دوستای خوب ومهربونم میدونید که این ماه قمری که الان داخلش هستیم ماه جمادالثانیه،و تواین ماه یه نماز خیلی مهم وبافضیلت وعالی داره که فقط یکبار بایدتو این ماه خونده بشه،پیام روکامل بخونید.
❤هركه اين عمل را بجا آورد، خدا خودش و مال و همسر و فرزندان و دين و دنيای او را تا سال آينده حفظ میكند و اگر در اين سال از دنيا برود بر حال شهادت رفته است، يعنى ثواب شهيدان را دارا میباشد.❤
👈این نماز زمان معیّنی نداره. از آغاز این ماه تا پایان این ماه، چه روز و چه شب میتوان انجام داد.
👈چهار رکعت نماز، که دو نماز دو رکعتی است و پس از سلامِ دو رکعتِ اوّل، بلافاصله و بدون آنکه روی از قبله برگردونی و یا حرفی بزنی، از جا بلندمیشی و دورکعت دوم رومیخونی.حالا چطوری؟؟.
اینجوری:👇
👈 نماز اوّل
👈ركعت اوّل سوره حمد ۱ مرتبه، آیه الکرسی(تا هوالعلی العظیم) ۱ مرتبه، سوره قدر ۲۵ مرتبه.
👈ركعت دوّم سوره حمد ۱ مرتبه، سوره تكاثر ۱ مرتبه، سوره توحيد ۲۵ مرتبه
👈نمازدوم:
👈ركعت اوّل سوره حمد ۱ مرتبه، سوره كافرون ۱ مرتبه، سوره فلق ۲۵ مرتبه
👈ركعت دوّم سوره حمد ۱ مرتبه، سوره نصر ۱ مرتبه، سوره ناس ۲۵ مرتبه
👈و پس از سلام نماز دوّم بگو:
👈▪️سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ (هفتاد مرتبه)
👈▪️اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ (هفتاد مرتبه)
👈▪️اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ (سه مرتبه)
👈🔅 سپس سر به سجده بزار و سه مرتبه بگو:
👈▪️يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
👈▪️سپس در همان سجده هر حاجتی كه داری از خدا بخواه.
👈سپس برای من هم دعاکنید😉😊
👈منبع:مفاتیح
⬅دوستای گلم خیلیا از این نماز عالی خبر ندارن لطف کنید و باارسالش برای بقیه ،همه رو مطلع کنید تا همه از ثواب این نماز بهره ببرن🤗
⬅دعا برای سلامتی وظهور امام مهربونمون یادت نره. التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🚨 توصیه رهبر انقلاب به همه کسانی که درباره شهید سلیمانی صحبت میکنند: مراقب باشند که خصوصیات ایشان را ماورایی نکنند / نباید تصور بشود که این جایگاه دست نیافتنی است
رهبر انقلاب در دیدار خانواده و اعضای ستاد بزرگداشت شهید سلیمانی:
🔸مراقب باشند همه آنهایی که درباره ایشان صحبت میکنند، خصوصیات آقای شهید سلیمانی را خصوصیات ماورایی نکنند. یک انسان زندهای است که جلوی ما دارد حرکت میکند یأکل الطعام و یمشی فی الاسواق. یعنی اینجور نباشد که تصور بشود این یک جایگاه دست نیافتنی است. نه، شهید سلیمانی را تا وقتی که زنده بود هم کسی نمیدانست [که چه کسی است]، الان هم زندههایی هستند که کسی نمیداند که اینها چه هستند.
🔸اگر یک وقتی توفیق نصیبشان شد شهید شدند شاید بخشی از آنچه که هستند آشکار بشود، دانسته بشود فهمیده بشود. به این نکته توجه کنید.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حاج_قاسم
#جان_فدا
┄┅═✧☫جهاد تبیین☫✧═┅┄
14.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خیلی شیک در قالب فیلم های شبکه های نمایش خانگی پیام خودشان را در ضمیر ناخودآگاه من و شما القا می کنند
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
#حجاب
┄┅═✧☫جهاد تبیین☫✧═┅┄
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼
🌼
به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️
رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿
به قلم : (میم . ر)
پارت هفتاد و چهارم ........
