#به_وقت_شعر...✨
فقط تو حرف بزن ؛ از خودت بگو ؛ خوبی؟
نپرس حالِ من و این دلِ سُفالی را
من از سکوتِ خودم راضیام ؛ نخواه از من
دوباره پخش کنم یک نوارِ خالی را
تو غرقِ شاید و امّایی و نمیفهمی
که عشق، بازی خوبی برای بردن نیست
منی که شاید و امّا ندارد آغوشم
چگونه هضم کنم عشقِ احتمالی را؟
من از تبارِ درختم ، تو از تبارِ تبر!
تو از تبارِ خدایی ، من از تبارِ بشر!
بههمرسیدنِ ما ، انتشارِ یک جنگ است
بفهم نکتهی این منطقِ خیالی را
بفهم چوبهی دارم ؛ گناه یعنی من!
اگر درست تویی ، اشتباه یعنی من!
برای من که دلم از خدا بزرگتر است
نخوان دعای ابوحمزهیثُمالی را
هنوز معتقدم عشق را نمیفهمی
هنوز معتقدم عشق ، اعتقاد من است
بخوان مرا... که فقط من حقیقتِ عشقم
بخوان سوانحِالعُشّاقِ بی غزالی را
نگو شبیه منی ، من شبیه یک قلبم!
نگو شبیه توام ، تو شبیه یک تیری!
بنوش خونِ دلم را ، که سیر خواهی شد
اگر که پاره کنی قلبِ پرتقالی را
مرا به کافه کشاندی که باز گریه کنی؟
که از فروغ بخوانم؟ که باز گریه کنم؟
من و تو آخر خطّیم ، پس شروع نکن
نخواه سر بکشم قهوههای فالی را
دوباره قصه نخوان بیخِ گوشِ تنهاییم ؛
[ نیومدی که بمونی؛ نیومدم که نَرَم
توروخدا روی مغزم قدم نزن ، بس کن ]
که بسته ام به خودم قیدِ بیخیالی را
و آخرِ غزلم را خودت برو... -یا حق!
برو که کافه و من را کلافهتر کردی
برو که بیتو هوا عالی است و میخواهم
کمی نفس بکشم این هوای عالی را...
#محمدرضا_طباطبایی
•••✾•🌿🌺🌺🌺🌿•✾•••
✨@HidajeNoo ✨