💬خدا رحمت کند مادرم را. یکی از راههای تربیتی وی این بود که هرگاه از ما خلافی میدید، دیگر کار به ما نمیداد و نمیگذاشت در خانه کار کنیم؛
یعنی ظرف شستن و دوخت و دوز و مانند آنها را از ما سلب میکرد و از این طریق کار را پیش ما ارزشمند میساخت.
امروزه بسیاری از ما دقیقاً بالعکس عمل میکنیم؛ یعنی وقتی بچه خلافی کرد او را به کار وامیداریم یا اگر اذیت کرد، کار او را دو برابر میکنیم.
در نتیجه، چنین بچهای کار را تنبیه تلقی میکند، در حالیکه ما بیکاری را به عنوان تنبیه تلقی میکردیم!
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
#زندگی_زیر_یک_سقف
درمان عیبجویی در خانواده
توجه به عیبهای خودمون
🔸به جای تمرکز بر عیبهای همسرتون، به عیوب خودتون و رفع اونا توجه داشته باشید.
فکرکردن قبل از حرفزدن
🔸موقع صحبت با همسر، اول فکر کنین و بعد نظرتون رو بگید. اگه فکر میکنید حرفتون اثرات منفی داره، نگید.
نقد کارها نه افراد
🔸به جای دیدن عیب همسرتون، نیمه پر لیوان رو ببینین و نقدهاتون رو نسبت به کار و نه شخصیتش، بدون کنایه، با حسن نیت، لحن دوستانه و با محبت بگید.
دوری از عیبجوها
🔸از افراد و دوستانی که با منفینگری و عیبجویی سعی در خراب کردن زندگی خانوادگیتون رو دارن، دوری کنید و اونا رو دشمنترین افراد به خود بدونید.
تغافل و پنهانکاری
🔸ضعفهای اخلاقی همسرتون رو پنهان کنین، طوری که حتی نزدیکترین دوستان و بستگان هم از اونا با خبر نشن.
👈🏼 این مطالب برگرفته از آیات و روایات است.
💐☺️💐☺️😊😊😊😘😘😘😘☺️☺️☺️💐💐
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨ ♥️ ☘﷽☘ #سایه #قسمت104 با صدای نازنین چشمهایش را گشود وخمی
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️
✨♥️✨♥️✨♥️✨
♥️✨♥️✨♥️
✨♥️✨
♥️
☘﷽☘
#سایه
#قسمت105
با تعجب نگاهش کرد وپرسید :
-مگه چه گندی زدی که می ترسی دعوات کنم ؟
زیرچشمی نگاهی به سایه انداخت ومات ومبهوت نگاهش میکرد آب دهانش را قورت داد وبا هیجان گفت :
-من .....من همه چیو به نیما گفتم
چشمانش از وحشت درشت و گرد شدند ،با صدایی جیغ مانند نالید
-تو چیکار کردی ؟
لرزان وآشفته سریع گفت :
-آخه اینقدر سوال پیچم کرد که مجبور شدم همه چیز رو بهش بگم
روبرویش ایستاد ودر عمق چشمانش خیره شد وعصبی گفت :
چرا اینکارو کردی ،پس غرور من چی میشه!
ناراحت وآشفته گفت :
-سایه بخدا مجبور شدم ،داشت زیر فشار غصه از دست میرفت
نفسش رو با حرص بیرون داد وروی لبه تخت نشست وآهسته پرسید
-حالا اون چی گفت ؟
-هیچی فقط گفت ،سایه مستحق این ازدواج اجباری نبود
ناهید وارد اتاق شد وگفت :
-دخترا بیاید شام آماده است
از جابرخاست ودست نازنین را گرفت و طوری که مادرش نشنود گفت :
بیا بریم شام بخوریم ،کاریه که شده ،دیگه هیچ کاری از دست من وتو بر نمی یاد -
آخر شب که نازنین می خواست برود از سایه قول گرفت که حتما با نیما در مورد سروش صحبت کند
صبح وقتی از در حیاط خارج شد اتومبیل نیما را منتظر خودش دید.نازنین سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد وبا چشمکی گفت :
-زود باش که کلی دیرم شده
در حالی که به طرفشان میرفت نگاهی به ساعتش انداخت هنوز خیلی تا ساعت کلاس باقی مانده بود با لبخند به هردو سلام کرد ودر حالی که درب عقب را می گشود گفت :
-نازنین تو چرا دوباره مزاحم نیما شدی خودمون با تاکسی می رفتیم دیگه
نیما در آینه نگاهی به او انداخت وبا لبخندی گفت :
-اختیار دارید چه مزاحمتی ،من چند روزمرخصی دارم وحوصله تو خونه موندنم ندارم ،خوشحال میشم راننده خصوصی دو خانم خوشگل باشم .