چون فکر می کنم انچه که باید بینمون گفته میشد در مورد مهمات زندگی گفته شد و بنده حسابی پسندیدم ........ مونده شما نظرت رو بگی .
من منتظر جوابتون هستم .
چهارمش یادم رفته بود جواب شما هرچی که باشه برا من ارزشمنده ....... شاید چهره مذهبی نداشته باشم ولی من توکلم به خداست .
مشتاق جواب شما .......... ارین .
از حس سبکی که بهم دست داده بود و حس اولین نامه کما بیش عاشقانه ای که نوشته بود از جام مثل فنر پریدم نامه رو به سینه ام چسبوندم .
طی این چند دیدار حسی نو در وجودم شروع به روییدن کرده بود که نسبت بهش شک داشتم ولی با صحبت های امروزمون در اعتقادات و سبک زندگی هامون شکم رو کنار گذاشتم .
ارین هر چیزی روکه من گفته بودم یا قبول داشت و تقریبا در اعتقادات و سبک زندگی و خیلی از مسایل با من هم عقیده بود .
حالا سنگینی دیشب و سردرد های امروزم جای خودش رو به شادی در قلبم داده بود . تصمیم گرفتم شادی خودم رو کامل کنم . از جام بلند شدم و رفتم سمت سرویس و وضو گرفتم .
سجاده ترمه ابی فیروزه ایم رو پهن کردم و دو رکعت نماز به شکرانه این حس خوبم خوندم . بعد از فارق شدن از نماز انگاری تمام ارامش دنیا رو یک جا ریخته بودن توی وجودم .
حس اینکه یکی اینقدر باهات هم عقیده باشه و به افکارت که شاید برا بقیه ارزشی نداشته باشه و طرز زندگی کردنم که شاید برا برخی دخترای هم دوره خودم مسخره به نظر بیاد براش ارزش داشته باشه و برات سنگ تموم بذاره در احترام خیلی خوب بود .
حسی که اولین بار بود تجربه می کردم .
سجاده ام رو جمع کردم و لباسم رو با یه دست لباس راحتی مناسب تو خونه عوض کردم و با سینی ظرف ها رفتم طبقه پایین .
اقاجونم هنوز نیومده بود و مامان ملیحه در حال درست کردن شام . عطر کتلت های خوشمزه کل اشپزخونه رو برداشته بود و حسابی منو تحریک می کرد تا نا خونک بزنم به غذا ها .
ظرف های داخل سینک رو شستم و یه کتلت داغ از داخل ماهیتابه با اجازه مامان برداشتم و شروع کردم به خوردن .
حین خوردن مامان ملیحه گفت : کیانا جون .... کبکت خروس می خونه ...... خوشحالی ؟
خنده ای ریز تحویلش دادم : راستشو بخواین یکم حالم از ظهر بهتر شده .
کتلت ها رو داخل ماهیتابه برگردوند تا اون ورش سرخ بشه : این جناب ارین مجد برا جلسه بعد قراری نذاشت ..... نکنه جواب رد دادی بهش مادر جون که اینقدر خوشحالی .
برا خودم و خودش یه چایی ریختم و روی صندلی اشپزخونه نشستم : نه ...... جواب رد ندادم ...... ولی قرار شد روی حرفایی که زدیم فکر کنم و یه چند هفته بعد یه جوابی بهشون بدیم ...... به خاطر همین دیگه قرار نذاشتن .
مامان ملیحه با ذوق گفت : خب ..... اینکه خیلی خوبه عزیزم . راستی کیانا جون دسته گلت رو که امروز برات اوردن رو نبردی داخل اتاقت بذاری ؟
با عجله نگاهی به سبد گل های رز ابی و صورتی که خیلی هم گران قیمت بود انداختم و چیزی توجه ام رو جلب کرد .
