🛎 والا من تاحالا به هیچکدوم از آشنایانی که داشتم، نگفتم چرا روزه نمیگیرید
💥 اما تا دلت بخواد اونا بهم گفتن چرا روزه میگیری؟!!
♦️جالبه که همشونم مخالف تفتیش عقایدن :)
#ماه_رمضان
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼
🌼
به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️
رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿
به قلم : (میم . ر)
۱۴۹........
همگی وارد پذیرایی جمع و جور اما دلنشین خونه استاد صمدی و اناهید شدیم و نشستیم . نادیا از همون اول پشت چشم نازک کردن هاش رو نسبت بهم شروع کرد که خودم رو زدم به بی تفاوتی .
استاد صمدی یه سینی چای به همه تعارف کرد و خودس نشست تا اناهید شیرینی تعارف کنه : خیلی خیلی خوش اومدین ..... منزل کوچیک ما رو روشن کردین .
اریا اولین دفعه بی مقدمه وسط حرف استاد صمدی اومد : البته خونه کوچیک مکافات پذیرایی از مهمون رو داره و درسته که مهمون خونه رو روشن کرده ولی اینجا از کوچیکی بیش از حد روشن شده .
به وضوح قرمز شدن ارین و خجالت کشیدن استاد صمدی رو دیدم .
اما اینبار اناهید به حرف اومد : اره داداش درسته خونمون کوچیکه ولی ..... دلمون خیلی بزرگه جناب فرهمند .... شاید در حضور جمع بی ادبی باشه اما من از وقتی که هفت سال پیش با فرامرز اشنا شدم تو دانشکده و ازدواج کردیم واقعا زندگی اروم و خوبی داشتیم ..... پس خوب بودن ادما ربطی بزرگ یا کوچیک بودن خونه هاشون نداره .
ارین در تایید حرف خواهرش ادامه داد : اره ابجی ...... این حرف ها همه سلیقه ای هست و مهم این هست که دل ادم کجا شاد باشه و چقدر تو قلبش احساس شادی کنه که خدا رو شکر هم خودت هم فرامرز مرز خوبی ها رو رد کردین .
اقا فرامرز دستش رو گذاشت رو سینه اش : شما لطف داری ارین جان .....
اما مثل اینکه اریا ول کن قضیه نبود : البته اینم بگم اقا فرامرز با همین لطف داری و مخلصتم و ساده دل بودن اناهید تونستی دل خواهرم رو بدست بیاری وگرنه ارزش اناهید خیلی بیشتر از این خونه و زندگی هست که واسش درست کردی .
اگر فروزان خانوم اریا رو از اشپزخونه صدا نکرده بود اریا میخواست بازم به حرفاش ادامه بده و جو رو خراب کنه .
موقع چیدن سفره شام از جام بلند شدم و به همراه ارین رفتم تا به اناهید کمک کنم که دیدم اناهید داره رو به گاز اشکاش رو پاک میکنه ....
اروم رفتم جلو تر و بغلش کردم که ارین هم متوجه شد اومد داخل تا فهمید اناهید داره گریه میکنه اعصابش بهم ریخت و رو کرد سمت مامانش : مامان جان یعنی هیچ کس نباید روانش از دست اریا اسوده باشه .... تا کی میخواد این بازی مسخره رو ادامه بده ادای ادامای شکست خورده و از دین و دنیا زده رو در بیاره و به قول خودش بگه دارم زنم رو میسوزونم .... این که زنش حالش از همه ما بهتره ...... پس با ما مشکل داره نه ؟
اناهید زود اشکاش رو پاک کرد و بازوی ارین رو گرفت در حالی که قدش مثل من تا یکم پایین تر ازسر شانه های مردانه ارین بود و اروم به حرف اومد : الهی ابجی قربونت بشم ..... تو اعصابت رو خورد نکن .... یه چیزی گفت واسه خودش .... من دلم از جای دیگه گرفته بود که گریه کردم .
اناهید که تازه متوجه حضور من در اشپزخانه شده بود : ای وای .... مثلا امشب دعوتی و پا گشای شما دو تا بود ..... اومدین کمک کنید ..... ارین جان دست خانومت رو بگیر ببر کنار هم بشینید .
به اصرار خودمون دونفری وسایل سفره رو رو زمین چیدیم . ارین حسابی هوام رو داشت و نمی ذاشت زیاد خم و راست بشم و وسایل سنگین مثل پارچ و دیس ها رو خودش می اورد .
اناهید خیلی زحمت کشیده بود و چند جور غذا و سالاد ودسر درست کرده بود . از کوفته تبریزی گرفته تا مرغ و فسنجون و کباب ترکی و ...... سفره ی رنگینی چیده بود .
