟" خواجه گفت: "ساکت باش که اگر برادرانت با خبر شوند همین قدر هم به تو نمیرسد." 😀 🔸برگرفته از کشکول شیخ بهایی کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از صدای مردم
. ♻️ چرا پول اربعین رو خرج فقرا نمی‌کنید؟ 🔰 اگر روشنفکری از شما پرسید چرا این‌قدر برای اربعین و امام‌حسین (ع) هزینه می‌کنید؟ چرا این پول را هزینه فقرا نمی‌کنید؟ 🔹 این پاسخ‌ها را در آستین داشته باشید:              1⃣ سالانه بیش از ۷۰۰ میلیارد تومان خرج هزینه‌ کنسرت‌هایی می‌شود که فقرا اجازه‌ ورود به ان را ندارند زیرا توان مالی که شرط ورود به کنسرت است را ندارند چرا این هزینه را به فقرا نمی‌دهید؟   2⃣ سالانه ۱۰ تریلیون و ۲۰۰ میلیارد تومان لوازم آرایشی خریداری می‌شود و ایران هفدمین کشور مصرف کننده‌ لوازم‌ آرایشی در جهان است چرا این پول را خرج فقرا نمی‌کنید؟ ۱۰ تریلیون پول کمی است؟ تمام فقرا را می‌توان با آن سر و سامان داد.                3⃣ ایرانیان در سال، ۳۲۵۰ میلیارد صرف خرید سیگار می‌کنند که علاوه بر آن، هزینه درمان بیماری‌های ناشی از مصرف سیگار ۷۲۰۰ میلیارد تومان است. چرا این هزینه را صرف مخارج فقرا نمی‌کنید؟   4⃣ در سال دو میلیون ایرانی به ترکیه می‌روند که اکثر آنها شفر تفریحی دارند. بابت این سفر حداقل ۸۰۰۰ هزار میلیارد تومان هزینه می‌کنند. آیا بهتر نیست به جای چنین سفرهایی که ارز را هم از کشور خارج می‌کند، این هزینه را به فقرا بدهند؟            5⃣ بیش از ۲۸۰ هزار ایرانی در سال به امارات می‌روند و بیش از ۵۰۰ میلیارد هزینه‌ سفر ایرانیان به این کشور بسیار کوچک می‌شود. بهتر نیست به جای ریختن پولشان در جیب سرمایه‌داران اماراتی، این هزینه را به جیب فقرا بریزند؟                6⃣ بیش از ۸۰ هزار ایرانی در سال به تایلند می‌روند و بیش از ۴۰۰ میلیارد هزینه‌ سفر ایرانی‌ها به تایلند است. بهتر نیست این هزینه را به جای گشت و گذار در مناطق ... این پول به فقرا داده شود؟ 7⃣ بیش از ۷۲ هزار ایرانی در سال به مالزی می‌روند و هزینه‌ سفر ایرانیان  حدود ۳۶۰ میلیارد تومان است بهتر نیست این هزینه را به فقرا بدهند؟ و جواب‌های نقضی دیگر. 8⃣ علاوه بر اینها باید گفت که بخش اصلی و مهم هزینه‌های هیآت مذهبی از طرف مردم و به ویژه همین افرادی است که بضاعت مالی اندکی دارند اما تلاش می‌کنند حتی به میزان اندکی هم که شده، برای مجالس اهل بیت هزینه می‌کنند. ⁉️ سؤال  چرا فقط نزدیک محرم و اربعین، فقرا و نیازمندان برای عده‌ای دین‌ستیز مهم می‌شوند؟! ✍ ارسالی کاربران 👈
10.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از امام زمان کشف معبد سلیمان و خرابی است _ ⛔این مطلب مهمه و نسبت به این حادثه گوش به زنگ باشید.
🍃 حکایت بزرگمهرِ وزیر و سحرخیزی او 🍃 بزرگمهر، وزیر دانای انوشیروان، هرروز صبح زود خدمت انوشیروان می‌رفت و پس از ادای احترام رو در روی انوشیروان می‌گفت: سحر خیز باش تا کامروا گردی. شبی انوشیروان به سرداران نظامی‌اش دستور داد تا نیمه شب بیدار شوند و سر راه بزرگمهر منتظر بمانند. چون پیش از صبح خواست به درگاه پادشاه بیاید لباس‌هایش را از تنش در بیاورند و از هر طرف به او حمله کنند تا راه فراری برای او باقی نماند. صبح روز فردا وقایع طبق خواسته انوشیروان اتفاق افتاد. بزرگمهر راه فراری پیدا نکرد. چون صلاح ندید برهنه به درگاه انوشیروان برود، به خانه بازگشت و دوباره لباس پوشید. آن روز دیرتر به خدمت پادشاه رسید. پادشاه خندید و گفت: مگر هر روز نمی‌گفتی سحر خیز باش تا کامروا باشی؟ بزرگمهر گفت: دزدان امروز کامروا شدند، زیرا آنها زودتر از من بیدار شده بودند. اگر من زودتر از آنها بیدار می‌شدم و به درگاه پادشاه می‌آمدم، من کامرواتر بودم. کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•