eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.3هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
4.7هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
14.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر می خواهید فرزندتان از تاریکی نترسد این ویدیو را با دقت ببینید و این بازی را انجام دهید. @ZendegieMan ✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾
🔴 💠 یکی از اصول مهم این است که رفتار و گفتار ما باعث همسرمان نشود چرا که عامل مهمی در سرد شدن رابطه زن و شوهر است. 💠 از مصادیق تحقیر همسر، شوخی‌های نامناسب مخصوصاً در جمع، او با تغییر صدا و اشاره و یا بی‌احترامی کردن به اوست. 💠 این کارها یقیناً سنگینی به رابطه شما می‌زند و در واقع دارید به دست خودتان به همسرتان اجازه می‌دهید که برای تقابل با شما چنین کاری را انجام دهد. 💠 حتماً برای این رفتار آسیب‌زننده، از همسرتان عذرخواهی کرده و این رفتار را ترک کنید. اگر او حس کند که شما متوجه ضربه خوردن روح او شده‌اید و درصدد اصلاح آن هستید، دلخوری او تبدیل به و سردی مزمن نخواهد شد. ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
تو سه ماه خودتو ارتقا بده: -زودتر از دیروز بیدار شو. -هر روز ۱۰ صفحه مطالعه کن. -هر زمان از روز که خسته بودی با موزیک آرامش بخش ده دقیقه خیال پردازی کن! -هر روز ۸ لیوان آب بخور. -یه رشته ی ورزشی رو دنبال کن. -با آدمای مثبت و موفق آشنا شو و روابط بی فایده رو ترک کن. -سعی کن روی احساسات کنترل داشته باشی. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌘🌿 قبل از خواب همه را ببخش ... و به خــــــدا بسپار 🟩 بعد بخواب... برای شروع یک روز نو باید آرام و سبک باشی... 🔷 بار سنگین اشتباهات اطرافیان را بر دوش نگیر... 🌘🌿 شبتون درپناه خــــدا🌿
18.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
「‌‌‌‌ 𝓗𝓮𝓼 𝓐𝓻𝓪𝓶𝓮𝓼𝓱 」 شکرگزاری عالی اول صبح😍 خدایا شکرت که به من فرصت یک شروع دوباره و عالی رو دادی خدایا شکرت امروز حال دلم آرام است و سهم من از جهانت روزی فراوان است خدایا شکرت🌱 🤍
10.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبح آغاز دوباره زیستن است.🌼 تنفسی عمیق از تازه ترین هوای زندگی، یک قدم نزدیک تر به رؤیاهای دیروزت. پس نفس بکش امروز را🌼🌱 وجاری کن عشق رادربند بند وجودت.. 🤍
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ...... پارت ۳۰۷ ....... کیانا : حدود چند ماهی هست که تهرانم .... از نبود ارین میگذره ....
فصل دوم ..... پارت ۳۰۸ ....... فردا شب همگی دعوت بودن منزل ما ..... اقا فرهاد و مریم و خانواده اش ..... اقا امیر و نیلوفر و خانواده اقا امیر هم حاضر بودن ...... ولی من باید از صبح می رفتم جایی تا تصمیم رو تا دیر نشده عملی کنم . فقط به خاطر دل داغ دیده مادر ارین ..... به خاطر چشم های خوش رنگ ارین که تا وقتی باهاش چشم تو چشم میشم از این ناراحت نباشه که من رضایت ندادم برادرش بیاد بیرون ..... اره .... تصمیم رو گرفته بود ‌.... حتی به اقا امیر هم که وکیلم بود چیزی نگفته بودم .... فردا می رفتم ساری تا همه چی تموم بشه .... این کینه و نفرت و چال کنم .... این قلب پژمرده شده از غم ارین رو با ازادی برادرش واسه شادی دل مادرش شاد کنم . می دونستم دکتر امیدی به زنده موندن مادر ارین نداده .... پس این اخرین فرصت بود .... نباید در حقش جفا می کردم .... می دونستم اگر اریا رو ببینه شاید جون دوباره بگیره ..... باید رضایت می دادم تا قاتل تموم زندگیم بیاد بیرون ..... صاف صاف جلوم راه بره ولی دم نزنم تا دل مامان فروزان این اخر عمری نگیره و یکم حالش بهبود پیدا کنه . با سرعت زیاد بغل خیابون پارک کردم و محکم با دست چندبار کوبیدم روی فرمون و داد زدم : خدا ..... خدا ..... تو که اینقدر بی رحم نبودی .... این همه باهات درد و دل کردم ..... دلمو نرم کن خدا ..... به خاطر خودت دلمو نرم کن . سرم رو گذاشتم رو فرمون و های های گریه کردم‌ .... ماشین ارین که از زمان مرگش داخل حیاط خونه اقاجون اینا پارک بود هنوز بوی ارین رو می داد .....