eitaa logo
📚 حکایت و داستان های شنیدنی 📚
3.7هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
2 فایل
حکایت و داستان های شنیدنی و جذاب😍 #فرهنگی #آموزشی #مذهبی #طنز #اجتماعی و.... کپی: آزاد ادمین : @rezazadeh_joybari تبلیغات: @tablighatch 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نهج البلاغه
4_5823198972965032680.mp3
4.74M
شب های جمعه آخه چه سری داره دلهامون میگیره شب های جمعه مادر میاد و کربلا بارون میگیره شب های جمعه یه دختری هی ذکر بابا جون میگیره 🎙 ✳️ #️⃣ #️⃣ #️⃣ #️⃣ #️⃣ به یاد امام، شهدا، درگذشتگان و شهدای مرصاد که سالگردشان است، خصوصا شهیدان غلامعلی رجبی، رضا جمشیدی، سعید صفاری، علی فخارنیا، حمید رضا صادقی ، احمد میرزا محمدی و بچه های گردان حمزه و مسلم ازرلشگرر۲۷ محمد رسول الله (ص) تهران که غریبانه و مظلومانه، به شهادت رسیدند... التماس دعا 🌸 اللهم عجل لولیک الفرج 🌸 اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم 🌸
آیت الله بهجت(ره) : هر چه ما گشتیم ذکری بالاتر از "صلوات" پیدا نکردیم . اگر کسی حال خواندن ندارد ، زیاد بفرستد. اللّٰهمَّ صَلِّ عَلی مُحَمّدٍ وآل مُحمّد وعجل فرجهم فرمود: اگر به قرآن نگاه کنید، فقط و فقط یکجا در قرآن هست که خداوند انسان رو هم شأن و هم درجه ی خودش می کند . یعنی از انسان می خواهد که بیاید کنار او و با هم در یک کاری مشارکت کنندو آن این آیه ست: "انّ الله و ملائکته یصلّون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلّوا علیه و سلموا تسلیما" خدا و ملائکه اش دارند برای پیامبر میفرستند شما هم بیایید و همراهی کنید... علت عظمت و بزرگی ذکر صلوات این است که انسان را تا کنار خدا بالا می برد. 🌷 @FAZILAT_SALAVAT 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان زیبای سعدی در نوجوانی... نبیند مدعی جز خویشتن را که دارد پرده پندار در پیش گرت چشم خدا بینی ببخشند نبینی هیچ کس عاجزتر از خویش سعدی ، گلستان ، باب دوم ، حکایت ۷ . کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از اربعین حسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسانی که میرن کربلا و تو راه اذیت میشن حتمن ببینید. توصیه میکنیم کسانی که تا حالا کربلا نرفتن نگاه نکنن😢😢😢😢😢😢😢 التماس دعا🤲🤲🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان زیبای سعدی در نوجوانی... نبیند مدعی جز خویشتن را که دارد پرده پندار در پیش گرت چشم خدا بینی ببخشند نبینی هیچ کس عاجزتر از خویش سعدی ، گلستان ، باب دوم ، حکایت ۷ . کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم که یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت ... گلی شد .و من بی خیال پی‌اش را نگرفتم به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می‌شود ولی نشد ... بعدها هر چه شستمش پاک نشد ؛حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت !آقایی که توی خشکشویی کار می‌کرد گفت :"این لباس چِرک مرده شده!" گفت :"بعضی لکه‌ها دیر که شود ، می‌میرند ؛ باید تا زنده‌اند پاک شوند !"چرک مُرده شد ...و حسرت دوباره پوشیدنش را به دلم گذاشت ! اشتباه نیست اگر بگویم دل آدم هم کم ندارد از لباس سفید !حواست که نباشد لکه می‌شود وقتی لکه شد اگر پی‌اش را نگیری ، می‌شود چرک ... به قول صاحب خشکشویی "لکه را تا تازه است ، تا زنده است ، باید شست و پاک کرد" کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
