eitaa logo
تاریخ ایران
1.3هزار دنبال‌کننده
304 عکس
58 ویدیو
46 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تاریخ ایران
#سیرِتاریخی | #جنگ‌احد روز ١۵ شوال سال ٣ هجرت جنگ آغاز شد و طولی نکشید که مسلمانان پیروز شدند... ش
| چند عامل جانبی مربوط به شکست مسلمانان در ١_شایعهٔ کشته‌شدن پیامبر اسلام. ٢_در آن زمان هیچ‌یک از طرفین لباس نظامی خاصی نداشتند و در میدان جنگ تنها با شعار شناخته می‌شدند؛ وقتی قریش مجددا حمله کرد، صفوف مسلمین آشفته‌تر شد یکدیگر را نشناختند و به روی همدیگر شمشیر کشیدند، به‌طوری که حسَیل‌بن‌جابر به دست مسلمانان کشته شد! ٣_باد تغییر جهت داد و تا آن هنگام که از شرق می‌وزید، از جانب غرب وزید و جنگ را بر مسلمانان دشوار ساخت. -ابن‌هشام، ج٣، ص٨٢/ابن‌سعد، ج٢، ص۴٢ eitaa.com/HistoryOfIslam
| ادامهٔ به هر حال صفوف مسلمین چنان پریشان شد که بیشتر آنان هزیمت کردند و عده‌ای از کوه بالا رفتند... در حالیکه پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وسلم شخصاً در رزمگاه مقاومت می‌نمود و فراریان را به پایداری فرا می‌خواند... تنها علی علیه‌السلام و چند تن دیگر در میدان جنگ باقی ماندند... علی در کنار پیامبر شمشیر می‌زد و چندین‌بار حملهٔ گروه‌های دشمن را از پیامبر دفع کرد و با مقاومت و پایداری بی‌نظیر او صدای غیبی در آسمان احد پیچید: لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی تا اینکه یکی از مسلمانان پیامبر را شناخت و چند تن باقی‌مانده در صحنهٔ جنگ یا بازگشته پس از فرار، پیرامون حضرت گرد آمدند و در حال جنگ و درگیری، خود را به دامنهٔ کوه احد رساندند و گرد و غبار جنگ فرو نشست. در این هنگام ابوسفیان برای تضعیف روحیهٔ مسلمانان دست به تهاجم تبلیغاتی و جنگ روانی زد و شعار سر داد: اُعْلُ هبل، اُعْلُ هبل؛ سرفراز باشی ای هبل. پیامبر فرمود در پاسخ او شعار دهند: الله اعلی و اجل؛ خدا برتر و بالاتر است. ابوسفیان گفت: لنا العزّی و لا عُزّی‌ لکم؛ ما بت عزی داریم و شما عزی ندارید. بع فرمان پیامبر یکی از مسلمانان در پاسخ او گفت: الله مولانا و لا مولی لکم؛ خدا مولای ماست و شما مولا ندارید. در این جنگ، بنابر مشهور ٧٠ نفر از مسلمانان، من‌جمله حمزه عموی پیامبر به شهادت رسیدند. -ابن‌سعد، ج٢، ص۴٧_۴٨/الارشاد، ص٨٩/ابن‌ابی‌الحدید، ج١۴، ص٢۵١/بلاذری، ج١، ص٣٢٨ eitaa.com/HistoryOfIslam
| ادامهٔ با آنکه مسلمانان در احد شکست خوردند و نیروی قریش در واقع دست‌نخورده باقی ماند، و با ارزیابی‌های ظاهری، اگر آنان به مدینه نیز حمله می‌کردند پیروز می‌شدند، اما سران قریش در اثر رعب و نگرانی از عاقبت این اقدام، از آن چشم پوشیدند و روانهٔ مکه شدند و به انتقام‌گیری از مسلمانان دل‌خوش شدند که به تعداد کشته‌شدگان در بدر، از آن‌ها کشته‌اند؛ در صورتی‌ که نه آسیبی به مدینه رسیده بود و نه راه تجارتی شام آزاد شده بود. برای آنکه دشمن گمان نکند که مسلمانان از پا درآمده‌اند، و جرأت حمله به مدینه را نکند، پیامبر یک روز پس از جنگ، با سربازان اسلام که غالباً زخمی بودند، مشرکان را تا سرزمین حمراءالأسد تعقیب کرد و چون اطمینان یافت که قصد حملهٔ مجدد ندارند، به مدینه بازگشت. eitaa.com/HistoryOfIslam
