📙 خوانش کتاب دکل
#قسمت_سیوپنجم
امروز میدانستم که پاسخ به سؤالات شهاب امینی، کلاس را خیلی جذاب خواهد کرد جالب این بود که جلسه این هفته، مصادف بود با دهه ی فجر پیش خودم گفتم این که باید در دهه ی فجر این جنس سؤالات را جواب بدهم آن را به فال نیک میگیرم سؤالات را داخل کاغذ کوچکی نوشته بودم آنها را مرور کردم و داخل جیبم گذاشتم. وارد حیاط مدرسه شدم بچه ها سر صف بودند صدای سرود زیبا و به یادماندنی «بوی گل سوسن و یاسمن آید داخل حیاط مدرسه طنین انداز شده بود؛ از آن سرودهایی است که یادم است دانش آموز که بودم به من هیجان و شور انقلابی میداد همانجا در دلم توسلی به روح بزرگ امام انقلاب کرده، فاتحه ای به روح ملکوتی خمینی کبیر هدیه کردم همین طور که در افکار خود غرق بودم دستی روی شانه ام حس کردم که رشته ی افکارم را پاره کرد. آقای نادری بود سلام و احوال پرسی کردیم و بین صفوف بچه ها از پله ها بالا رفتیم آقای نادری گفت حاج آقا من شاید امروز بعد از کلاس شما، داخل مدرسه نباشم و احتمالاً بروم آموزش و پرورش.
لبخندی زد و گفت ولی مطمئن باشید شب به شما زنگ میزنم و گزارش کلاس امروز را میگیرم مخصوصاً امروز که احتمال میدهم کلاستان
جنجالی هم باشد.
... راهی کلاس شدم. از پله ها آمدم بالا. در کلاس باز بود. وارد شدم صدای برپای مبصر، بچه ها را آرام کرد روبه روی بچه ها ایستادم و با تبسمی محبت آمیز با آنها چاق سلامتی کردم و از آنها خواستم که سر جای خود بنشینند. کیفم را روی میز گذاشتم بیهوا نگاهم به تخته افتاد روی آن با خط درشت نوشته شده بود رأی ما شهاب امینی.
گفتم آقا شهاب معلوم است کارت درست است خاطرخواه هم که داری حالا کاندیدای چه هستی؟
خندید و گفت: حاج آقا چیز مهمی نیست. واسه مبصر شدنه.
گفتم: ظاهراً امروز، روز آقا شهاب است چون امروز فقط به سؤالات جلسه گذشتهی آقا شهاب میپردازیم من از او دوباره تشکر میکنم. چون سؤالاتش بحثهای خوبی را به دنبال دارد.
- بچه ها امروز از آن روزهای پرکار ماست مایلم سریع برویم سر اصل
مطلب و گفت وگو را آغاز کنیم؛ به شرط یک صلوات آرام. بچه ها صلوات فرستادند و من بلافاصله روی تخته نوشتم بررسی سؤالات زیبای آقا شهاب و گفتم بچه ها اگر بخواهیم سؤالات اساسی آقا شهاب را جواب بدهیم ابتدا باید آنها را دسته بندی کنیم. موارد و مثال هایی که آقا شهاب در جلسه قبل ،گفت سه دسته هستند که من در آغاز، هر سه دسته را روی تخته مینویسم و سپس برمیگردم و درباره ی هرکدام جداگانه صحبت میکنم.
- اولین دسته آن مواردی است که صددرصد واقعیت دارند؛ مثل میوه یا شیر دادن داخل مدارس زمان شاه که در یک مقطع کوتاه اتفاق افتاد و دیگر اجرا نشد و یا مواردی مثل خرید ماشین در زمان شاه با مبلغ هجده هزار تومان یا بعضی اختلاسهایی که در حال حاضر وجود دارد. اینها همهاش راست است و واقعیت دارد.
اما دسته دوم که آقا شهاب به آنها اشاره کرد، مواردی است که هرکدام نیمی از آن واقعیت دارد و از نصف دیگر آن و اصل ماجرا بی خبریم؛ مثل قضیه ای که رضا شاه طبق شنیدهها آن نانوا را به علت کم کاری، داخل تنور میاندازد یا ساخت راه آهن جنوب به شمال، توسط رضا خان که
اینها اصل ماجرایش واقعیت دارد اما اطلاع کافی از همه ی جریان نداریم
که توضیح خواهم داد.
اما دستهی سوم آن مواردی است که کاملاً شایعه و از اساس واقعیت ندارد که مثالهایش را داخل بحثم خواهم گفت.
هر سه دسته را روی تخته نوشتم گفتم خب دوستان خوب من! امروز از آن روزهایی است که باید دو تا گوش دیگر هم قرض کنید. باز برگشتم سمت تخته و جلوی دستهی اوّل سه تا نمودار اضافه کردم و گفتم اما نسبت به دستهی اوّل که گفتیم مواردش صددرصد واقعیت دارد، خود چند گروه است:
گروه اول خدماتی است که در زمان شاه انجام میشد مثل دادن میوه یا شیر در مدارس. گروه دوم مربوط به اوضاع اقتصادی یا معیشتی مردم در زمان شاه است، مثل خرید ماشین به قیمت خیلی ارزان گروه سوّم مربوط به اوضاع فعلی نظام ماست مثل برخی فسادهای مالی و اختلاسها. ماژیک را گذاشتم روی میز و آمدم روبه روی بچهها ایستادم. پرسیدم
الآن کدام بخش را باید جواب بدهیم آقا شهاب؟ شهاب که خیلی دقیق حرفهایم را گوش میداد، بی درنگ گفت: گروه اوّل از دسته ی اوّل.
گفتم: احسنت به ذهن هندسهای شما خب کمربندها را سفت ببندید تا برویم به مصاف گروه اول از دسته ی اوّل.
بچه ها! فقط خواهش میکنم به شیوه ی پاسخگویی بنده دقت کنید. ما اینجا شاید بتوانیم صدها مثال دیگر هم بزنیم اما مهم این است که اگر برای هر بخش از این سؤالات به یک ملاک منطقی و عقلی برسیم قادر خواهیم بود به تمام مثالهایی که در هر گروه اضافه میشود، به راحتی جواب بدهیم...
ادامه دارد ...🍃
•••✾•🌿🌺🌺🌺🌿•✾•••
⚡️@HidajeNoo ⚡️