💫 ✍خری و اشتری بدور از آبادی بطور آزادانه باهم زندگی می کردند... نیمه شبی در حال چریدن علف ، حواسشان نبود که ناگهان وارد آبادی انسانها شدند. شتر چون متوجه خطر گرديد رو به خر کرد و گفت: 🔸ای خر خواهش می کنم سکوت اختیار کن تا از معرکه دور شویم و مبادا انسانها به حضورمان پی ببرند!" خر گفت: "اتفاقا درست همین ساعت، عادت نعره سر دادن من است." شتر التماس کرد که امشب نعره کردن را بی خیال گردد.تا مبادا بدست انسانها بیافتند. 🔹خر گفت : "متأسفم دوست عزیز! من عادت دارم همین ساعت نعره کنم و خودت می دانی ترک عادت موجب مرض است و هلاکت جان!" پس خر بی محابا نعره های دلخراش بر میداشت. از قضا کاروانی که در آن موقع از آن آبادی می گذشت، متوجه حضور آنان گرديدند و آدمیان هر دو را گرفته و در صف چارپايان بارکش گذاشتند. 🔸صبح روز بعد در مسیر راه، آبی عمیق پیش آمد که عبور از آن برای خر میسر نبود. پس خر را بر شتر نشانيده و شتر را به آب راندند. چون شتر به میان عمق آب رسید شروع به پایکوبی و رقصیدن نمود. خر گفت : ای شتر چه می کنی؟ نکن رفیق وگرنه می افتم و غرق می شوم." 🔹شتر گفت: خر جان، من عادت دارم در آب برقصم.!! ترک عادت هم موجب مرض و هلاکت است!" خر بیچاره هرچه التماس کرد اما شتر وقعی ننهاد. خر گفت تو دیگر چه رفیقی هستی؟! شتر گفت: "چنانکه دیشب نوبت آواز بهنگام خر بود!!! امروز زمان رقص ناساز اشتر است!" 🔸شتر با جنبشی دیگر خر را از پشت بينداخت و در آب غرق ساخت. شتر با خود گفت: رفاقت با خر نادان ، عاقبتی غیر از این نخواهد داشت. هم خود را هلاک کرد و هم مرا به بند کشيد! 📚امثال و حکم علامه دهخدا کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
بخونید قشنگه خانم معلم در دفتر تنها بود که پسر کوچکی آرام درِ دفتر را باز کرد و با لحن محتاطی او را صدا کرد. خانم معلم او را شناخت، اما بدون آن که بخواهد نارضایتی خودش را به رویش بیاورد، گفت: تو در امتحان نمره 9 گرفتی. تو تنها کسی هستی که نمرۀ قبولی نگرفته. پسرک با خجالت و در حالی که صورتش سرخ شده بود سرش را بلند کرد و گفت: خانم معلم چِن ، می‌شود... می‌شود یک نمره به من ارفاق کنید؟ خانم چِن با عتاب مادرانه‌ای سرش را تکان داد و گفت: یک نمره ارفاق کنم؟! این ممکن نیست. من طبق جواب‌هایی که در برگۀ امتحانت نوشته‌ای به تو نمره داده‌ام. او اضافه کرد: نگران نباش. من که نمی‌خواهم به خاطر ضعفت در امتحان، تو را تنبیه کنم. تو باید در امتحان بعد تلاش بیشتری کنی و نمرۀ بهتری بگیری. پسر با صدایی که نشان می‌داد خیلی ترسیده گفت: اما مادرم کتکم می‌زند. خانم معلم ساکت شد. او آرزوی والدین را درک می‌کرد که می‌خواهند بچه‌هایشان بهترین نمره‌ها را کسب کنند و موفق باشند؛ از طرفی نمی‌توانست در برابر بچه‌های بازیگوشی