«أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ»
همانا #خدا بین شخص
و قلب او حائل میشود♥️
- سوره انفال ۲۴
#امام_حسینی
بہ دآغ عشق🔗❤️
در اینجا اگر نسوخٺہاے
زِ آفٺابِ قیامٺ
نجاٺ ممڪن نیسٺــــ!!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
منذرهوخورشیدلقاییتومرا
بیمارغممعیندواییتومرا...♥️
#امام_رضایی
امشب راس ساعت ۹شب همزمان با کل کشور از حرم امام رضا سوره ی یاسین خوانده میشود .هر کجا هستید همه با هم همنوا شوید ..عزیزان شبکه سراسری اعلام کرد وگفت در هر جایی که هستید اهل بیت رو واسطه قرار دهید وبرای سلامتی کل مردم ایران ..سوره ی یاسین خوانده شود ..هدف از خواندن رفع مشکلات ومصیبتها وگرفتاریهای کل مردم ایران می باشد تا دوباره ارامش به کشور باز گردد ...خواهشمند یم که راس ساعت ۹ با کل کشور سوره ی یاسین فراموش نشود...لطفا پیام و تا جایی که میتونین نشر دهید.
التماس دعا
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼
🌼
به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️
رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿
به قلم : (میم . ر)
پارت سی و یکم ........
کنارش نشستم که رو به من کرد : چیه خرس دنبالت کرده ؟ بعد به پشت سرش نگاه کرد که دید : کیایی با سری زیر افتاده و در حالی که دستاش درجیب شلوارش بود داره از همون سمت میاد که گفت : عجب خرسی هم بوده لا مصب .
انقدر با مزه این جمله رو گفته بود که در اوج ناراحتی خنده ام گرفت و گریه رو فراموش کردم .
به بقیه دانشجو ها نگاه کردم که رفتن طرف کیایی : استاد میخواستیم دو گروه بشیم والیبال بازی کنیم ولی تور نداریم حالا تصمیم گرفتیم وسطی بازی کنیم حالش هم بیشتره ...... شما یار ما بشین خانوما هم یار خودشون .
یکی دیگه از دخترا که کنار مژگان بود با عشوه ای که تو صداش ریخت رو به کیایی کرد : استاد این نمیشه که پسرا تعداشون از ما زیاد تره .
کیایی که انگار دوست داشت این بازی سر بگیره در جوابشون رو داد : یا همه بچه ها با هم ، منظورم کلمون هست با هم بازی می کنیم یا کلا کنسل .
پسرها که همه پایه بازی بودن و تعدادشون ۱۰ نفر بود . ولی دختر ها کلا شش نفری حاضر برا بازی بودن و امثال من و مریم و مژگان و یکی از دخترای دیگه علاقه ای به بازی نداشتیم .
الناز که همیشه خیلی رو برای حرف زدن داشت و اومد نزدیک ما ها و گفت : بابا اینقدر نشستین زیرتون علف سبز نشد بیاین بازی دیگه ...... بیاین یه کاری کنیم روشون کم شه .
مریم که از تیکه اولش ناراحت شده بود رو بهش کرد : عزیزم از خوشبختی هر انسانی هست که اگه اونجا خشکی باشه وقتی اونجا قدم بذاره سر سبز بشه ...... اما درمورد حرف دومت باید بگم بقیه هم موافق باشن ولی من موافقم .
وقتی دیدم مریم موافقتش رو به همراه مژگان اعلام کرد منم نظرم رو مثبت کردم .
کیایی هم به نظر سر حال می رسید چون داشت استین پیراهن مردونه اش رو می زد بالا . و خودش رو اماده می کرد .
یکی از پسرا به نام انصاری سکه ای در آورد و شیر یا خط انداخت . که قرار شد اول اقایون داخل زمین باشن . بازی شروع شد فکرش هم نمی کردم اینقدر هیجان داشته باشه .
هر وقت نوبت مریم میشد که توپ رو بزنه خیلی محکم پرتاب می کرد ...... منم تموم سعیم رو میکردم که محکم بزنم .
از قضا بعد از اینکه دو سه نفری از پسرا از مرحله شوت شدن بیرون یکی از دخترا گفت : بچه ها اصل کاری رو بزنید و اصلنم نترسید .
منظور از اصل کاری استاد کیایی بود که هنوز داخل زمین بود .