رفتم و صورتش رو بوسیدم : دستت درد نکنه ... خیلی زحمت افتادی عزیزم .... چرا این همه غذا درست کردی ؟
یه شب هزار شب نمیشه کیانا جون .... بعدم ارزش تو و ارین جون برام خیلی بیشتر از چهار تا مدل غذا هست ...... بریم سر سفره .
بعد رو کرد سمت اقا فرامرز : بی زحمت مهمون ها رو دعوت کن بیان سر سفره .... غذا سرد میشه .
با دعوت اقا فرامرز از مهمونا همگی دور یه سفره جمع شدیم . اناهید حسابی به همه تعارف می کرد و ارین هم اونقدر اصرار داشت که از همه غذا ها بچشم ولی زیاد اشتهایی به خوردن برنج نداشتم بنابر این یکم از کباب ترکی که عالی درست شده بود برا خودم کشیدم که صدای نادیا در گوشم نشست : رژیم خاصی داری که برنج نمی خوری ؟ زیر نظر کدوم دکتر تغذیه هستی ؟
نویسنده اینجاست
https://eitaa.com/joinchat/4126474568C29625714d6
فقط و فقط با ۴۰ تومن رمان رو همین امروز تا آخر بخونید😍😍
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
🌿 ادامه دارد...
🌿 منتظر فصل دوم این رمان از همین کانال باشید.
دوست عزیز : نشر و کپی برداری از این رمان به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد . 🌿
🌼
🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
AUD-20220405-WA0522.mp3
7.52M
🎙️صوت مناجات امیرالمومنین علی علیه السلام در مسجد کوفه
✨منـ﷽ ــاجات آقا امیر المومنین علیه السلام در مسجد کوفه(همراه با فایل صوتی)✨
✅ این مناجات قبل از اذان صبح در پادگان دوڪوهه پخش میشد و شهدا و رزمندگان با آن زمزمه عاشقانه مےڪردند(حدود سال ۱۳۶۰-دوڪوهه)
چقدر زیبا و دلنشین -واقعا آدم لذت میبرد و آرامش پیدا می کند
در خلوت خود این مناجات را گوش کنیم که بسیار اثر گذار است⬇️
اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَلابَنُونَ اِلاّ مَنْ اَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ يَعَضُّ الظّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتِنىِ اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصى وَالاَْقْدامِ وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يَجْزى والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً اِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظّالِمينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوَّءُ الدّارِ وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَالاَْمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اَخيهِ وَاُمِّهِ وَاَبيهِ وَصاحِبَتِهِ وَبَنيهِ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَاءْنٌ يُغْنيهِ وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدى مِنْ عَذابِ يَوْمَئِذٍ بِبَنيهِ وَصاحِبَتِهِ وَاَخيهِ وَفَصيلَتِهِ الَّتى تُؤْويه*ِ
*و َمَنْ فِى الاَْرْضِ جَميعاً ثُمَّ يُنْجيهِ كَلاّ اِنَّها لَظى نَزّاعَةً لِلشَّوى مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمَوْلى وَاَ نَا الْعَبْدُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْعَبْدَ اِلا الْمَوْلى مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمالِكُ وَاَ نَا الْمَمْلُوكُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَمْلُوكَ اِلا الْمالِكُ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْعَزيزُ وَاَ نَا الذَّليلُ وَهَلْ يَرْحَمُ الذَّليلَ اِلا الْعَزيزُ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْخالِقُ وَاَ نَا الْمَخْلُوقُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَخْلُوقَ اِلا الْخالِقُ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْعَظيمُ وَاَ نَا الْحَقيرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْحَقيرَ اِلا الْعَظيمُ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْقَوِىُّ وَاَ نَا الضَّعيفُ وَهَلْ يَرْحَمُ الضَّعيفَ اِلا الْقَوِىُّ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْغَنِىُّ وَاَ نَا الْفَقيرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْفَقيرَ اِلا الْغَنِىُّ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمُعْطى وَاَنَا السّاَّئِلُ وَهَلْ يَرْحَمُ السّاَّئِلَ اِلا الْمُعْطى مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْحَىُّ وَاَ نَا الْمَيِّتُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَيِّتَ اِلا الْحَىُّ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْباقى وَاَ نَا الْفانى وَ هَلْ يَرْحَمُ الْفانىَ اِلا الْباقى مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الدّاَّئِمُ وَاَ نَا الزّاَّئِلُ وَهَلْ يَرْحَمُ الزّآئِلَ اِلا الدَّّائِمُ مَوْلا ىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الرّازِقُ وَاَ نَا الْمَرْزُوقُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَرْزُوقَ اِلا الرّازِق مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَالْجَوادُ وَاَ نَاالْبَخيلُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْبَخيلَ اِلا الْجَوادُ مَوْلاىَ يامَوْلاىَ اَنْتَ الْمُعافى وَاَ نَا الْمُبْتَلى وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُبْتَلى اِلا الْمُعافى
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْكَبيرُ وَاَ نَا الصَّغيرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الصَّغيرَ اِلا الْكَبيرُمَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْهادى وَاَ نَا الضّاَّلُّ وَهَلْ يَرْحَمُ الضّاَّلَّ اِلا الْهادى مَوْلاىَ يامَوْلاىَ اَنْتَ الرَّحْمنُ وَاَ نَا الْمَرْحُومُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَرْحُومَ اِلا الرَّحْمنُ مَوْلاىَ يامَوْلاىَ اَنْتَ السُّلْطانُ وَاَ نَا الْمُمْتَحَنُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُمْتَحَنَ اِلا السُّلْطانُ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الدَّليلُ وَاَ نَا الْمُتَحَيِّرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُتَحَيِّرَ اِلا الدَّليلُ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْغَفُورُ وَاَ نَا الْمُذْنِبُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُذْنِبَ اِلا الْغَفُورُ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْغالِبُ وَاَ نَا الْمَغْلُوبُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَغْلُوبَ اِلا الْغالِبُ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الرَّبُّ وَاَ نَا الْمَرْبُوبُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَرْبُوبَ اِلا الرَّبُّ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمُتَكَبِّرُ وَاَ نَا الْخاشِعُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْخاشِعَ اِلا الْمُتَكَبِّرُ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اِرْحَمْنى بِرَحْمَتِكَ وَارْضَ عَنّى بِجُودِكَ وَكَرَمِكَ وَفَضْلِكَ
يا ذَاالْجُودِ وَالاِْحْسانِ وَالطَّوْلِ وَالاِْمْتِنانِ بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ
ترجمه مناجات امیرالمومنین علیه السلام در مسجد کوفه👇👇
(خدايا از تو امان خواهم در آن روزى كه سود ندهد كسى را نه مال و نه فرزندان مگر آن كس كه دلى پاك به نزد خدا آورد و از تو امان خواهم در آن روزى كه بگزد شخص ستمكار هر دو دست خود را و گويد اى كاش گرفته بودم با پيامبر راهى و از تو امان خواهم در روزى كه شناخته شوند جنايتكاران به سيما و رخساره شان و بگيرندشان به پيشانيها و قدمها و از تو امان خواهم در آن روزى كه كيفر نبيند پدرى بجاى فرزندش و نه فرزندى كيفر شود بجاى پدرش براستى وعده خدا حق است و از تو امان خواهم در آن روزى كه سود ندهد ستمكاران را عذرخواهيشان و بر ايشان است لعنت و ايشان را است بدى آن سراى و از تو امان خواهم در روزى كه مالك نيست كسى براى كسى ديگر چيزى را و كار در آن روز بدست خدا است و از تو امان خواهم در آن روزى كه بگريزد انسان از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندانش براى هركس از ايشان در آن روز كارى است كه (فقط) بدان پردازد و از تو امان خواهم در آن روزى كه شخص جنايتكار دوست دارد كه فدا دهد از عذاب آن روز پسرانش و همسرش و برادرش و خويشاوندانش كه او را در پناه گيرند و هر كه در زمين هست يكسره كه بلكه او را نجات دهد، هرگز كه جهنم آتشى است سوزان كه پوست از سر بكند