دلم می خواست الان کنارم باشه . اقاجون خیلی اصرار کرده بود به همراه بقیه وسایل به جا مونده از ارین فروخته بشه ولی نذاشتم این کارو بکنه . اشکام رو با پشت دستم پاک کردم که گوشیم داخل جیبم ویبره رفت ..... یه بار دیگه با پشت دست اشکام رو پاک کردم تا بهتر ببینم کی زنگ زده دیدم شماره مریم افتاده .... فردا شب می دیدمش .... حال جواب دادن نداشتم ..... نمی خواستم در مورد تصمیمی که گرفتم با کسی حرف بزنم ..... فردا هم بی خبر صبح زود باید می رفتم زندان بانی و رضایت می دادم .... اون وقت همه خبر دار میشدن که چه کردم . صبح زود بعد از نماز مدارکم رو برداشتم و با عجله از پله اومدم پایین ..... کیفم دوشیم رو هم برداشتم و مقنعه ام رو میزون کردم ..... پف زیر چشمم حکایت از شب سخت و اشک های بی وقفه ام داشت . خواستم رو از ایینه بگیرم و برم از خونه بیرون که صدای کامران میخکوبم کرد : سلام ابجی کوچیکه ..... چه خبرا ؟ ........ سر صبح کجا تشریف فرما شدی ؟با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ..... پارت ۳۰۸ ....... فردا شب همگی دعوت بودن منزل ما ..... اقا فرهاد و مریم و خانواده اش .
فصل دوم ..... پارت ۳۰۹ ....... نگاهی بهش انداختم .... اونم کلا سیاه تنش بود و اماده بیرون رفتن .... سوالش رو با سوال جواب دادم : سلام ..... تو چرا اماده ای این وقت صبح ؟ .....حالا چرا سیاه پوش کردی خودت رو ‌؟ اروم اومد جلو و اهسته به حرف اومد : واسه دل کوچیک ابجی نازنینم ..... میدونم کجا می خوای بری ..... حاضر شدم باهات بیام ..... برادر بودن وقت و ساعت نمیشناسه خواهری . اشکی اروم از گوشه چشمم سر خورد .... که با انگشت دست پاک کرد و اروم در اغوش برادرانه اش فرو رفتم ..... سرم رو بوسید و اروم به حرف اومد : بریم ابجی .... تا برسیم ساری و کارا رو انجام بدی دیر میشه .... بریم که دیره . باهم از درب خونه زدیم بیرون ..... هیچ وقت تا به امروز اینقدر مثل الان دل گرم به کامران نشده بودم ..... حالا که باهام بود انگار یه کوه پشتم بود .... سوئیچ ارین رو دادم دستش و نشست پشت فرمون و از خونه زدیم بیرون. توی کل راه تا ساری ..... نه من حرف زدم نه کامران ..... حال کامران هم خوش نبود .... هر از چند گاهی که نگاهش می کردم برق اشک رو تو نگاهش می دیدم ولی اجازه نمی داد یک قطره اش بریزه . ۸ صبح درست مقابل زندان بانی پارک کردیم ..... اقاجون تماس گرفته بود که کجا رفتیم که بهش گفتم تا غروب بر نمی گردیم و یه کاری داریم که شب میگیم چی شده . دل تو دلم نبود .... دوست نداشتم اریا رو ببینم .... کار های اداری و بالا و پایین شدن از پله ها و راست و ریست کردن مدارک رو همه رو کامران انجام داد تا پوشه حاوی برگه رضایت رو مدیر زندان بانی بذاره جلوم واسه امضا . نگاهی به برگه انداختم ..... خط به خط خوندم .... اخرش باید امضا می کردم .... خودکار توی دستم می لرزید .... امضا که می کردم تموم بود .... یعنی گذشتم .....