-ولی بهتره از این چند روزه استفاده بهینه کنید چون دیگه از این فرصتها نصیبتون نمیشه
-قصد یه مسافرت چندروزه دارم ولی تا نرفتم در خدمت شما دو تا هستم
نازنین به عقب برگشت ودر گوش سایه زمزمه کرد
-وقتی دانشگاه رسیدیم من میرم سرکلاس تو با نیما صحبت کن. دست بسر کردن استاد هم بامن
اوهم در گوشش گفت :
-حالا چرا اینقدر عجله داری
-نیما می خواد بره مسافرت شمال ،مامانم هم می خواد جواب رد بهشون بده
-باشه منم همه ی سعیمو می کنم
-می دونم که موفق می شی
نیما نگاهی به نازنین که به عقب خم شده بود انداخت وبا اعتراض گفت :
-حرفهای شما دوتا تمومی نداره
نازنین برگشت وصاف نشست وبا سرخوشی گفت :
-حسودیت میشه ما همدیگه رو اینقدر دوست داریم
نیما با لبخند مجددا در آینه نگاهی به سایه انداخت وتا رسیدن به دانشگاه سکوت کرد . در کنار در ورودی پارک کرد و منتظر پیاده شدن آن دو ایستاد .نازنین با گفتن سایه کلاس من دیر شد ،بعدا میبینمت سریع از اتومبیل پیاده شد ودر یک لحظه میان جمعیت دانشجویان گم شد سایه روبه نیما گفت :
-نیما می تونیم چند لحظه باهم صحبت کنیم
-بازهم در آینه به او نگاهی انداخت وگفت :
-بله حتما!
-اگه ایراد نداره بریم توی محوطه دانشگاه ، من توی ماشین اصلا راحت نیستم .
هردو از اتومبیل پیاده شدند و روی اولین نیمکت در محوطه داخلی دانشگاه نشستند .
#ادامه_دارد
🌸 #کپی_رمان_حرام_است
✨
♥️✨♥️
✨♥️✨♥️✨
♥️✨♥️✨♥️✨♥️
✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨
تشویق، خستگی و نومیدی را از کودک دور می سازد
و او را نسبت به هدف و راهی که انتخاب کرده است، امیدوار می سازد؛پس کودک راتشویق کنیم:
🌹تشویق باهدیه
🌹تشویق باکلام
🌹تشویق بابردن کودک به مکان تفریحی
🌹تشویق باتهیه غذای دلخواه
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
❤️🍃❤️
#همسرداری
✅ تعادل بین زن و مرد در خرج کردن
💠 در اسلام سفارش شده است که
👈 مرد، دست و دلباز باشد
‼️ و برای امور خانه خسیس نباشد
👈از طرف دیگر تاکید شده است که زن نباید ولخرج باشد‼️
✅ این نوع رابطه میتواند تعادل ایجاد کند.