مولاى من تويى سرور و منم بنده و آيا رحم كند بر بنده جز سرور او ؟ مولاى من اى مولاى من ، تويى مالك و منم مملوك و آيا رحم كند بر مملوك جز مالك مولاى من اى مولايم تويى عزتمند و منم خوار و ذليل و آيا رحم كند بر شخص خوار جز عزيز ؟ مولاى من اى مولاى من تويى آفريدگار و منم آفريده و آيا رحم كند بر آفريده جز آفريدگار مولاى من اى مولاى من تويى بزرگ و منم ناچيز و آيا رحم كند بر ناچيز جز بزرگ مولاى من اى مولاى من تويى نيرومند و منم ناتوان و آيا رحم كند بر ناتوان جز نيرومند مولاى من اى مولاى من تويى بى نياز و منم نيازمند و آيا رحم كند بر نيازمند جز بى نياز مولاى من اى مولاى من تويى عطابخش و منم سائل و آيا رحم كند بر سائل جز عطاكننده مولاى من اى مولاى من تويى زنده و منم مرده و آيا رحم كند مرده را جز زنده مولاى من اى مولاى من تويى باقى و منم فانى و آيا رحم كند بر فانى جز خداى باقى مولاى من اى مولاى من تويى هميشگى و منم زوال پذير و آيا رحم كند بر زوال پذير جز خداى هميشگى مولاى من اى مولاى من تويى روزى ده و منم روزى خور و آيا رحم كند روزى خور را جز روزى ده مولاى من اى مولاى من تويى سخاوتمند و منم بخيل و آيا رحم كند بر بخيل جز سخاوتمند ؟ مولاى من اى مولاى من تويى عافيت بخش و منم گرفتار و آيا رحم كند بر شخص گرفتار جز عافيت بخش ؟ مولاى من اى مولاى من تويى بزرگ و منم كوچك و آيا رحم كند بر كوچك جز بزرگ مولاى من اى مولاى من تويى راهنما و منم گمراه و آيا رحم كند بر گمراه جز راهنما
مولاى من اى مولاى من تويى بخشاينده و منم بخشش پذير و آيا رحم كند بخشش پذير را جز بخشاينده ؟ مولاى من اى مولاى من تويى سلطان و منم گرفتار آزمايش و آيا رحم كند به بنده گرفتار آزمايش جز سلطان مولاى من اى مولاى من تويى دليل و راهنما و منم متحير و سرگردان و آيا رحم كند سرگردان را جز راهنما ؟ مولاى من اى مولاى من تويى آمرزنده و منم گنهكار و آيا رحم كند گنهكار را جز آمرزنده
مولاى من اى مولاى من تويى غالب و منم مغلوب و آيا رحم كند بر مغلوب جز غالب مولاى من اى مولاى من تويى پروردگار و منم پروريده و آيا رحم كند پروريده را جز پروردگار مولاى من اى مولاى من تويى خداى با كبريا و بزرگمنش و منم بنده فروتن و آيا رحم كند بر فروتن جز خداى بزرگمنش مولاى من اى مولاى من به من رحم كن به رحمت خود و خوشنود شو از من به جود و كرم و فضل خود اى صاحب جود و احسان و نعمت و امتنان به رحمتت اى مهربانترین مهربانان)
التماس دعا
❌❌❌❌❌
رمان تو وی ای پی تموم شده با کلی پارت هیجانی😍
💟پارتا پشت سرهمه، بدون تبلیغ و تبادل😊
🌸🍃کل رمان فقط و فقط 40هزارتومان
ادمین جان👇👇👇👇
@AdminAzadeh
16.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینم یه کلیپ جذاب مخصوص روزه اولی هاتون 😍😍
بهشون نشون بدین تا ذوق کنند و قدر خودشونو بدونن که شیعه امیرالمومنین هستن ✌️
Pooyanfar - Rooze Avali Bashi.mp3
3.67M
Pooyanfar - Rooze Avali Bashi.mp3
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼
🌼
به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️
رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿
به قلم : (میم . ر)
پارت ۱۵۰..........
با کمی تاخیر جواب دادم : نه .... کلا رژیم نمی گیرم هیچ وقت .... همیشه سعی میکنم کمتر برنج بخورم .
من که هرچی باشگاه می رم و رژیم می گیرم اصلا به چشم اریا نمیام .... همش بهم میگه تو چاقی .
از حرفی که در جمع زد تا بنا گوش سرخ شدم . که اریا جواب نادیا را با لحنی تند داد : وقتی اخر شب از این فست فود به اون فست فود با دوستان شب گردی دارید بایدم چاق باشی و منم از زن چاق خوشم نمیاد .... بعد با اشاره به من به نادیا گفت : ایشون زمین تا اسمون با شما فرق دارن .
حالا صدای نادیا کمی بلندتر از قبل به گوشم رسید ولی خدا روشکر اقاجون اینا مشغول تعارف و حرف زدن با بابای ارین بودن و صداشون بهشون کم می رسید : من کجام چاقه ...... چی کمتر از زن داداشت دارم که به داری باز به رخم میکشی .... فقط چون محجبه هست و دوست نداره باز بگرده و بپوشه و خوش بگذرونه و خودشو شکل قوم قبل تاریخ در اورده از من بهتره ؟
ارین مثل لبو سرخ شده بود و غذا از گلوم پایین نمی رفت از حرف هایی که در مورد خودم شنیده بودم .
