#برای_یک_بانو
تقریباً همه مردان میتوانند یک شخصیت مثبت داشته باشند و این، بستگی بهشیوه رفتاری همسرشان دارد. بهعبارتی میتوان گفت:مردها دوبار تربیت میشوند؛ یکبار توسط والدینشان، بطوری که بتوانند فرزند خوبی برای آنها باشند و بار دوم توسط همسرشان بهنحوی که بتوانند شوهر خوبی برای همسرشان باشند، اما اگر در این راستا قدمی برداشته نشود، تحولی صورت نخواهد گرفت.
میتوان گفت تقریباً همه مردها نفوذ پذیرند، بهشرط آنکه شما نافذ خوبی باشید . سعی کنید شیوه نفوذ همسر خود را بشناسید و با تأمل و سنجیده در این مسیر گام بردارید.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#آغوش_همسر
برای زن هیچ لباسی زیباتر از بازوان همسرش نیست
اجازه بدید این بازوان قدرتمند شما را در اغوش بگیرد که هیچ جایی امینت و آرامش اغوش همسرت را ندارد،
زندگی خیلی کوتاه تر از آنست که قدر باهم بودنتان را ندانید
و سر مسایل بی ارزش،زندگی را به کام خودتان تلخ کنید...
آغوش یک مرد برا همسرش همچون ارامبخشی با دوز بسیاار بالاست❤️
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#خانومانه
خیلی از خانوم ها فکر میکنن اگر با شوهرشون سرد و بی احساس برخورد کنند خیلی بهتره
این نادرسته
آقایون هم دوست دارن عاشق بشن و دنبال همسری هستن که بهش علاقه نشون بده
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹
🎥 #ببینید
🎀 ریشه تغییر گفتگو با همسرتان را پیدا کنید!
🎤 دکتر #محمود_انوشه
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
💃بانوی قرررری💃
نکته👌
"همسر روياهایـش باش؛ ولـی نه فقط در خـيابان!"
👌 لباسهای جذاب پوشیدن و ظاهر مرتب داشتن، عطر زدن و اینها همه شما رو خوش تیپ و جذاب میکنه... ولی نه در خیابان و در دید نامحرمان👀
✅ یکم به خودت برس، برای همسرت عطر بزن، عطری که دوست داره، عطری که بهت کادو 🎁داده. گاهی تیشرت 👕👗و لباسهای خوب تو خونه بپوش.
تا هر وقت ببیندتون کِیف کنه از دیدن شما
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
🍃 ایجاد روابط جذاب یکی از وظایف زوجین
▫️ شاداب نگه داشتن ازدواج با ایجاد تجارب جدید اهمیتی بیش از خود ازدواج دارد.
▫️ رابطه زوجی را می توان به نهالی تشبیه کرد که اگر مراقبت نشود پژمرده میشود.
▫️ یک ازدواج خوب احساس تکراری بودن را در زوج ایجاد نمی کند.
▫️ رابطه جذاب با هیجان و شور و شوق همراه است.
▫️ تجارب لذت بخش، بخشی از خاطره های مشترک زوجین را تشکیل می دهد که در شرایط سخت کمک می کند شاداب و سرزنده بمانند.
#همسرانه
❤️ بـرای شـادی و خوشحالـی یکـدیگـر تلاش کنیـد
متاسفانه بعضی از خانمها یا آقایون، فکر میکنند اگه به همسرشون بها بدن؛ ممکنه همسرشون عادت کنه یا زیادهخواه بشه و این رو از همسرشون دریغ میکنند...!
❤️ شاید در کوتاه مدت فکر کنند کار خوبی کردن ولی در دراز مدت سردی و دلزدگی رو در پی خواهد داشت.
❤️شادترین زوج های جهان، ماهرترین افراد در فراموش کردن نقاط ضعف همدیگر هستند.
این کار نیاز به بلوغ و پختگی فراوانی دارد.♥
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🍃❤️
#کلیپ
❣ تاثیر روابط دختر و پسر قبل از ازدواج
#استاددهنوی
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
❤️🍃❤️
#هنرهمسرداری
زوج هایی که لبـــــــــــ👚ـــــاس اند
زوج هایی که سمبــــــــــ🧨ــــــــاده
⏪مثلا وقتی یک سیب قرمز خوشرنگ را می بینید
آیا رادارتان فقط روی آن لک کوچک متمرکز می شود و تمام وجود سیب را در آن لک کوچک خلاصه می کنید؟
⏪گاهی این خصلت در ما به چشم می آید که وجود کسی را فقط در کاستی هایش خلاصه می کنیم
و به خاطر یک لک کوچک، یک سیب قرمز را دور می اندازیم.
👈همچنان که این رفتار در برخی از زوج ها هم دیده می شود.
👈بعضی از ما به جای اینکه عیوب هم را تا حد امکان نادیده بگیریم
❤️عیب را مثل یک بادکنـــــــ🎈ــــــک دست مان می گیریم
و تا آنجا که می توانیم زیر جلد عیب می دمیم و آن قدر این بادکنک را فوت می کنیم تا زندگی مان در دست مان کاملا بتـــــــــ💔ـــــــرکد.
ادامه دارد...