💋👌💋👌💋👌💋👌💋👌
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨ ♥️ ☘﷽☘ #سایه #قسمت105 با تعجب نگاهش کرد وپرسید : -مگه چه
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️
✨♥️✨♥️✨♥️✨
♥️✨♥️✨♥️
✨♥️✨
♥️
☘﷽☘
#سایه
#قسمت106
در حالی که کتابهایش را بین خودش و نیما قرار می داد شروع به شمردن محسنات سروش کرد . در نظر او سروش شخص لایق و مناسبی برای نازنین بود وبه همین جهت تمام سعیش را می کرد که بتواند نیما را به این ازدواج راضی کند
نیما با صبرو حوصله به حرفهایش گوش سپرده بود و وقتی حرفهای سایه در مورد سروش پایان یافت با طمانینه شروع به صحبت کرد وگفت :
-شاید دلایل من برای رد سروش برای تو و نازنین واضح و روشن نباشه ولی مطمئن باش که من فقــــط به خاطر خـــود نازنیه که با این ازدواج مخالفم ،از نظر شما سروش پسر خوب و مناسبیه ولی من به شما ثابت می کنم که فقط خوبی تنها برای یک زندگی مشترک کافی نیست سروش با همه خوبی اش حتی خودش هم نمی دونه فردا بعد از پایان خدمتش باید چیکار کنه ،اون هیچ هدفی برای آینده خودش نداره وسر گردونه ،خوب من چطورمی تونم خواهرمو،خواهر یدونمو که پدرم اونو به من سپرده ،دست کسی بدم که خودش هم نمی دونه چه برنامه ای برای فردای زندگیش داره
-نیما تو داری خیلی سخت می گیری ،سروش مهندس عمرانه ،یعنی نمی تونه برای خودش یه کار پیدا کنه ؟
-کو کار؟ خودت می دونی که خیلی از جوونهای ما بیکارن. سروش هم یکی مثل همه اونها ،
من نمی تونم روی زندگی نازنین ریسک کنم سایه ، نمی خوام اون زجر بی پولی و بی کاری شوهرش و بکشه
-اما نیما ! اونها همدیگه رو دوست دارن
پوزخندی زد وگفت :
یعنی فقط دوست داشتن برا یه زندگی کافیه ؟
نیش کنایه اش دل سایه را آزرد آرام زمزمه کرد
-نه کافی نیست اما می تونه باعث بشه خیلی از سختی ها رو تحمل کنن
-ولی مطمئن باش از پول مهم تر نیست
با خودش اندیشید
-(پس چرا وقتی آرمین منو بی نیاز از هر چیز کرده در کنارش اینهمه زجر میکشیم وخوشبخت نیستم کاش آرمین هیچ چیز نداشت ولی در عوض مثل سروش منو دوست داشت .)
آهی از عمق وجود کشید و گفت :
-یعنی تنها مشکل تو با سروش بی کاری اونه ؟
با آرامش گفت :
-منم باور دارم که سروش پسر خوب وبا ایمانیه ،توی این دو روز کلی در موردش تحقیق کردم ولی تو هم قبول کن که حرف یک عمر زندگیه و من نمی تونم بی گدار به آب بزنم ،حالا سرنوشت نازنین دست منه ،اگه من کوچکترین اشتباهی کنم یه عمرباعث بدبختی اون شدم و نمی تونم خودمو ببخشم و با خودم کنار بیام
-می دونم سخته ،تو برا نازنین هم پدربودی و هم برادر و برات سخته که راه درست و انتخاب کنی ولی سروش سه سال همدانشگاهی ما بوده مطمئن باش او پسریه که میشه بهش اعتماد کرد اینکه اون در مورد آینده اش مطمئن نیست هم به این دلیله که نمی خواد قولی رو بده که شاید فردا توان انجامش و نداشته باشه . اگه نگرانیه تو بی کاریه اونه ،من مشکل بی کاریش و هر طور شده حل می کنم ،ولی اگر چیز دیگه ایه بهتره رک وپوست کنده به نازنین همه چیزرو بگی ،درسته که اون سروش و خیلی دوست داره ولی قدرت درکش خیلی بالاست و تو رو درک می کنه
نفس عمیقی کشید و گفت:
-سایه نمی دونم تو چرا زندگی رو اینقدر راحت وآسون میگیری ،اگه من موقع ازدواج مسخره ات اینجا بودم مطمئن باش هرگز بهت اجازه نمی دادم با زندگی خودت این بازی رو کنی .
#ادامه_دارد
🌸 #کپی_رمان_حرام_است
✨
♥️✨♥️
✨♥️✨♥️✨
♥️✨♥️✨♥️✨♥️
✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨
💑 همـــسرتان را تکــراری صــدا نزنــید!
🔸حتما شنیده اید که مــردها تنوع را دوست دارند. خب چرا شما این کار را برایشان انجام ندهید؟
🔸او را با لقب هــای جدیــد و قشنگ صــدا بزنید. شایــد برای بار اول و دوم تعجب کند امــــا بعد برایــش دلنشین خواهـــد شـــد.
🔸عزیزم، عشقم، نفسم، مهربونم، تکیه گاهم، آرامشم و ... خلاق باشــید و خجالت نکشید، یاد بگیـــریم عشــق را به زبان بیاوریـــم.
#همسرداری💓
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
بر شادی پیغمبر و زهرا صلواٺ
بر آینہ ی علی اعلی صلواٺ😍
هم مولد اصغر اسٺ و هم روز جواد
برڪربوبلا وطوسیکجاصلواٺ😍
#میلاد_امام_جواد(ع)
#میلاد_حضرت_علی_اصغر(ع)
#مبارکباد✨🌸