به سرعت از جام بلند شدم و رفتم سمت سبد گل شکل مربعی داشت و گل ها به صورت هم سطح درش چیده شده بودن . جعبه ای صورتی رنگ و مکعبی شکل درش خود نمایی می کرد . چون رنگ گل های رز دورش صورتی بود جعبه در اون بین به نوعی پنهان شده بود و باید خیلی توجه می کردی تا متوجه جعبه بشی .
نگاهی به مامان ملیحه انداختم که گفت : خب برش دار ببینیم چیه ؟
به ارومی جعبه کوچک رو از بین گل ها در اوردم ازش یه کارت اویزان بود با این مضمون : هدیه ای کوچک و ناقابل برا شما .
در جعبه رو که باز کردم انگشتری ظریف با یک نگین کار شده در وسطش خود نمایی می کرد . در دلم اون لحظه از کاری که کرده بود و از غافلگیری که انجام داده بود و از اینکه من هنوز جوابی نداده اینقدر لطف داشت که طلا هدیه داده بود قند اب کردم ولی جلوی مامان ملیحه خود داری کردم از شادی .
یعنی خجالت دخترانه ام مانع از این شد که بخوام شادی کنم .
عضویت در وی ای پی رمان کیانا فقط ۴۰ هزار تومن🎈
وی ای پی رمان ماهتیسا ۲۰ هزارتومن 🎀
روی شماره کارت بزنید ذخیره میشه
6037701510453878بعد از واریز فیش رو بفرستید و اسم رمان رو بگید حتما❌ به ازاده جون پیام بدید. @AdminAzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مقام معظم رهبری : خوشا بهحال حاج قاسم که به آرزویش رسید، او شوق شهادت داشت و برای آن اشک میریخت و داغدار رفقای شهیدش بود.
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼
🌼
به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️
رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿
به قلم : (میم . ر)
پارت هفتاد و پنجم ........
مامان ملیحه از اون ور اشپزخونه اومد کنارم : هدیه قشنگی هست و نشونه خیلی خوبیه عزیزم ...... امید وارم خوشبخت بشی و یه جواب خوب بهش بدی . ولی بهتره تا جواب ندادی از این استفاده نکنی .
درب جعبه رو به ارومی بستم و دست های مامان ملیحه رو گرفتم : هنوز واسه این چیزا خیلی زوده ...... من هنوز جوابی بهش ندادم . باید فکر کنم .
لبخندی به روم زد : خودم می دونم دخترم خیلی عاقل تر از این حرفاست .
کمی در فکر فرو رفتم رو کردم بهش : فقط میخوام اگر اجازه بدید یه پیامک بدم بهشون بابت هدیه ازشون تشکر کنم و بگم هنوز واسه این کارا زود بوده و من هنوز جواب مثبت ندادم .
سری به نشونه تایید تکون داد : اره این کار خوبیه عزیزم . کیانا من هنوز کارم برا درست کردن شام تموم نشده اگر کاری نداری بیا اشپزخونه و سالاد درست کن .
چشم مامان الان دستام رو می شورم و سالاد درست می کنم .
از یخچال خیار و گوجه و کاهو برداشتم و مشغول خورد کردنشون تو ظرف سالاد خوری بودم ولی حواسم سمت هدیه و اون نوشته ارین بود. فکر نمی کردم پشت اون تو چشمای خاکستری که از اول ازشون ترسیده بودم قلب مهربونی باشه .
همین طور کاهو ریز کردم که حواسم نبود و لبه چاقو گرفت به دستم و برید . سطحی بود . سریع دستم رو از ظرف سالاد دور کردم گرفتم زیر شیر ظرفشویی که مامان ملیحه گفت : اینا همه نشونه عاشقی هستا .
روی دستم چسب زخم زدم و از اشپزخونه اومدم بیرون .
سبد گل و هدیه هنوز سر کانتر اشپزخونه بود . ترجیح دادم اونا رو نبرم به اتاقم . حداقل تا زمانی که جواب نهایی رو به ارین مجد بدم . باید دوباره فکر می کردم . از اول روی تمامی حرفامون تمرکز می کردم تا ببینم می تونم یه نقطه منفی در وجودش پیدا کنم یا نه .
سه هفته وقت زیادی نبود برا فکر کردن ولی این اجازه رو به من می داد که تلاشم رو بکنم تا ببینم می تونم یه زندگی نو رو شروع کنم یا نه .
دوباره استرس مثل خوره افتاده بود به جونم . این چند وقتی حسابی استرس می گرفتم .
با اومدن اقاجونم و کامران مامان ملیحه کل قضیه رو تعریف کرد براشون و گفت که ارین هدیه فرستاده و منتظر جواب کیانا هست .
اقاجونم مدتی سکوت کرده بود بعد از اون گفت : هرچی خود کیانا تصمیم بگیره . انشاءالله که خیر باشه .
اون شب شام در سکوت خورده شد . حتی کامران هم سعی نکرد با خنده و شوخی فضای سنگین شده را عوض کند .
بعد شام بلافاصله به سمت اتاقم رفتم و روی تختم نشستم باید برای ارین پیام می دادم . دوست نداشتم فکر کند حالا که هدیه اش رو دیدم ولی دوست ندارم توجهی کنم و ادم خودبینی هستم .
گوشی رو تو دستم چندبار چرخوندم و
شروع کردم به تایپ کردن : سلام .... امیدوارم حالتون خوب باشه و خسته نباشید ...... بابت هدیه ای اوردید ممنونم ..... اما من هنوز جوابی به شما ندادم بنابراین ترجیح میدم فعلا فکر کنم به حرفامون تا به یه نتیجه برسم . شب خوش .
دکمه ارسال رو که زدم چند لحظه ای به گوشی نگاه کردم ولی پیام سین نشد . حتمن خیلی سرش شلوغ بود که پیام رو نخوند .
سعی کردم فکرم رو مشغول کار های دیگه کنم و کتابی برداشتم و الکی شروع کردم به ورق زدن شاید بتونم چند کلامی بخونم ولی انگاری فکرم خیلی در گیر بود .
باید امشب استراحت می کردم تا فردا سر کلاس های ترم دوم که شروع میشد حواسم جمع باشد .
مسواکم رو زدم و دوباره وضو گرفتم و خواستم به رختخوابم برم که چندتا پیامک پشت سر هم به گوشیم اومد .
سه تا پیام از مریم بود :
سلام ...... خوبی ؟
فردا کلاس استاد کیایی تشکیل نمیشه و دانشکده تعطیله .
فردا بریم بیرون تا یکم با هم باشیم . موافقی پیام بده .
از استاد کیایی بعید بود که بخواد کلاسش رو تعطیل کنه ..... در هر صورت فردا کل روز رو باهاش کلاس داشتیم که اونم نمی اومد و تعطیل بودیم . در مورد پیشنهاد مریم هم باید فردا تصمیم می گرفتم که می رفتم بیرون با نه . چون این روز ها اصلا دل و دماغ بیرون رفتن رو نداشتم و همش میخواستم تو حال خودم باشم .
نظرتو به نویسنده بگو:
https://harfeto.timefriend.net/16706082802920
۴۰۰ پارت کامل رمان در وی ای پی کیانا👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3223388388C6388116db8
🌿 ادامه دارد ...
🌿 منتظر فصل دوم این رمان از همین کانال باشید.
دوست عزیز : نشر و کپی برداری از این رمان به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد . 🌿
🌼
🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
💛͜͡🌻
بسمربعلـے"؏"
مرگآننیستکهدرقبــرِسیَهدفـنشوم
مرگآناسـتکهازنوکریآلِعلیحذف شوم..
💛¦⇠#السݪامعلیڪیاامیرالمومنین
🌻¦⇠#علی_مولا