اریا کامل صورتش رو برگردوند سمت نادیا و با غیظی که مشخص بود حرکاتش دست خودش نیست : دهنت رو ببند .... هر چی باشه از تو اشغال لیاقتش بیشتره .
ارین که دیگه داغ کرده بود و فقط به خاطر اینکه اقاجونم اینا بیشتر از این پی وخامت اوضاع نبرن سکوت کرده بود .
اما ابروریزی اون شب با بلند شدن ناگهانی نادیا و رفتنشون از خونه تموم شد که همه کامل به دعواشون پی بردن .
واقعا مغزم هنگ کرده بود و نمی تونستم حرفی بزنم ..... اخه من چیکاره بودم که اونا منو قاطی دعوای خودشون کرده بودن و هی به رخ هم می کشیدن .
بابا محمود داشت برا اقاجونم قضیه رو توضیح می داد که چه جوری شد زندگی اریا به اینجا رسید . ارین رفته بود رو تراس تا بادی به کله اش بخوره .
اندر احوالات خودم و حرف ها و سخن های دو خانواده در مورد اشتباهات زندگی اریا بودم که ارین با یه لیوان اب اومد کنار دستم : کیانا جون .... بیا این اب روبخور ... میدونم حالت خوش نیست .
لیوان اب رو که خوردم کمی روح به تنم برگشت .
خوبی عزیزم ؟..... اینا همش اینطورین .... نگران نباش .... بالاخره دست از کاراشون میکشن .
اره .... بهترم ..... فقط نمی فمهمم من کجای دعواشون بودم که حرف منو اوردن وسط و سر من دعواشون شد .
ببین اصلا نمیخواد فکر کنی .... اینا عادت کردن سر کوچیکترین مسایل با هم بجنگن .... تنها راه تموم شدن این بدبختی که واسه خودشون درست کردن اینه که جدا بشن که اریا کوتاه بیا نیست وگرنه اگر به نادیا بود تا الان طلاقش رو گرفته بود.
واقعا دیگه مغزم کشش این همه حسادت و کینه رو از جانب اونا نداشت . تو کل مهمونی اون شب ساکت بودم بیشتر شنونده بودم . ارین برام میوه پوست می گرفت و سعی می کرد از اون حال و هوا خارجم کنه . ولی به خاطر حرف هایی که از دهان نادیا در موردم خارج شده بود مغز سرم درد می کرد .
همیشه فکر میکردم با یه خانواده ای ازدواج میکنم که همه اهل خونه با هم خوب و صمیمی باشن .
اونشب پدر ارین از رفتار اریا خیلی شرمنده شد و اقاجونم سعی میکرد تا بیچاره اینقدر اظهار شرمندگی نکنه .
اناهید بعد از شام با اینکه حالش از دعوای اریا و نادیا گرفته بود ولی حسابی از همه پذیرایی کرد و سعی می کرد با حرف های مختلف در مورد مراسم عروسی و درس و زندگی جو سنگین به وجود اومده رو عوض کنه .
داشتم با انگشتای دستم ور می رفتم و به حرفای بزرگترا گوش می کردم که ارین یه پرتغال بزرگ رو گرفت سمتم : میشه پوستش روبگیری .... احساس میکنم از دستای تو یه مزه ی دیگه داره .
لبخندی زدم و پرتغال رو از دستش گرفتم و مشغول پوست کندن شدم که دوباره دم گوشم لب زد : امتحانات کی شروع میشه و کی تموم میشه کیانا ؟
یه قاچ پرتغال رو گرفتم سمتش : حالا کو تا امتحان .... الان که وارد اردیبهشت شدیم ..... خرداد امتحاناتمون برگزار میشه .
سری تکون داد : دوست دارم بعد از امتحاناتت ببرمت مشهد تا مهریه ازدواج موقتمون رو بهت هدیه بدم .
از ذوق اینکه قراره بریم مشهد سریع مثل خودش اروم لب زدم : چند روز می مونیم اونجا ..... وای من دلم خیلی زیارت میخواست .
نویسنده اینجاست
https://eitaa.com/joinchat/4126474568C29625714d6
فقط و فقط با ۴۰ تومن رمان رو همین امروز تا آخر بخونید😍😍
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
🌿 ادامه دارد...
🌿 منتظر فصل دوم این رمان از همین کانال باشید.
دوست عزیز : نشر و کپی برداری از این رمان به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد . 🌿
🌼
🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
❌❌❌❌❌
رمان تو وی ای پی تموم شده با کلی پارت هیجانی😍
💟پارتا پشت سرهمه، بدون تبلیغ و تبادل😊
🌸🍃کل رمان فقط و فقط 40هزارتومان
ادمین جان👇👇👇👇
@AdminAzadeh