🔰زمان برگزاری فینال سه تورنومنت اروپایی
#لیگ_قهرمانان_اروپا2024
دورتموند - رئال مادرید
12 خرداد | ورزشگاه ومبلی لندن
#لیگ_اروپا2024
بایرلورکوزن - آتالانتا
2 خرداد | ورزشگاه آویوا شهر دوبلین
#لیگ_کنفرانس_اروپا2024
فیورنتینا - المپیاکوس
9 خرداد | ورزشگاه آگیا سوفیا شهر آتن
🌎 کـانـال « هـیـدج نـو » 👇
•••✾•🌿🌺🌺🌺🌿•✾•••
✨@HidajeNoo ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥لرستان سرزمین آبشار ها 😍
🌎 کـانـال « هـیـدج نـو » 👇
•••✾•🌿🌺🌺🌺🌿•✾•••
✨@HidajeNoo ✨
🌷 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا فَاطِمَةُ المعصومه اشْفَعِي لَنَا فِي الْجَنَّةِ 🌷
🌺جشن ولادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها و روز دختر
همراه با برنامه های شاد و متنوع و مسابقه
🌼 سخنران: حجت الاسلام والمسلمین عطوفی
🌼 مولودی خوان: خانم محمدیها
روز شنبه 22 اردیبهشت ماه ساعت ۴ عصر
حسینیه حضرت علی اصغر علیه السلام (پشت شهرداری)
منتظر حضور گرم خواهران و دختر خانمای گل هستیم😊
🌎 کـانـال « هـیـدج نـو » 👇
•••✾•🌿🌺🌺🌺🌿•✾•••
💥@HidajeNoo 💥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قم میزبان بزرگترین اجتماع دخترانه
🔹۴۰ هزار فرشته در حرم حضرت معصومه (س)، محفل مثل ستاره تصویری از شکوه و عظمت دختران
•••✾•🌿🌺🌺🌺🌿•✾•••
@HidajeNoo💫
🔺طبیعت زیبای ارتفاعات اطراف هیدج
روستای پلاس
امروز
🌎 کـانـال « هـیـدج نـو » 👇
•••✾•🌿🌺🌺🌺🌿•✾•••
✨@HidajeNoo ✨
سلام؛
لطفا اگر امکانش هس برای سلامتی نوزادی ک مشکل ریه داره صلواتی بفرستید که انشاالله زودتر بهتر بشه و مرخص شه
هیدج نو
برندگان پویش معلم خوب من با تبریک میلاد با سعادت حضرت معصومه(س) کریمه اهل بیت (ع) و با تشکر از صدها
با سلام و تشکر از کسانی که در پویش معلم خوب من شرکت کردند و برنده شدند.جوائز ۲۲ نفر که تا الان شماره کارت ارسال کرده بودند واریز شد. الباقی افراد هم بفرستند در اولین فرصت جوایز نقدی آنان نیز تقدیم میشود.
برای برنده شدن در مرحله دوم این پویش که شامل سه برنده پر بازدید عکس آنها خواهد بود،عکس ارسالی خود را با لینک و هشتک از کانال هیدج نو فوروارد کنیدبه کانالها و گروههای مختلف خانوادگی و محلی، هرچقدر در این گروهها و کانالها دیده بشه در کانال مرجع یعنی کانال هیدج نو به صورت خودکار آمار بازدید بالا می رود
به سه بازدید تا تاریخ ۳۱ اردیبهشت هر کدامپانصدهزار تومان جایزه داده خواهد شد. لطفا فعالیت کنید.
سه برنده پربازدید از کل چند صد عکس ارسالی خواهد بود نه فقط از بین۴۰ برنده.
سئوالی داشتید از ادمین دوم کانال (نقی لو)بپرسید.
🔴مهدی امنیتی نبود، اما به خاطر اشتباه برادر زاده همسرش شهید شد...
↩️قسمت اول
#مستند_داستانی_امنیتی
مهدی متولد73 بود و کارش مسئول دفتری یک شخصیت نسبتا مهم بود. سوای آن، به طور مستقل و به دلیل علایق شخصی در حوزه امنیتی و دفاعی کارهای پژوهشی انجام میداد و بخاطر نوع پژوهش و کارهایش، ارتباطات گستردهای با برخی از مسئولین امنیتی و نهادها داشت.
مهدی به همین خاطر خیلی از مسائل حفاظتی و امنیتی و اصولی را رعایت میکرد و از طرفی با مطالب و تحلیلها و کارهایی که در حوزه سایبری کرده بود، حساسیت دشمن را برانگیخته بود و تحت رصد دائم دشمن قرار داشت؛ و بعضا مطالبش را دشمن بازتاب میداد و درمورد آن در رسانههای ضدانقلاب نظیر ایران اینترنشنال و رسانههای آموزشی اغتشاشات، درموردش بحث میشد.
شبی از شب های سرد زمستان، بله برون برادرزاده سمیه خانم«همسر آقا مهدی» بود. هم سمیه، هم مادرش، هم برادرش که پدر داماد میشد، به مهدی اصرار کردند که تو باید در این مراسم باشی.
مهدی علیرغم تمام اصرارها به مراسم بله برون برادرزاده همسرش نمیرود و درخانه میماند و آن شب را ترجیع میدهد به کارهای پژوهشی و مطالعات و... برسد.
و آن شب، شبی میشود که امضای شهادتش را در مراسم بله برون برادرزاده همسرش کلید میزنند.
قبل از مراسم بله برون/ در خانه مهدی/ سمیه خطاب به مهدی:
_مهدی جان عزیزم، واقعا نمیخوای بیای؟
مهدی لبخندی میزند و میگوید:
+میدونی که نمیام. جوابم همونیه که گفتم. نه.
سمیه که خانم متدین و اهل ملاحظهای است و عاشق شوهرش، از مهدی ناراحت میشود اما بروز نمیدهد تا با مهدی وارد بحث نشود و یک وقت مهدی را عصبی نکند. پس از نه محکمی که از همسرش آقا مهدی میشنود، میگوید:
_خیلی دوست داشتم که تو هم بیای. دیدی که خان داداشمم بهت زنگ زده. برادرزادهم مهرداد هم بهت زنگ زده تا بیای. اما همش میگی نمیام. بابا والله بزن بکوب نیست. بیا دیگه عشق دلم.
مهدی دستی به موهایش میکشد و کمی چشمانش را میمالد و میگوید:
+سمیه جان، ما چندساله ازدواج کردیم؟
_سه سال و نیم!
+به طور کامل من و شناختی یا نه؟
_چطور؟
+چطور نداره. میدونی که وقتی میگم نه، یعنی نه، و حرفم تا آخر نه هست. و وقتی میگم بله و آره و مثبت جواب میدم، یعنی تا تهش بله و آره و جوابم مثبت هست و کمتر زمانی پیش میاد رای من عوض بشه. این و خوب باید فهمیده باشی.
_خب عزیزم، دوست دارم تو هم باشی. همه دارن میان. فقط تو نیستی.
+جان مادرت انقدر به من گیر نده و با من وَر نرو. الانم زنگ بزن به پدرت اینا بگو بیان دنبالت با هم برید خونه داداشت. سلام منم برسونید. تبریک منم برسونید.
سمیه دور از چشم مهدی اخمی میکند و میگوید: «باشه.»
مهدی میرود نزدیک میز آرایش سمیه که مشغول بافت موهایش بوده، دستش را روی شانههای همسرش میگذارد و بوسهای نثار گردن و گونههای همسرش میکند.
همه میدانستند که مهدی روی ثبت عکس از او همسرش حساس است. مهدی به همسرش سمیه میگوید:
+عزیزم، دیگه سفارش نکنم. یه کم توی مهمونی بیشتر رعایت کن. اگر قراره ازت عکس بندازن، بگو با گوشی شخصیت عکس بندازن ازت؛ و عکسها رو هم منتقل کن به فلش شخصی که داری. حواست باشه وقتی داری با گوشی شخصیت عکس میندازی، کسی با گوشی شخصیش ازت عکس نگیره.
_چشم عزیزم. حواسم هست. شما نگران نباش.
شب بله برون/ منزل عروس خانم!
خانواده داماد و عروس، همه در منزل پدر همسر مهرداد«داماد» جمع میشوند. مراسم انجام میشود و موقع انداختنهای عکسهای آخر مراسم میشود. سمیه همسر مهدی تا اینجا حواسش بود که کسی از او تصویر یا فیلمی ثبت نکند و هربار کسی میخواست فیلم بگیرد، او چادرش را بیشتر جمع میکرد و حلقه صورتش را با چادر تنگتر میکرد تا چهرهاش به راحتی قابل تشخیص نباشد.
موقع عکس انداختن سمیه خانم با عروس و داماد که میرسد، او به صراحت و با شجاعت کامل میگوید: «لطفا از من کسی عکس نگیره. من با گوشی شخصی خودم که الان میدمش به یکی از خواهرام، میگم از من و مهرداد و خانم گلش عکس بندازه.»
به چندنفر از خانواده عروس بر میخورد و از این حرف دلخور میشوند، اما برای سمیه ذره ای مهم نبود که در این زمینه چه کسی از او ناراحت میشود. حتی اگر خانواده خودش هم ناراحت میشدند برایش مهم نبود؛ البته تقریبا خانواده سمیه با این موضوع کنار آمده بودند و برایشان موضوع تازهای نبود.
سمیه هم آنقدر روی خودش کار کرده بود که هیچ چیزی جز خواسته همسرش و یکسری اصولی که به او از اول زندگی گوشزد شده بود، مهم نبود.
آن شب خیلی عادی تمام شد و همه رفتند سراغ زندگی شخصیشان.
✍ادامه دارد...
•••✾•🌿🌺🌺🌺🌿•✾•••
⚡️@HidajeNoo ⚡️