eitaa logo
هیدج نو
2.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
13.6هزار ویدیو
211 فایل
کانال « هیدج نو » نگاهی نو به شهر هیدج 🍃 مجله خبری، تحلیلی، فرهنگی، ورزشی و... ارتباط با ادمین (ارسال تبلیغات): مهدیخانی @Hidajenoo_admin1 ارتباط با ادمین:نقوی @Hidajenoo_admin2 ارتباط با ادمین:خانم صالحی @Hidajenoo_admin3
مشاهده در ایتا
دانلود
روزي حضرت داوود از يك آبادي ميگذشت پيرزني را ديد بر سر قبري زجه زنان نالان و گريان. پرسيد: مادر چرا گريه مي كني؟پيرزن گفت: فرزندم در اين سن كم از دنيا رفت حضرت داوود گفت: مگر چند سال عمر كرد؟ پيرزن جواب داد:350 سال حضرت داوود گفت: مادر ناراحت نباش. پيرزن گفت: چرا؟ پيامبر فرمود: بعد از ما گروهي بدنيا مي آيند كه بيش از صد سال عمر نميكنند. پيرزن حالش دگرگون شد و ازحضرت داوود پرسيد: آنها براي خودشان خانه هم ميسازند آيا وقت خانه درست كردن دارند؟ حضرت داوود فرمود: بله آنها در اين فرصت كم با هم درخانه سازي رقابت ميكنند. پيرزن تعجب كرد و گفت: اگر جاي آنها بودم تمام صد سال را به خوشی و خوشحال کردن دیگران ميپرداختم. برچرخ فلک مناز که کمر شکن است بررنگ لباس مناز ک آخر کفن است مغرور مشو که زندگی چند روز است در زیرزمین شاه و گدا یک رقم است •✾•••✾•••✾•••✾•••✾• ▪️@HidajeNoo▪️
♻️گویند روزی شیطان همه جا جار زد که قصد دارد از کار خود دست بکشد و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد. او ابزارهای خود را به شکل چشمگیری به نمایش گذاشت. این وسایل شامل خودپرستی، شهوت، نفرت، خشم، آز، حسادت، قدرت‌طلبی و دیگر شرارت‌ها بود. ولی در میان آنها یکی که بسیار کهنه و مستعمل به نظر می‌رسید، بهای گرانی داشت و شیطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد. کسی از او پرسید: «این وسیله چیست؟» 🔹شیطان پاسخ داد: «این نومیدی از توانایی‌های خود و رحمت خدا است.» 🔸آن مرد با حیرت گفت: «چرا این قدر گران است؟» 🔹شیطان با همان لبخند مرموزش پاسخ داد: «چون این مؤثرترین وسیله من است. هرگاه سایر ابزارم بی‌اثر می‌شوند، فقط با این وسیله می‌توانم در قلب انسان‌ها رخنه کنم و کاری را به انجام برسانم. اگر فقط موفق شوم کسی را به احساس نومیدی، دلسردی و اندوه وا دارم، می‌توانم با او هر آنچه می‌خواهم بکنم. من این وسیله را در مورد تمامی انسان‌ها به کار برده‌ام. به همین دلیل این قدرکهنه است!» •••✾•🌿🌺🌺🌺🌿•✾••• ✨@HidajeNoo
♻️گویند روزی شیطان همه جا جار زد که قصد دارد از کار خود دست بکشد و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد. او ابزارهای خود را به شکل چشمگیری به نمایش گذاشت. این وسایل شامل خودپرستی، شهوت، نفرت، خشم، آز، حسادت، قدرت‌طلبی و دیگر شرارت‌ها بود. ولی در میان آنها یکی که بسیار کهنه و مستعمل به نظر می‌رسید، بهای گرانی داشت و شیطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد. کسی از او پرسید: «این وسیله چیست؟» 🔹شیطان پاسخ داد: «این نومیدی از توانایی‌های خود و رحمت خدا است.» 🔸آن مرد با حیرت گفت: «چرا این قدر گران است؟» 🔹شیطان با همان لبخند مرموزش پاسخ داد: «چون این مؤثرترین وسیله من است. هرگاه سایر ابزارم بی‌اثر می‌شوند، فقط با این وسیله می‌توانم در قلب انسان‌ها رخنه کنم و کاری را به انجام برسانم. اگر فقط موفق شوم کسی را به احساس نومیدی، دلسردی و اندوه وا دارم، می‌توانم با او هر آنچه می‌خواهم بکنم. من این وسیله را در مورد تمامی انسان‌ها به کار برده‌ام. به همین دلیل این قدرکهنه است!» •••✾•🌿🌺🌺🌺🌿•✾••• ✨@HidajeNoo
♻️آورده اند: حضرت موسی (ع) عرض کرد: خداوندا! می‌خواهم آن مخلوقی را که خود را برای یاد تو خالص کرده و در طاعت تو بی آلایش است ببینم. 🔹خطاب رسید: ای موسی! برو کنار فلان دریا تا او را به تو نشان بدهم. 🔸 حضرت موسی (ع) رفت تا رسید کنار دریا. دید درختی در کنار دریا است و مرغی بر شاخه ای از آن درخت که به طرف دریا کج شده، نشسته و مشغول ذکر خدا است. 🔹موسی (ع) از حال آن مرغ سؤال کرد. 🔸 در جواب گفت: از وقتی خدا مرا خلق کرده است بر این شاخه مشغول عبادت و ذکر هستم و از هر ذکر من هزار ذکر منشعب می‌شود. غذای من لذت ذکر خدا است. 🔹موسی (ع) پرسید: آیا از آنچه در دنیا یافت میشود آرزو داری؟ 🔸عرض کرد: آری! آرزویم این است که یک قطره از آب این دریا را بیاشامم. 🔹حضرت موسی (ع) تعجب کرد و گفت: ای مرغ! میان منقار تو و آب دریا فاصله ای نیست، چرا منقار را به آب نمی رسانی؟ 🔸عرض کرد: می‌ترسم لذت آن آب مرا از لذت یاد خدا باز دارد. 👈پس موسی از روی تعجب دو دست خود بر سر زد. 📙یکصده موضوع پانصد داستان ۴۵/۱ - ۴۶؛ به نقل از: خزینة الجواهر /۳۱۸ •••✾•🌿🌺🌺🌺🌿•✾••• ✨@HidajeNoo
پــرورش بــلــنــد همــتــی در ڪــودڪــ بــِســْم الــلــهِ الــْرَّحــْمــنــِ الــْرَّحــیــمــ ســـعــدالــدیــن تــفــتــازانــی از پــایــه گــذاران فــن بــلــاغــت در عــالــم اســلــام اســت . روزی خــواســت از انــدازه همــت فــرزنــد خــود, آگــاه شــود . بــرای همــیــن بــه اوگــفــت : پــســرم ! هدف تــو از تــحــصــیــل چــیــســت ؟ پــســر گــفــت : تــمــام همــت مــن ایــن اســت ڪــه از نــظــر مــعــلــومــات بــه پــایــه شــمــابــرســم . پــدر از ڪــوتــاهی فــڪــر فــرزنــد, مــتــاثــر شــد و بــا تــاســف گــفــت : اگــر همــت تــوهمــیــن اســت , هرگــز بــه نــیــمــی از مـــراتــب عــلــمــی مــن نــخــواهی رســیــد, زیــرا افــق فــڪــر تــو بــســیــار ڪــوتــاه اســت . مــن ســعــدالــدیــن ڪــه پــدر تــو هســتــم آوازه عـــلـــمــی امــام صــادق (ع ) را شــنــیــده و از مــراتــب دانــش او آگــاه بــودم . در آغــاز تــحــصــیــل تــمــام هم مــن ایــن بــود ڪــه بــه پــایــه عــلــمــی ایــن شــخــصــیــت بــی همــتــا بــرســم . مــن بــاایــن همــه همــت بــلــنــد, بــه ایــن درجــه از عــلــم رســـیــده ام ڪــه مــشــاهده مــی ڪــنــی و مــی بــیــنــی ڪــه هرگــز در خــور قــیــاس بــا مــقــام عــلــمــی آن پــیــشــوای بــزرگ نــیــســت . تــو ڪــه اڪــنــون چــنــیــن همــت ڪــوتــاهی داری بــه ڪــجــا خــواهی رســیــد ؟ •••✾•🌿🌺🌺🌺🌿•✾••• @HidajeNoo💫
5.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 پادشاهی به وزیر گفت... •••✾•🌿🌺🌺🌺🌿•✾••• ✨@HidajeNoo