که در امتحاناتشان ضعیف هستند، نرمش نشان دهد. اما یک موضوع دیگر هم بود. او می‌دانست که کتک خوردن بچه‌ها هم هیچ کمکی به تحصیلشان نمی‌کند و حتی تأثیر منفی آن ممکن است آن‌ها را از تحصیل بازدارد. نمی‌دانست چه تصمیمی بگیرد. یک نمره ارفاق بکند یا نه. او در کار خود جداً اصول را رعایت می‌کند. اما به هر حال قلب رئوف مادرانه هم داشت. نگاهی به پسرک کرد. هنوز تمام تن پسرک از ترس می‌لرزید و به گریه هم افتاده بود. عاقبت رو به پسرک کرد و گفت: ببین!، این پیشنهادم را قبول می‌کنی یا نه؟ من به ورقه‌ات یک نمره «ارفاق» نمی‌کنم. فقط می‌توانم یک نمره به تو «قرض» بدهم. تو هم باید در امتحان بعدی 2برابر آن را، یعنی2نمره، به من پس بدهی. خوب است؟ پسرک با شادی گفت: چشم! من حتماً در امتحان بعدی 2نمره‌ به شما پس می‌دهم. او با خوشحالی از خانم معلم تشکر کرد و رفت. از آن پس برای این که بتواند در امتحان بعدی قرضش را به خانم معلم پس بدهد، با دقت زیاد درس می‌خواند. تا این که در امتحان بعد نمرۀ بسیار خوبی کسب کرد. از طرف مدرسه به او جایزه‌ای داده شد. از پسِ آن «درس» که خانم معلم به او داده بود، مقطع دبیرستان را با نمرات عالی پشت سر گذاشت و وارد دانشگاه شد. او همیشه ماجرای قرض نمره را برای دوستانش تعریف می‌کند و از بازگویی آن همیشه هیجان زده می‌شود. زیرا می‌داند که نمره‌ای که خانم معلم آن روز به او قرض داد، سرنوشتش را تغيير داد. آن پسرک جوان اکنون جزو ده ثروتمند دنیاست... او " لی کا- شینگ " رییس بزرگترین کمپانی عرضه کننده محصولات بهداشتی و آرایشی به سراسر جهان است! مراقب تاثیر تصمیماتمان بر سرنوشت افراد باشیم...! کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از 🏴نوحه ناب🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بوسه داور عراقی بر دستان نوجوان نوحه‌خوان ایرانی | عراقی‌ها مبهوت صدای نوجوان ایرانی شدند 🔸️ سید مداح نوجوان ایرانی به سه زبان ترکی، فارسی و عربی در مسابقه استعدادیابی مداحی وجیها بالحسین (علیه السلام) هنرنمایی کرد 🎧@کانال نوحه ناب👇 🆔eitaa.com/nohe_naab 🆔eitaa.com/nohe_naab
زن و شوهری با کشتی به مسافرت رفتند ... کشتی چند روز را آرام در حرکت بود که ناگهان طوفانی آمد و موج های هولناکی به راه انداخت، کشتی پر از آب میشد ترس همگان را فراگرفت و ناخدا می گفت که همه در خطرند و نجات از این گرفتاری نیاز به معجزه خداوندی دارد. زن نتوانست اعصاب خود را کنترل کند و بر سر شوهر داد و بی داد زد اما با آرامش شوهر مواجه شد، پس بیشتر اعصابش خورد شد و او را به سردی و بیخیالی متهم کرد شوهر با چشمان و روی درهم کشیده به زنش نگریست خنجری بیرون آورد و بر * زن گذاشت و با کمال جدیت گفت: آیا از خنجر می ترسی؟ گفت: نه شوهر گفت: چرا؟ زن گفت: چون خنجر در دست کسی است که به او اطمینان دارم و دوستش دارم. شوهر تبسمی زد و گفت: حالت من نیز مانند تو هست این امواج هولناک را در دستان کسی می بینم که بدو اطمینان دارم و دوستش دارم!! آری! زمانیکه امواج زندگی تو را خسته و ملول کرد طوفان زندگی تو را فرا گرفت همه چیز را علیه خود می دیدی نترس! زیرا خدایت تو را دوست دارد و اوست که بر همه طوفانهای زندگیت توانا و چیره است کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از صدای مردم