| آثار و نتایج شکست مسلمانان در جنگ احد: ١_گرچه مسلمانان در این جنگ از نظر نظامی شکست خوردند، اما آموختند که از فرمان پیامبر سرپیچی نکنند و در جنگ‌های بعدی، این‌گونه نافرمانی‌ها تکرار نشد. ٢_منافقان به فتنه‌انگیزی برخاستند و از شکست مسلمانان اظهار شادمانی کردند و آنان را مورد سرزنش قرار دادند. ٣_بهود نیز کینهٔ خود را آشکار کرده و گفتند: محمد در پی پادشاهی است، هیچ پیامبری این‌گونه شکست نخورده است. ۴_دشمنان اسلام در اطراف مدینه گستاخ شده، در صدد توطئه و فتنه‌انگیزی برآمدند. ۵_پس از بازگشت مسلمانان به مدینه، ابری از غم و اندوه، بر شهر سایه افکند و یأس و نومیدی بر فضای شهر حاکم شد و وسوسه‌های منافقان و یهود نیز بر این وضع دامن می‌زد. خداوند طی آیات سورهٔ آل‌عمران، این آثار را از بین برد و روحیهٔ مسلمانان را تقویت نمود. (آیه در پست بعد) -واقدی، ج١، ص٣١٨_٣١٧/ابن‌هشام، ج٣، ص١١٢ eitaa.com/HistoryOfIslam
| شکست در جنگ احد، اعتبار نظامی مسلمانان را خدشه‌دار کرد و موجب شد که دشمنان اسلام در اطراف مدینه جرأت توطئه بر ضد مسلمانان را بیابند... انتخاب آن برهه از زمان برای توطئه و طرح حمله به مدینه، به خاطر ضعف نظامی مسلمانان -به پندار آنان- بود. چند نمونه از این توطئه‌ها: ١_حملهٔ ناکام بنی‌اسد به پیامبر اطلاع رسید که قبیلهٔ بنی‌اسد قصد حمله به مدینه را دارند... پیامبر، ابوسَلَمه را به فرماندهی ١۵٠ نفر به منطقهٔ آن‌ها روانه کرد و دستور داد پیش از آنکه دشمن فرصت حمله را بیابد بر او یورش ببرند... آن‌ها یا انتخاب مسیر بی‌راهه و پیش‌روی سریع، به سرزمین بنی‌اسد رسیدند؛ افراد قبیله غافل‌گیر شده و گریختند... ابوسلمه با غنیمت و چند اسیر به یثرب بازگشت. ٢_حادثهٔ رجیع در ماه صفر سال چهارم هجرت به تحریک قبیلهٔ 'بنی‌لِحیان'، چند تن از افراد قبیلهٔ 'عَضَل‌وقاره'، وارد مدینه شدند و با اظهار اسلام، به پیامبر گفتند: از طایفهٔ ما مردمی مسلمان شده‌اند، کسانی را بفرست که قرآن و احکام اسلام را به ما بیاموزند. پیامبر اسلام ١٠ نفر از مسلمانان را همراه آنان فرستاد؛ چون بر سر آبی به نام 'رجیع' متعلق به قبیلهٔ 'هُذَیل' رسیدند، افراد قبیلهٔ عضل و قاره با همدستی بنی‌لحیان به آنان یورش بردند... مبلغان اسلام به دفاع برخاستند و در جنگی نابرابر به شهادت رسیدند و ٢ تن اسیر شدند... مشرکان ٢ اسیر را به مکه بردند و به بازماندگان مقتولان جنگ بدر فروختند و مشرکان مکه آن ٢ را با وضع دلخراشی به شهادت رساندند. ٣_حادثهٔ بئر معونه ابوبراءِ، بزرگ قبیلهٔ بنی‌عامر، در مدینه یه حضور پیامبر اسلام رسید و بدون اظهار اسلام یا عدم تمایل به آن، پیشنهاد کرد که حضرت گروهی از اصحاب خویش را برای دعوت مردم 'نجد' به اسلام، به آن منطقه بفرستد، شاید اسلام را بپذیرند... پیامبر اسلام فرمود: من از مردم نجد بر مسلمانان بیمناکم. ابوبراء گفت: آن‌ها در پناه من خواهند بود. پیامبر اسلام ٧٠ تن از قاریان قرآن