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
6.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
💜صبح بخیرگفتن
☕️چه رسمِ شیرینیست
💜وقتی که هر روز بهانهای میشود،
☕️برای یادکردن دوستان و عزیزان
💜سلام صبحتون بخیر
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ....... پارت ۹۲ ........ بعد از حرفام .... انگاری یخ غرورشون شکست و لبخند مردونه روی لب هر
فصل دوم .......
پارت ۹۴ .......
درب دفتر نیمه باز بود .... کل پرونده ها ریخته بود وسط ..... چندتا لکه خون خشک شده روی دیوار بود .... اقا امیر روی اولین صندلی لم داد و رو کرد سمت اقا فرهاد : میشه یه لیوان اب بیاری ..... موقع مسکنم هست .... بخورم حرف میزنم .
اقا فرهاد بی معطلی رفت سمت اشپزخونه و یه لیوان اورد و اقا امیر قرصش که تو جیبش بود رو در اورد و با اون لیوان اب سر کشید .
بعد از چند دقیقه شروع کرد به حرف زدن : اون شب بعد از رفتن خانوما .... منم رفتم خونه .... داشتم کارام رو بررسی می کردم که دیدم تلفن خونه زنگ خورد .... هرچی الو گفتم کسی جواب نداد .... سیمش رو کشیدم که دیگه کسی زنگ نزنه موقع استراحتم .... زنگ خورد به گوشیم .... شماره ناشناس بود .... جواب ندادم و سایلنت کردم .
صبحش رفتم دانشگاه ..... بازم چندتا تماس از اون شماره داشتم ..... توجهی نکردم ....... اخه یکی دوبار که وصل کردم دیدم هیچی نمیگه منم تصمیم گرفتم جواب ندم .... فکر کردم دانشجو ها هستن شماره رو یه جوری گیر اوردن میخوان سر به سرم بذارن .
شب که رفتم خونه .... حوالی ساعت ده از شماره دفترم به خونه زنگ خورد .... اولش گفتم ولش کن اینم مزاحمه .... ولی بعدش دیدم با یه صدای مسخره پیغام گذاشته .... اگر اهل معامله ای بیا دفتر خودت .... من تو دفتر خودت منتظرت هستم .
نمی خواستم برم ... ولی مجبورا لباس پوشیدم و راه افتادم ... نمیدونم حراست ساختمون رو چه جوری دست به سر کرده بودن و اومده بودن توی دفتر .... با رسیدنم به دفتر .... همین که پام رو گذاشتم داخل .... یکی با چوب زد پس سرم ... اون یکی دستم رو گرفت و با چاقو کف دستم رو برید .... فقط فهمیدم که اینا شاکی یکی از پرونده دار های من بودن .... که پرونده شون شکست خورده بود .. اومده بودن تلافی رو سر من در بیارن .... چندتا مشت و لگد حواله ام کردن و اینجا رو اینجوری کردن و رفتن .
اقا فرهاد رفت کنارش : بعد تو اینقدر منو رفیق خودت ندونستی که نصف شبی با وجود اون مزاحمت های تلفنی که خودتم می دونستی الکی نیست پا شدی تنهایی اومدی دفتر .... نکردی یه زنگ بزنی من باهات بیام .
اقا امیر اهسته لب زد : کجا می اومدی ؟ .... میگم چند نفر بودن .
اقا فرهاد کلافه سرش رو تکون داد : خب چرا بعدش زنگ نزدی ؟ .... امیر به حدا نصف عمر شدم من ... دیگه می خواستم برم عکست رو بدم آگاهی و خودم برم بیمارستان رو ها رو بگردم .
اقا امیر از جاش به سختی بلند شد : یه روز کامل توی اورژانس بیمارستان سر خیابون بودم .... گوشیم رو له کرده بودن این عوضیا ... باچی بهت زنگ می زدم ..... تلفن دفتر رو هم زدن خورد کردن .... خودمم که میزون نبوده و نیستم .
اقا فرهاد دوباره رفت سمتش : الان بهتری ؟ ..... پاشو ببرمت یه دکتر خوب .... از سرت عکس گرفتن ؟
اقا امیر نفسی با درد فرستاد بیرون : اره خوبم .... یکم قفسه سینه ام و پهلو هام درد میکنه ... اونم به خاطر لگد هایی که خوردم .
چشمی داخل دفتر چرخوند .... انگاری تازه منو و مریم رو دیده باشه : شما چرا به زحمت افتادید .... مگه نرفته بودید مسافرت ؟ .... چه زود بر گشتید ؟
با ارامش جواب دادم : ترجیح دادیم زودتر برگردیم .... البته مادرامون هم برا مدتی اومدن پیشمون .... برای چند روزی .... دم ظهر که رسیدم اقا فرهاد خبر داد شما پیداتون نیست .
از جاش به زور بلند شد : دست همتون درد نکنه .... من می مونم اینجا رو مرتب میکنم ... شما بفرمایید خونه .
اقا فرهاد تک خنده ای کرد : تو دیگه با این حالت اینجا رو مرتب نکنی نمیشه ...... پاشو بریم خونه .... به سر و وضعت برس ..... انگاری با هیجده چرخ از روت رد شدن . 🌹با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
لینک قسمت اول
https://eitaa.com/Hesszendegi/61558
❤️❤️❤️
❤️