♦️دختر اسماعیل هنیه خطاب به سران عرب: حق ندارید در مورد ایران که از شما شرافتمندتر است صحبت کنید لطیفه هنیه: 🔹چه کسانی می گویند ایران عامل ترور است؟ 🔹شما اعراب در کشورهای خود از او پذیرایی نمی کنید شما از ایران به ما نزدیکترید! 🔹اما ایران بهتر از شما پشتیبان ما بود و به همین دلیل حق ندارید در مورد ایران که از شما شرافتمندتر است به این معنا که پایتخت اسلام است، صحبت کنید! @ 🛑‍کانال صدای مردم👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4214227049C0b50d41e52
📚 تنبیه غلام آورده اند که یکی از بازرگانان بغداد با غلام خود در کشتی نشسته و به عزم بصره در حرکت بودند. در همان کشتی بهلول و جمعی دیگر نیز بودند. غلام از تلاطم دریا وحشت داشت و مدام گریه وزاري می کرد. مسافران از گریه و زاري آن غلام به ستوه آمدند و از آن میان بهلول از صاحب غـلام خواسـت تـا اجازه دهد به طریقی آن غلام را ساکت نماید. بازرگان اجازه داد. بهلول فوري امر نمود تـا غـلام را بـه دریا انداختند و چون نزدیک به هلاکت رسـید او را بیـرون آوردنـد. غـلام از آن پـس در گوشـه اي از کشتی ساکت و آرام نشست. اهل کشتی از بهلول سوال نمودند در این عمل چه حکمت بود که غلام ساکت و آرام شد؟ بهلول گفت : این غلام قدر عافیت این کشتی را نمی دانست و چون به دریا افتاد فهمید که کـشتی جـاي امن و آرامی است. به قول سعدیِ جان: قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از صلوات
اولین بخش افتخار آمیز زندگی امام چهارم بخش اسارت اوست امام سجاد در این باری که از کربلا با کاروان اسیران حسینی به شام برده شد مجسمه قرآن و اسلام بود. از لحظه‌ای که شهدا به روی خاک غلطیدند حماسه على بن الحسين عليه‌السلام شروع شد. دخترهای خردسال، بچه های کوچک، زن های بی پناه، دور امام سجاد را گرفتند در آن کاروانی که مردی در آن وجود ندارد و امام سجاد این همه را رهبری کرد. اینها را جمع کرد و در طول راه تا وقتی به شام رسیدند نگذاشت امام سجاد که این جمعی که با پیوند ایمان به یکدیگر مرتبط هستند دچار تردید و تزلزل بشوند. وارد کوفه شدند عبیدالله بن زیاد دستور داده بود که همه مردهای این خانواده را به قتل برسانند، دید در میان کاروان اسیران مردی هست، پرسید تو که هستی؟ گفت من علی‌بن‌الحسینم .. او را تهدید به قتل کرد، اینجا اولین بروز جلوه امامت و معنویت و رهبری آشکار شد؛ «اَبِالقَتل تُهدِّدُنی؟ » آیا ما را به کشتن تهدید می کنی؟ در حالی که ما کرامتمان به شهادت است، ما کشته شدن در راه خدا را افتخار میدانیم، از مرگ نمیترسیم. دستگاه عبیدالله زیاد در مقابل این صلابت، عقب نشست. 📚 انسان ۲۵۰ساله مقام معظم رهبری عليه السلام بر عموم مسلمان تسلیت باد. 🌷 @FAZILAT_SALAVAT 🌷
هدایت شده از صدای مردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 فرازهایی از اقامه نماز بر پیکر شهید هنیه به امامت مقام معظم رهبری
موشی در خانه تله موش دید، به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد همه همه گفتند: تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد.!!! دیری نگذشت تا اینکه مار در تله افتاد و هنگامی که زن خانه خواست مار را بکشد مار زن را گزید، از مرغ برایش سوپ درست کردند، گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدن و زن بعد چند روز فوت كرد و گاو را برای مراسم ترحیم کشتند. و تمام این مدت موش در سوراخ دیوار مینگریست و میگریست! . . کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
حکایت نجاری بود که زن زیبایی داشت که پادشاه را مجذوب خود کرده بود پادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت نجار را فردا اعدام کنید نجار آن شب نتوانست بخوابد . همسر نجار گفت : مانند هر شب بخواب . پروردگارت يگانه است و درهای گشايش بسيار کلام همسرش آرامشی بر دلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شد و خوابيد . صبح صدای پای سربازان را شنيد. چهره اش دگرگون شد و با نا اميدی، پشيمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دريغا باورت کردم . با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجير کنند. دو سرباز با تعجب گفتند : پادشاه مرده و از تو میخواهيم تابوتی برايش بسازی . چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت . فکر زيادی انسان را خسته می کند . درحالی که خداوند تبارک و تعالی مالک و تدبير کننده کارهاست ساعت زندگیت را به افق آدمهای ارزان قیمت کوک نکن یا خواب می مانی یا از زندگی عقب در هر شرایطی امیدت را به خدا از دست نده و هر لحظه منتظررحمت بی کرانش باش. کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از صدای مردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرود حماسی نوجوانان در میدان آزادی برای شهادت اسماعیل هنیه یار هست، تو حرم هنوز علمدار هست علم حیدر کرار هست، سپهدار هست ما لشگر ذوالفقار صاحب‌الزمانیم ما لشگر انتقام سخت شهداییم ✅
داستان کوتاه "حکایت پادشاه و پیرزن" نقل است که پادشاهی از پادشاهان خواست تا مسجدی در شهر بنا کند و دستور داد تا کسی در ساخت مسجد نه مالی و نه هر چیز دیگری هیچ کمکی نکند... چون میخواست مسجد تماما از دارایی خودش بنا شود بدون کمک دیگران و دیگران را از هر گونه کمک برحذر داشت... شبی از شب ها‌ پادشاه در خواب دید که فرشته‌ای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بجای اسم پادشاه نوشت!! چون پادشاه از خواب پرید، هراسان بیدار شد و سربازانش را فرستاد تا ببینند آیا هنوز اسمش روی سر در مسجد هست؟! سربازان رفتند و چون برگشتند، گفتند: آری اسم شما همچنان بر سر در مسجد است... مقربان پادشاه به او گفتند که این خواب پریشان است.! در شب دوم پادشاه دومرتبه همان خواب را دید... دید که فرشته‌ای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بجای اسم پادشاه نوشت... صبح پادشاه از خواب بیدار شد و سربازانش را فرستاد که مطمئن شوند که هنوز اسمش روی مسجد هست... رفتند و بازگشتند و خبرش دادند که هنوز اسمش بر سر در مسجد هست. پادشاه تعجب کرد و خشمگین شد... تا اینکه شب سوم نیز دوباره همان خواب تکرار شد! پادشاه از خواب بیدار شد و اسم زنی که اسمش را بر سر در مسجد می‌نوشت را از بر کرد، دستور داد تا آن زن را به نزدش بیاورند... "پس آن زن که پیرزنی فرتوت بود حاضر شد" پادشاه از وی پرسید: آیا در ساخت مسجد کمکی کردی؟ گفت: ای پادشاه من زنی پیر و فقیر و کهن سال‌ام و شنیدم که دیگران را از کمک در ساخت بنا نهی می‌کردی، من نافرمانی نکردم... پادشاه گفت تو را به خدا قسم می‌دهم چه کاری برای ساخت بنا کردی؟!! گفت: بخدا سوگند که مطلقا کاری برای ساخت بنا نکردم جز... پادشاه گفت: بله!! جز چه؟ گفت: جز آن روزی که من از کنار مسجد می‌گذشتم، یکی از احشامی ( احشام مثل اسب و قاطری که به ارابه می‌بندند برای بارکشی و...) که چوب و وسایل ساخت بنا را حمل می‌‌کرد را دیدم که با طنابی به زمین بسته شده بود... تشنگی بشدت بر حیوان چیره شده بود و بسبب طنابی که با آن بسته شده بود هر چه سعی می‌کرد خود را به آب برساند نمی‌توانست... برخواستم و سطل را نزدیکتر بردم تا آب بنوشد بخدا سوگند که تنها همین یک کار را انجام دادم... پادشاه گفت : آری!! این کار را برای "رضای خدا" انجام دادی و من مسجدی ساختم تا بگویند که مسجد پادشاه است و خداوند از من قبول نکرد! "پس پادشاه دستور داد که اسم آن پیرزن را بر مسجد بنویسند..." 👈 * از اکنون شروع کن، هر کاری را برای رضای خدا انجام بده پس فرق آن را خواهی یافت.! * کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
﷽ 🌷 تاجر متوكل ✨در زمان پيامبر اسلام صلی الله عليه و آله و سلم مردی هميشه متوكل به خدا بود و برای تجارت از شام به مدينه می آمد. روزی در راه دزد شامی سوار بر اسب، بر سر راه او آمد و شمشير به قصد كشتن او كشيد. ✨تاجر گفت: ای سارق اگر مقصود تو مال من است، بيا بگير و از قتل من درگذر. ✨سارق گفت: قتل تو لازم است، اگر ترا نكشم مرا به حكومت معرفی می كنی. ✨تاجر گفت: پس مرا مهلت بده تا دو ركعت نماز بخوانم؛ سارق او را امان داد تا نماز بخواند. مشغول نماز شد و دست به دعا بلند كرد و گفت: بار خدايا از پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم تو شنيدم هر كس توكل كند و ذكر نام تو نمايد در امان باشد، من در اين صحرا ناصری ندارم و به كرم تو اميدوارم. ✨چون اين كلمات بر زبان جاری ساخت و به دريای صفت توكل خويش را انداخت، ديد سواری بر اسب سفيدی نمودار شد، و سارق با او درگير شد. ✨آن سوار به يك ضربه او را كشت و به نزد تاجر آمد و گفت: ای متوكل، دشمن خدا را كشتم و خدا تو را از دست او خلاص نمود. ✨تاجر گفت: تو كيستی كه در اين صحرا به داد من غريب رسيدی؟ گفت: من توكل توام كه خدا مرا به صورت ملكی در آورده و در آسمان بودم كه جبرئيل به من ندا داد: كه صاحب خود را در زمين درياب و دشمن او را هلاك نما. الان آمدم و دشمن تو را هلاك كردم، پس غايب شد. ✨تاجر به سجده افتاد و خدای را شكر كرد و به فرمايش پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم در باب توكل اعتقاد بيشتری پيدا كرد. پس تاجر به مدينه آمد و خدمت پيامبر صلی الله عليه و آله رسيد و آن واقعه را نقل كرد، و حضرت تصديق فرمود. ✨آری توكل انسان را به اوج سعادت می رساند و درجه متوكل درجه انبياء و اولياء و صلحاء و شهداء است. 📚 خزينه الجواهر، ص 679 کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