🔰 آخرین آرزوی سقراط : پیش از آنکه سقراط را محاکمه کنند از وی پرسیدند: بزرگترین آرزویی که در دل داری چیست؟ پاسخ داد: بزرگترین آرزوی من این است که به بالاترین مکان آتن صعود کنم و با صدای بلند به مردم بگویم: ای دوستان، چرا با این حرص و ولع بهترین و عزیزترین سال های زندگی خود را به جمع ثروت و سیم و طلا می گذرانید، در حالیکه آنگونه که باید و شاید در تعلیم و تربیت اطفالتان که مجبور خواهید شد ثروت خود را برای آنها باقی بگذارید، همت نمی گمارید. •••✾•🌿🌺🌺🌺🌿•✾••• ✨@HidajeNoo
📚 🏥 «قانون بیمارستان» پیرمردی در حالی که کودکی زخمی و خون‌آلود را در آغوش داشت با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت: «خواهش می‌کنم به داد این بچه برسید. ماشین بهش زد و فرار کرد.»🚘 پرستار گفت: «این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو قبل از بستری و عمل پرداخت کنید.»💳 پیرمرد گفت: «اما من پولی ندارم. حتی پدر و مادر این بچه رو هم نمی‌شناسم. خواهش می‌کنم عملش کنید. من پول رو تا شب فراهم می‌کنم و براتون میارم.»🙏 پرستار گفت: «با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.» اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت: «این قانون بیمارستانه، اول پول بعد عمل. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.»💸 صبح روز بعد همان دکتر سر مزارِ دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروز می‌اندیشید. ارزشش را داشت؟؟؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌•••🌿🌺🌺🌺🌿••• @HidajeNoo
🔰چوپانی گوسفندان را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد كه ناگهان طوفان سختی در گرفت. خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه‌ای را كه چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می‌برد. دید نزدیك است كه بیفتد و دست و پایش بشكند. مستاصل شد و صوتش را رو به بالا کرد و گفت: «ای خدا گله‌ام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.» 🔹قدری باد ساكت شد و چوپان به شاخه قوی‌تری دست زد و جای پایی پیدا كرد و خود را محكم گرفت. گفت: «ای خدا راضی نمی‌شوی كه زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو می‌دهم و نصفی هم برای خودم.» قدری پایین‌تر آمد. وقتی كه نزدیك تنه درخت رسید گفت: «ای خدا نصف گله را چطور نگهداری می‌كنی؟ آنها را خودم نگهداری می‌كنم در عوض كشك و پشم نصف گله را به تو می‌دهم.» 🔸وقتی كمی پایین‌تر آمد گفت: «بالاخره چوپان هم كه بی‌مزد نمی‌شود. كشكش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.» وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به آسمان کرد و گفت: «چه كشكی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یك غلطی كردیم. غلط زیادی كه جریمه ندارد.» 👌در زندگی شما چند بار این حکایت پیش آمده است؟! ‌‌ 🌎 کـانـال « هـیـدج نـو » 👇👇👇 •••✾•🌿🌺🌺🌺🌿•✾••• ✨@HidajeNoo
مداحی_آنلاین_حکایت_نجات_فطرس_ملک.mp3
2.33M
🌺 (ع) ♨️ماجرای نجات فطرس مَلَک و مأموریت او در قبال زائران امام حسین علیه السلام 👌 بسیار شنیدنی 🎙 🌎 کـانـال « هـیـدج نـو » 👇 •••✾•🌿🌺🌺🌺🌿•✾••• ✨@HidajeNoo