eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.3هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
4.7هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
✋💖 💐☀ 💕 جانم فدای نام تو يا صاحب‌الزمان 🌼🍃 🌸 قربان آن مقام تو يا صاحب‌الزمان 🌼🍃 ❤ جان ميدهم بخاطر يک لحظه ديدنت💐🍃 💞 دل عاشقٍ سلامِ تو يا صاحب‌الزمان 🌼🍃 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲💚 🌼 🍃 اَللّهُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَــرَج 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷با توکل به نام الله با تلاش و امید به خدا به استقبال یه روز خوب بریم یادمون نره اگه خسته هم شدیم هیچ وقت نا امید نشیم...
🔴 💠 یکی از اصول مهم این است که رفتار و گفتار ما باعث همسرمان نشود چرا که عامل مهمی در سرد شدن رابطه زن و شوهر است. 💠 از مصادیق تحقیر همسر، شوخی‌های نامناسب مخصوصاً در جمع، او با تغییر صدا و اشاره و یا بی‌احترامی کردن به اوست. 💠 این کارها یقیناً سنگینی به رابطه شما می‌زند و در واقع دارید به دست خودتان به همسرتان اجازه می‌دهید که برای تقابل با شما چنین کاری را انجام دهد. 💠 حتماً برای این رفتار آسیب‌زننده، از همسرتان عذرخواهی کرده و این رفتار را ترک کنید. اگر او حس کند که شما متوجه ضربه خوردن روح او شده‌اید و درصدد اصلاح آن هستید، دلخوری او تبدیل به و سردی مزمن نخواهد شد. ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ...... پارت ۳۱۲ ....... اقا امیر سرش تا حد ممکن پایین بود و سکوت اختیار کرده بود ..... حتی
فصل دوم ...... پارت ۳۱۳ ....... داشتم وسایلم رو از پشت ماشین خارج می کردم که اقا امیر اومد تو حیاط : کیانا خانوم چرا گوشیت رو جمع نمیدی ؟ از اینکه سلام نکرده ..... سوال پرسیده بود خنده ام گرفت و با روی باز اما با خجالت از اینکه گوشیم خاموش بوده جواب ندادم : سلام ..... حین رانندگی گوشیم رو خاموش کردم ..... چیزی شده ؟ .... همه خیلی تماس گرفتن باهام ..... اتفاقی افتاده اقا امیر ؟ دستاش رو تو جیب شلوارش فرو کرد .... تازه دیدم کلا سیاه پوش کرده که به حرف اومد : یه چیزی میگم هول نکنید . همون لحظه مریم و نیلوفر هم اومدن تو حیاط که اقا امیر رو کرد سمتشون : شما ها بگید بهتره . نیلوفر هم سیاه تنش بود ..... مریم هم همین طور که اقا فرهاد هم از پشتشون ظاهر شد ..... اونم سیاه تنش بود که رو کرد سمت اقا امیر : امیر علی خودت بگو .... کار اینا نیست . تازه دیدم مریم گریه میکنه ..... بند دلم پاره شد ..... رفتم جلو با فریاد رو کردم سمتشون : حرف می زنید چی شده یا نه ؟ اقا امیر کلافه دستش رو کرد تو موهاش : مادر همسرتون ..... فروزان خانوم به رحمت خدا رفتن ..... امروز صبح استاد صمدی خبر دادن ..... ما هم حاضر شدیم که برگردیم شمال واسه مراسم خاک سپاری .... با شما هم تماس گرفتیم خاموش بودی . سرم سوت کشید ..... مامان ارین فوت شده بود ..... امکان نداشت ..... چقدر بعد از فوت ارین ناراحتی کرده بود ...... حالا راحت پیش ارین بود و با پسرش راحت زندگی می کرد . برای اینکه تعادلم بهم نخوره دستم رو گرفتم به ماشین ..... که نیلوفر اومد جلو کمکم کرد : تسلیت میگم عزیزم .... غم اخرت باشه . همون لحظه اقا امیر گفت : با این اوصاف نمیخواد شما تنها بیای شمال ..... یا با ما .... یا با اقا فرهاد و مریم خانوم بیاین .... اینجوری خیال همه راحت تره . همون لحظه مریم اشک چشمش رو پاک کرد و رو کرد سمت اقا فرهاد : فرهاد جان میشه بی زحمت سوئیچ رو بدی ..... اگر اجازه بدی .... منو و کیانا و نیلوفر جون باهم بیایم .... شما و اقا امیر هم باهم بیاین . اقا فرهاد سوئیچش رو از جیبش در اورد و گرفت سمت مریم : نه خانوم چرا ناراحت بشم .... فقط با احتیاط رانندگی کن .... باکش ماشین هم پره . اقا امیر هم رو کرد سمتمون : پس بهتره راه بیافتیم .... دیر وقته .... حداقل به خاکسپاری برسیم ..... پشت سر ما راه حرکت کنید .با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ...... پارت ۳۱۳ ....... داشتم وسایلم رو از پشت ماشین خارج می کردم که اقا امیر اومد تو حیاط