📚 درویشی به در خانه خواجه اصفهانی رفت. به او گفت آدم پدر من و تو است و حوا نیز مادر ماست. پس ما با هم برادریم، تو اینهمه ثروت داری و من میخواهم که تو برادرانه سهم مرا بدهی. خواجه به غلام خود گفت: :یک فلوس (سکه سیاه) به او بده." درویش گفت: "ای خواجه چرا در تقسیم، برابری را رعایت نمیکنی؟" خواجه گفت: "ساکت باش که اگر برادرانت با خبر شوند همین قدر هم به تو نمیرسد." 😀 🔸برگرفته از کشکول شیخ بهایی کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از صدای مردم
. ♻️ چرا پول اربعین رو خرج فقرا نمی‌کنید؟ 🔰 اگر روشنفکری از شما پرسید چرا این‌قدر برای اربعین و امام‌حسین (ع) هزینه می‌کنید؟ چرا این پول را هزینه فقرا نمی‌کنید؟ 🔹 این پاسخ‌ها را در آستین داشته باشید:              1⃣ سالانه بیش از ۷۰۰ میلیارد تومان خرج هزینه‌ کنسرت‌هایی می‌شود که فقرا اجازه‌ ورود به ان را ندارند زیرا توان مالی که شرط ورود به کنسرت است را ندارند چرا این هزینه را به فقرا نمی‌دهید؟   2⃣ سالانه ۱۰ تریلیون و ۲۰۰ میلیارد تومان لوازم آرایشی خریداری می‌شود و ایران هفدمین کشور مصرف کننده‌ لوازم‌ آرایشی در جهان است چرا این پول را خرج فقرا نمی‌کنید؟ ۱۰ تریلیون پول کمی است؟ تمام فقرا را می‌توان با آن سر و سامان داد.                3⃣ ایرانیان در سال، ۳۲۵۰ میلیارد صرف خرید سیگار می‌کنند که علاوه بر آن، هزینه درمان بیماری‌های ناشی از مصرف سیگار ۷۲۰۰ میلیارد تومان است. چرا این هزینه را صرف مخارج فقرا نمی‌کنید؟   4⃣ در سال دو میلیون ایرانی به ترکیه می‌روند که اکثر آنها شفر تفریحی دارند. بابت این سفر حداقل ۸۰۰۰ هزار میلیارد تومان هزینه می‌کنند. آیا بهتر نیست به جای چنین سفرهایی که ارز را هم از کشور خارج می‌کند، این هزینه را به فقرا بدهند؟            5⃣ بیش از ۲۸۰ هزار ایرانی در سال به امارات می‌روند و بیش از ۵۰۰ میلیارد هزینه‌ سفر ایرانیان به این کشور بسیار کوچک می‌شود. بهتر نیست به جای ریختن پولشان در جیب سرمایه‌داران اماراتی، این هزینه را به جیب فقرا بریزند؟                6⃣ بیش از ۸۰ هزار ایرانی در سال به تایلند می‌روند و بیش از ۴۰۰ میلیارد هزینه‌ سفر ایرانی‌ها به تایلند است. بهتر نیست این هزینه را به جای گشت و گذار در مناطق ... این پول به فقرا داده شود؟ 7⃣ بیش از ۷۲ هزار ایرانی در سال به مالزی می‌روند و هزینه‌ سفر ایرانیان  حدود ۳۶۰ میلیارد تومان است بهتر نیست این هزینه را به فقرا بدهند؟ و جواب‌های نقضی دیگر. 8⃣ علاوه بر اینها باید گفت که بخش اصلی و مهم هزینه‌های هیآت مذهبی از طرف مردم و به ویژه همین افرادی است که بضاعت مالی اندکی دارند اما تلاش می‌کنند حتی به میزان اندکی هم که شده، برای مجالس اهل بیت هزینه می‌کنند. ⁉️ سؤال  چرا فقط نزدیک محرم و اربعین، فقرا و نیازمندان برای عده‌ای دین‌ستیز مهم می‌شوند؟! ✍ ارسالی کاربران 👈