و بهترین یاران خود را اعزام کرد... این گروه وقتی به 'بئرمعونه' رسیدند، پیکی را با نامهٔ پیامبر نزد عامربن‌طُفَیل فرستادند... وی نامه را نخواند و او را کشت. آن‌گاه از بنی‌عامر برای کشتن همراهان وی کمک خواست؛ آنان به پاس امان ابوبراء از این کار خودداری کردند. عامربن‌طفیل با هم‌دستی تیره‌هایی از قبیلهٔ 'بنی‌سُلَیم' به گروه مبلغان اسلام حمله کرد... آنان ناگریز از خود دفاع کردند و جز کعب‌بن‌زید و عَمروبن‌امیه ضَمری همه به شهادت رسیدند... عمروبن‌امیه که توسط دشمن اسیر و سپش آزاد شده بود، در بازگشت به مدینه ٢ تن از بنی‌عامر را که با پیامبر اسلام پیمان داشتند (و وی از آن بی‌اطلاع بود) کشت. الطبقات‌الکبری، ج٢، ص۵٠/واقدی، ج١، ص٣۶٢_٣۵۴/طبرسی، ج٢، ص۵٣٣/ابن‌سعد، ص۵٣ eitaa.com/HistoryOfIslam
| به‌دنبال کشته‌شدن دو نفر از بنی‌عامر (هم‌پیمانان پیامبر) توسط عمروبن‌امیه، پیامبر اسلام از این حادثه اعلام تأسف و اظهار ناراحتی کرد و فرمود: «باید دیهٔ آن‌ها را بپردازم.» از طرف دیگر قبیلهٔ بنی‌عامر طی نامه‌ای، دیهٔ آن‌ها را از پیامبر مطالبه کردند. چون بنی‌عامر با قبیلهٔ بنی‌نضیر نیز پیمان داشتند، پیامبر اسلام برای جلب یاری آنان جهت پرداخت دیه، با تنی چند از مهاجران و انصار به قلعهٔ آنان در حومهٔ مدینه رفت و موضوع را با آنان در میان گذاشت... سران بنی‌نضیر اعلام آمادگی کردند، اما در نهان شخصی را فرستادند تا از بالای دیواری که پیامبر اکرم در کنار آن نشسته بود، سنگی بر سر آن حضرت افکنده و او را به قتل رسانند... رسول خدا از طریق غیبی از این توطئه آگاه شد و ناگهان آن‌جا را ترک کرده و به مدینه بازگشت و به آنان اخطار داد که مدینه را ترک کنند و اجازه داد اموال‌شان را با خود ببرند... آنان مرعوب شده و قصد کوچ کردند؛ اما عبدالله‌بن‌ابی آنان را به مقاومت دعوت کرد و وعده داد که در صورت بروز جنگ، با مردان مسلح به یاری آنان می‌شتابد و اگر آنان را از مدینه اخراج کنند، او نیز از مدینه بیرون می‌رود. بنی‌نضیر فریب وعده‌های دروغین عبدالله را خورده و از رفتن سر باز زدند... به‌دستور پیامبر، ارتش اسلام ١۵ روز قلعهٔ آنان را محاصره کرد. در این مدت خبری از نیروی امدادی نشد! آنان ناگریز با موافقت پیامبر اسلام، سلاح‌های خود را واگذاشته، اموال و اثاث زندگی را بار شترها کردند و گروهی به اذرعات شام و عده‌ای دیگر من‌جمله رئیس آن‌ها -حُیّی‌بن‌أخطب- به خیبر رفتند و خیبریان آنان را به گرمی پذیرفتند و از وی اظهار اطاعت کردند. چون بنی‌نضیر عملاً بدون جنگ تسلیم شدند، اموال آنان به‌صورت خالصه در اختیار پیامبر اسلام قرار گرفت و حضرت هم بر اساس پیمان برادری میان مهاجران و انصار با موافقت انصار، آنان را در میان مهاجران تقسیم کرد. - الطبقات‌الکبری، ج٢، ص۵٣/واقدی، ج١، ص٣۵٢و٣۶۴/مجمع‌البیان، ج١٠، ص٢۶۴/السیرة‌النبویة، ج٣، ص٢٠٣_١٩٩/ابن‌هشام، ص٢٠١/سمهودی، ص٢٩٩ eitaa.com/HistoryOfIslam