‌یعنی بخشیدم .... یعنی ازاد میشد ..... به خاطر ارین .... مادرش ...... به خاطر دل خودم ...... چون دیگه طاغت نداشت این همه کینه رو داخل خودش جا بده .... باید می ریخت بیرون تا سبک بشه . قطره اشکی اروم سر خورد و افتاد روی برگه که مدیر زندان بانی به حرف اومد : خانوم فرهمند هنوزم دیر نیست .... اگر رضایت نداری ..... برگه رو پاره کن بنداز سطل اشغال و به سلامت .... هیچ کس به شما خورده نمیگیره چرا رضایت ندادی . اروم قطره اشک زیر چشمم رو پاک کرد و خودکار رو گذاشتم رو کاغذ و امضا کردم ..... همه چیز تموم شد .... اریا تا چند روز دیگه از زندان می اومد بیرون . توی کل راه برگشت به خونه کامران ساکت بود و من گریه کردم .... داشتیم به متل قو نزدیک میشدیم که گفتم : میشه بریم رامسر سر خاک ارین ؟با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️
♥️🍃 🟣 برای بهبود روابط زناشويی زبان عشق را ياد بگيريد : ⇠ استفاده از کلمات تاییدگر و مثبت : بسياری از افراد با شنیدن عبارت‌هایی مانند «دوستت دارم» و عبارت‌های احساسی دیگر خوش‌حال می‌شوند و ارزش خاصی برای این عبارت‌ها قائل هستند ، همچنين از مواجهه با عبارت‌های منفی و توهین‌آمیز به ‌راحتی نمی‌گذرند و نمی‌توانند این عبارت‌ها را به‌ راحتی فراموش کنند. ⇠ وقت‌گذرانی با کیفیت : چیزی که این‌ جا در نهایت همه چیز را تعیین می‌کند و احساس رضایت‌مندی و آرامش را در فرد برمی‌انگیزد، کیفیت وقت‌گذرانی با همسر است ، حواس‌پرتی‌ها ،‌ از یاد بردن تاریخ رویدادهای مهم در زندگی مانند تاریخ ازدواج و تولد، یا عدم گوش دادن کامل و مناسب به همسر، از بدترین کارها برای افرادی هستند که وقت‌گذرانی با کیفیت را در اولویت قرار می‌دهند. ⇠ دریافت هدیه : همانطور كه بارها بيان شده معنای مادی هديه مورد نظر نيست. ⇠ اولویت‌دهی به عمل : يعنی بدقولی نكنيد. ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
♥️🍃 💞وفاداری از فضیلت های اخلاقی خوبیه که باید تو وجودمون نهادینه کنیم... 💞وفاداری میتونه جنبه های مختلف زندگیمونو در بر بگیره.... ❣مثلا وفادار بودن به دینمون،به شغلمون ،به همسرمون، به دوستمون و... آدمهایی که وفادار نیستند هیچ تعهدی نسبت به هیچ چیز ندارند..... مثل خار و خاشاک بیابان که هر طرفی باد بوزه به همون سمت میرن،در واقع اینها حزب باد هستند... اندر دل بی وفا غم و ماتم باد *** آنرا که وفا نیست ز عالم کم باد ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌ ‌‌‌ ‌ ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
♥️🍃 اصل همنوایی 💠 اگر گاهی همسر، از پدر و مادر یا خواهر و برادرتان گلایه کرد لازم نیست سریع گارد بگیرید. 💠 با او همنوایی و همراهی کنید. مثلا بگویید اگر پدر و مادرم چنین کاری کرده‌اند یا فلان صحبت نادرستی داشته‌اند حق باشماست منم بجای شما باشم ناراحت می‌شوم. 💠 با این همنوایی هم آبی بر آتش دعوا ریخته می‌شود و هم شما را فردی منطقی و بدون تعصب تصور خواهد کرد. 💠 نیز به او فرصت می‌دهید تا بدون لجبازی، روی حرف خود فکر‌ کند. ‌‌‌ ‌ ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
♥️🍃 احترامی که برای همسرتان قائل می شوید؛ احترامیست که در آینده فرزندتان برای خودش و شما قائل خواهد شد. 👈 پس به گونه‌ای با همسرتان رفتار کنید که انتظار دارید فرزندتان در آینده با شما رفتار کند. این احترام به همسر در حقیقت ارزشی است که برای خود قائلید. ☑️ پس اگر همسرتان در رابطه با فرزندتان اشتباهی کرد در حضور فرزند او را تصحیح نکنید. در خلوت با همسرتان صحبت کنید و اگر لازم بود همسرتان به تنهایی یا با حضور شما اشتباه را تصحیح خواهد کرد. ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi