به_وقت_شعر...✨
میرسی با خیال و میپرسی
روز نو بس نمیکنی غم را
مینشینی و گرد میگیری
از دل من غبار ماتم را
میزنی پرده را کنار و بهار
میرود پا برهنه توی اتاق
میگذارم به پای بچگیاش
شیطنتکردن دمام را
وسط خلوتِ شلوغ اتاق
سمنو، سیب، سکه، سبزه، سماق
سفرهی هفتسین میاندازی
تا بچینی اتاق درهم را
میشود چشمهای من آنی
محفل ابرهای بارانی
اصلا انگار با تو میطلبد
دل تنگم هوای نمنم را
در خیالم همیشه آخر سر
تو پدر میشدی و من مادر
با تو میخواستم تمام دلم
خوشی و ناخوشی عالم را
آخرین روز و شادی و هیجان
من دلمرده بی رمق بیجان
دود اسفند رفته در چشمم
اشک میریزم اینهمه غم را
ای خیالت همیشه همدردم
پیش تنهاییام کم آوردم
این غزل پرچم سپید من است
من پذیرفتهام شکستم را
#سیده_تکتم_حسینی
•••✾•🌿🌺🌺🌺🌿•✾•••
✨@HidajeNoo ✨