| این جنگ در شوال سال ۵ هجرت رخ داد. جنگ از آن‌جا آغاز شد که حُیّی‌بن‌أخطب و برخی از بنی‌نضیر که به خیبر پناهنده شده بودند و نیز گروهی از قبیلهٔ بنی‌وائل، در مکه با قریش دیدار کردند و آنان را به جنگ با پیامبر اسلام تشویق نمودند و قول همه‌گونه یاری و همکاری در این راه را به آنان دادند... قریش از آنان پرسید: «آیا دین ما بهتر است یا دین محمد؟» آنان که یهودی و خداپرست بودند و طبعاً نمی‌بایست بت‌پرستی را تأیید کنند، گفتند: «دین شما بهتر از دین محمد است و شما به حق نزدیک‌ترید.» قریش با سخنان آنان دلگرم شده و آمادهٔ جنگ گشتند. سران یهود سپس به سراغ قبیلهٔ غَطَفان رفتند و آن‌ها را دعوت به همکاری در جنگ با مسلمانان کردند... از این قبیله، تیره‌های بنی‌فزاره، بنی‌مُرّه و بنی‌أشجع اعلام آمادگی کردند؛ همچنین موافقت قبیله‌های بنی‌سُلَیم و بنی‌اسد را هم گرفتند. قریش نیز همکاریِ متحدان خود همچون قبیلهٔ ثقیف و بنی‌کِنانه را جلب کرد. بدین ترتیب اتحاد نظامی نیرومندی به وجود آمد و یک سپاه ده هزار نفری به فرماندهی ابوسفیان به‌سوی مدینه حرکت کرد... در راه مدینه حُیّی‌بن‌أخطب به ابوسفیان وعده می‌داد که قبیلهٔ بنی‌قُریظه را نیز که دارای ٧۵٠ جنگجو بودند، به نفع سپاه احزاب وارد جنگ می‌کند. قریش و يهوديان با توجه به سرمایه‌گذاری عظیم و فراهم‌سازی آن‌همه نیرو، این جنگ را سرنوشت‌ساز ارزیابی می‌کردند و قصد داشتند مسلمانان را از صحنهٔ روزگار حذف کنند. ١
تاریخ ایران
#سیرِتاریخی | #جنگ‌خندق #احزاب این جنگ در شوال سال ۵ هجرت رخ داد. جنگ از آن‌جا آغاز شد که حُیّی‌بن
| ◼️ پس از عقب‌نشینی سپاه احزاب، پیامبر مأموریت یافت که بی‌درنگ به‌ سراغ بنی‌قریظه رفته، کار آنان را یک‌سره سازد. ◼️ پیامبر بلافاصله دستور حرکت داد و ارتش اسلام عصر همان روز قلعهٔ بنی‌قریظه را محاصره کرد. ◼️ بنی‌قریظه در قلعهٔ خود موضع گرفته، تیراندازی می‌کردند و به پیامبر اسلام فحاشی می‌نمودند. ◼️ پس از ٢۵ روز محاصره، سرانجام چاره‌ای جز تسلیم نیافتند. قبیلهٔ اوس که قبلاً با بنی‌قریظه هم‌پیمان بودند، از پیامبر خواستند که با متحدان آنان همچون یهود بنی‌قینقاع - متحدان خزرج - برخورد کند، حضرت فرمودند: بزرگ شما، سعدبن‌معاذ در این مورد داور باشد. ◼️ اوسیان و بنی‌قریظه این داوری را پذیرفتند. سعد که چنین مأموریتی یافت طبق فرهنگ و سنت جاهلی و قبیلگی می‌بایست به نفع بنی‌قریظه داوری کند. ◼️ اما او تحت تأثیر توصیه‌های افراد قبیلهٔ خود قرار نگرفت و اعلام کرد که از سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ای باک نخواهد داشت. ◼️ آن‌گاه پس از أخذ تأیید از طرفین، حکم داد که مردان آنان کشته شوند و زنان و فرزندان‌شان اسیر و اموال‌شان به غنیمت گرفته شود. این حکم اجرا شد. ◼️ حُیی‌بن‌اخطب، رئیس بنی‌نضیر که در تشویق آنان به نقض پیمان‌شان با مسلمانان نقش داشت، جزء کشته‌شدگان بود. زیرا قول داده بود در کنار آن‌ها خواهد بود و در صورت شکست، با سرنوشت آن‌ها شریک خواهد شد. ◼️ او در آخرین لحظات به پیامبر گفت: من از دشمنی با تو پشیمان نیستم، اما هرکس را خداوند خوار سازد، خوار می‌گردد. ◼️ آن‌گاه خطاب به مردم گفت: در برابر ارادهٔ خداوند باکی نیست، و این، شکست و ذلتی