فصل دوم ...... پارت ۳۱۴ ....... تموم طول راه سکوت کرده بودم ..... حتی اشک هم نریختم .... اما مریم و نیلوفر حسابی گریه کردن ..... مریم که کلا دل نازک بود و همیشه این جور مواقع اشک می ریخت ..... نیلوفر هم انگار واقعا دلش گرفته بود که اینطور اروم اشک می ریخت و چشمای خوش رنگش قرمز شده بود ..... اما انگاری چشمه اشکم خشکیده بود و توان گریه نداشتم . با رسیدنمون به مازندران .... اقاجونم تماس گرفت که رفتن خونه پدری ارین ..... ما هم بریم اونجا ..... همه رفتیم .... هر لحظه که نزدیک تر میشدیم حالم بدتر میشد .... ضربان قلبم بالاتر می رفت ..... دلم نمی خواست اینجوری بشه . در و دیوار خونه همه سیاهپوش بود ..... عکس مامان فروزان در قاب عکس مشکی رنگی کنار قاب ارین خود نمایی می کرد و شمعی کنارش روشن بود ..... با ورودمون پدر ارین رو دیدم که اشک ریزان سر مبل نشسته بود و چیزی نمی گفت .... تموم اقوام اومده بودن ..... خبری از نادیا و خانواده اش نبود ...... خواستم برم سمت اناهید تا بهش تسلیت بگم که دیدم یکی داره میاد سمتم . اونقدری ضربان قلبم رفته بود بالا که حتی اب دهنم رو نمی تونستم قورت بدم ..... خودش بود ..... اریا بود ..... صورتش قرمز بود و چشماش خیس اشک ..... به سر وضعش رسیده بود .... یک قدم مونده بود تا بهم برسه که اقا امیر ما بینمون قرار گرفت و اروم به حرف اومد : قرارمون که یادت نرفته اقا اریا ؟ اونم اروم به حرف اومد : نه .... یادم نرفته ..... ولی میخوام باهاش حرف بزنم ..... کاریش ندارم . اقا امیر باز هم اهسته اما تاکیدی به حرف اومد : طبق قول و قرارمون و یا بهتر بهت بگم تعهدی که دادی حق نداری نزدیک خانوم فرهمند بشی ..... پس برو عقب .... در ضمن بهت تسلیت میگم ..... غم اخرتون باشه . اقا امیر همچنان سر جای خودش ایستاد تا اریا بره عقب ..... اریا هم راه رفته رو برگشت سر جای خودش .... اما همچنان نگاهش رو روی خودم حس می کردم .... اهسته به سمت اناهید قدم برداشتم . با دیدنم از جاش بلند شد ..... فکر کردم می خواد بزنه تو صورتم .... ولی در کمال ناباوری بغلم کرد : کجا بودی کیانا جونم ..... مامانم دم رفتن خیلی سراغت رو گرفت ..... مامان فروزانم رفت ..... اریا رو دید و رفت پیش ارین ..... کیانا جونم بی مادر شدم ...... دارم می سوزم ..... بی مادری خیلی سخته .با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️
♥️🍃 بیا رقم بزنیم، قصّه‌یِ عاشقانه‌ای را که تا آخرش پایِ هیچ نفرِ سومی به میان نیاید...! ‌ ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
♥️🍃 ازدواج تصمیمی سرنوشت‌ساز است که اگر انسان به ایمان و اخلاق طرف مقابل دقت کند و انتخابش را بر اساس ایمان انجام دهد امید این‌که درهای آرامش به رویش باز شود بسیارزیاد است. ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
🔴 💠 آشپزخانه و سالن پذیرایی و میز نهارخوری را کنید. لباس های نشسته و کنار لباسشویی را کم کنید. 💠 همین و ‌نامنظم بودن خانه عامل و فشار برای شماست. 💠 با ایجاد نظم در خانه، قدرت و روحیه برای لذت بردن از رابطه با همسر پیدا می‌کنید! 💠 برقراری نظم، قدم اول برای ایجاد آرامش در منزل است. ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
چه مردی مورد لعنت است ؟؟؟؟ ✍پیامبـراڪرم صل الله علیه و آله: خداوند هفت نفر را لعنت کرده یکی از آنها مردی است که نسبت به پوشش و عفت همسرش بی‌توجه است.! 🔺نمی توان به اسم دوست داشتن همسر، نسبت به بی حجابی زن، بی تفاوت بود. 📚مستدرک‌الوسایل ج۱۴ ث ۲۹۱ ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
💙 بدترین کارها پس از دعواهای زن وشوهر؛ ❌ رفتار سرد ❌ کش دادن مسئله ❌ ناامید شدن از زندگی ❌ مرور جمله های همسر ❌ تمرکز بی دلیل بر آغاز دعوا ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این دنیا دو چیز بهترینند "زندگی کردن" از سر شوق! و "خندیدن" از ته دل! امروز هر دو را برایتان آرزومندم. ❤️
13.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💞 عقلانیت در انتخاب همسر ‌‌‌‌🎙استاد ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi