نگاهت مخمل و لبها انار سرخ مهریزی
دو چشم و ابرویت نقش و نگار فرش تبریزی
کلامت مثل گزهای لطیف اصفهان شیرین
زبانت چاقوی زنجان ، همان برندگی ،تیزی
به نامت فتح میگردد به یک دم ملک نیشابور
دوباره سر بداران و دوباره فتح چنگیزی
پریشان گیسویت در باد ماند بید مجنون را
نمیدانم که تو شیرازی هستی یا که نیریزی
گمانم ترمه ی تهرانی و از نسل قاجاری
اگرچه سخت آرامی ولی از غمزه لبریزی
به قول حضرت حافظ مدامم مست میداری
به می سجاده رنگین کن از این پیکی که میریزی
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که بنویسم چنین شعر دل انگیزی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂چــــه زیـــبـــاســــت
🍁فــصــل پـایـیـز را مـی گـویـم
🍂چــه خــوش رنـــگ اســـت
🍁بـــرگ هــــا را مـی گــویــم
🍂چه خوش صــداست
🍁خش خش برگـهـا را میگویم
🍂چـــه بـــاصــفـــاســــت
🍁مهر و مهربانی را میگویم
🍂پـــایـــیـــزتـــون زیـــبــــا