قطعی است که از ناحیهٔ خداوند بر بنی‌اسرائیل مقدر شده است. ◼️ پیامبر، گروهی از اسیران را توسط یکی از مسلمانان به نجد فرستاد تا از محل فروش آن‌ها، اسب و اسلحه برای مسلمانان خریداری کند. ◼️ قرآن کریم از فرجام تلخ آنان چنین یاد می‌کند: و خداوند گروهی از اهل کتاب (یهود) را که از آنان (مشرکان) حمایت کردند از قلعه‌هایشان پایین کشید و در دل‌هایشان رعب افکند، گروهی را می‌کشید و گروهی را اسیر می‌کردید. و زمین‌ها و خانه‌ها و اموالشان و زمینی را که در آن پا ننهاده بودید، در اختیار شما گذاشت، و خداوند بر هر چیزی تواناست. احزاب، ٢٧_٢۶ eitaa.com/HistoryOfIslam
| نقد و بررسی ✍در این پست ٢ نظریه را دربارهٔ این ماجرا بررسی می‌کنیم: 🔺١_بعضی از نویسندگان اروپایی رفتار با بنی‌قریظه را مورد انتقاد قرار داده و آن را وحشیانه و غيرانسانی خوانده‌اند اما با توجه به جنایات بنی‌قریظه نمی‌توان این انتقاد را پذیرفت. زیرا آنان تنها به نقض پیمان و اعلام جنگ اکتفا نکردند. بلکه اقدامات زیر را هم انجام دادند: ▫️عملیات تروریستی در درون مدینه. ▫️تأمین آذوقه و علوفهٔ مورد نیاز سپاه احزاب. ➕به‌علاوه پیامبر می‌توانست به استناد پیمانی که با بنی‌قریظه داشت، آنان را مجازات کنند، اما از باب ارفاق، حکمیت سعد را پیشنهاد کرد و این پیشنهاد مورد قبول اوسیان و بنی‌قریظه قرار گرفت، پس دیگر جای اعتراضی باقی نمی‌ماند. 🔺٢_یکی از محققان معاصر، مجازات بنی‌قریظه را منکر شده و با استناد به پاره‌ای از دلایل و قراین، چنین مجازات سخت از طرف پیامبر را بعید شمرده است. ➖ در این استدلال به آیهٔ ٢۶ سوره احزاب توجه نشده و علاوه بر این، بعد از جنگ احزاب، در تاریخ هیچ اثری از بنی‌قریظه به چشم نمی‌خورد، درحالی‌که اگر قضیه صجت نداشت، طبعاً گزارش اوضاع و احوال بعدی آن‌ها منعکس می‌شد! eitaa.com/HistoryOfIslam
با هشتگ می‌تونید از ابتدای بعثت تا اینجایی که گفته شده را به‌ترتیبِ زمانی مطالعه کنید.
| 🔻در ماه شعبان سال ۶ه به پیامبر گزارش رسید که حارث‌بن‌ابی‌ضِرار - رئیس بنی‌المصطلق (تیره‌ای از قبیلهٔ خزاعه) - افراد قبیلهٔ خودش و افرادی از عرب اون ناحیه را جهت حمله به مدینه آماده می‌کنه... 🔺پیامبر ارتش اسلام را بسیج کرد و تا کنار چاه 'مُرَیسیع' - در منطقهٔ ساحلی دریای سرخ - پیش رفتند... 👆در این منطقه جنگ درگرفت و بنی‌المصطلق به سرعت شکست خوردند و اموال و اسیران زیادی ازشون به دست مسلمانان افتاد... 👤'جُوَیرِیه' دختر حارث هم جزء اسیران بود. حارث برای آزادی دخترش، در مدینه به حضور پیامبر رفت... 🔺پیامبر از طریق غیبی به حارث خبر داد که اون، ٢ تا از شترهایی که برای سربهای دخترش آورده در مسیر پنهون کرده. حارث واسه همین خبر غیبی به پیامبر ایمان میاره و مسلمون میشه. 👈پیامبر جویریه را آزاد و باهاش ازدواج کرد. 🔺مسلمانان به احترام پیامبر، اسرا رو واسه این‌که فک و فامیل همسر پیامبر می‌شدن، آزاد کردن. @HistoryOfIslam
اگه پست‌های مربوط به رو به زبون ساده و محاوره‌ای بیان می‌کنیم، به این دلیله که راحت‌تر به یاد می‌مونه و تو ذهن جا می‌گیره🙌