خلاصه همه فهمیده بودن هدف کیایی هست . من سعی میکردم به بهانه درد دست هیچ توپی پرتاب نکنم خلاصه با همکاری مریم و چند تا از دخترا توپ به هدف خورد . توپ خورده به گوشه بازوش .
بعد از چند تا توپ دیگر کلا پسرا باختن حالا نوبت دخترا بود وارد زمین بشن و تلاش کنند .
مریم حسابی انرژی داشت . قبل از اینکه بازی رو شروع کنیم کیایی رو به گروه دختر ها حالا وسط زمین بودن گفت : هواستون به سر و صورتتون باشه بعد بازی حوصله پاسخگویی به خانواده ها رو ندارم .
بعد پسرا همه با هم زدن زیر خنده .
چون دفعه قبل مژگان خیلی از پسرا رو از دور خارج کرده بود هدف اولشون مژگان بود . مریم که عین ذبل خان می دوید منم گوشه زمین فقط طول و عرض رو طی می کردم . بلاخره مژگان و چند تا از دخترا رو تو چند مرحله زدن .
مونده بودیم من و مریم و الناز .
توپ ایندفعه دست کیایی بود که مریم دو نشونه رفت صاف خورد به کمرش . البته کیایی عذر خواهی کرد : اگر محکم زدم ببخشید .
صدای فریاد کیایی وسط بازی به گوشم میخورد که می گفت : اروم بزنید ....... اروم پرتاب کنید توپ رو .
مریم هم خارج شد . دستی دستی من موندم و الناز ...... که الناز رو هم یکی دیگه از پسرا زدش و فقط موندم من .
توپ افتاد دست یکی از پسرا که خطا زد و ولی جا خالی دادم ..... دست خودم نبود بازی بود و می طلبید که بازی کنی .
توپ رسید به کیایی دور نهم بود دخترا میگفتن اگر دوبار دیگه طاغت بیارم دخترا بردن .
کیایی که همیشه محکم می زد خیلی اروم توپ رو زد که صدای هورای دخترا و فریاد پسرا بلند شد .
دور اخر بود که توپ رسید دست یکی از پسرا که اسمش مهران بود و از هیکلش مشخص بود ورزشکاره .
رمان (#کیانا)
۴۰۰ پارت هست و توی کانال وی ای پی همه ی پارت ها گذاشته شده.
هزینه عضویت فعلا ۳۰ هزار تومان هست و به زودی به ۴۰ هزار تومان افزایش پیدا میکنه.
پس زودتر برای عضویت اقدام بفرمایید🌸
https://eitaa.com/joinchat/3223388388C6388116db8
شرایط وی ای پی 👆👆
🌿 ادامه دارد ...
@kashaneh_mehrr
🌿 منتظر فصل دوم این رمان از همین کانال باشید.
دوست عزیز : نشر و کپی برداری از این رمان به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد . 🌿
🌼
🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
4_6006088503018915355.mp3
28.97M
🎙مهدی رسولی
🚩کاش امشب کربلا بودیم 🌹شب جمعه دعای کمیل
🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺
برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) ،برای سلامتی رهبر انقلاب و برای شادی روح تمامی شهدای اسلام واموات همگی #5صلوات بفرستید🦋🦋
❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل
فرجهم❤️
❤🦋❤
التماس دعا🤲
✾͜͡💚بِســـمِ الـلّـھِ الـࢪَّحــمـنِ الࢪَّحــیـم✾͜͡💚
«اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ
صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ
فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ
وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً
وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً
وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً»
『اللّٰھُمَ؏َـجِّـلْ لِّوَلیڪَالفࢪَج...』
⭕️با پرستوها پریدی تا کفن پوشم کنی ...⭕️
✊شیرازیان غیرتمند برای اتمام حجت، روز شنبه کفن پوشان ✊
برای تشییع🇮🇷 شهید مویدی 🇮🇷به معالی آباد، محل سو استفاده و جولانگاه داعش صفتان خواهد آمد.
👈وعده ما شنبه ۲۸ آبان ساعت ۹:۳۰ صبح معالی آباد شیراز
🚨مهم🚨👇
هر کس می تواند، برای خود ملحفه سفید(کفن نمادین) به همراه داشته باشد.
منتشر کنید...