📖 #داستان رزمی
👱♂ جوانى حدود سه سال کاراته کار کرد.
پس از این دوره آموزش، شروع به آزار و وحشت مردم دهکده مجاور کرد و هر هفته یک بار به نحوى براى ساکنین مزاحمت ایجاد مى کرد. یک روز بعد از ظهر هنگامى که سرگرم مردم آزارى بود تنه اش به یک پیرمرد خورد.
این اتفاق کوچک باعث خشم و عصبانیت جوان شد و در حالى که دشنام مى داد به پیرمرد گفت: «مگر جلوى پایت را نمى بینى؟!»
مرد پیر در حالى که هنوز سر راه جوان ایستاده بود گفت: «فکر نمى کنید بایستى با مردم، خصوصاً سالخوردگان، مؤدب تر باشید؟»
جوانک که سخت برآشفته شده بود با تمام نیرو ضربات مهلکى با مشت و لگد به پیرمرد وارد آورد و اورا به زمین کوبید و در عوض تنها یک مشت از پیرمرد به سینه اش اصابت کرد.
جوان، مغرور از این نبرد یک طرفه و آسیب جزئى، بادى به غبغب انداخت وخوش حال، پیرمرد را به حال خود رها کرد و رفت.
گروهى از مردم که شاهد این ماجرا بودند به سراغ پیرمرد شتافتند و خواستند که کمکش کنند تا از زمین بلند شود ولى او بدون کمک از جا برخاست و در حالى که کاملاً سرحال به نظر مى رسید به سوى منزلش رفت.
♨️ پس از تقریباً دو هفته که از این ماجرا گذشت، قفسه سینه و قلب جوان شروع به سوختن و درد کرد و پس از هر غذا حالت تهوع به او دست مى داد.
پس از پنج هفته او دیگر قادر نبود چیزى را در معده نگه دارد و در آخر هفته ششم بیش از ۱۰ کیلو از وزنش کاسته شد.
در این وقت بود که جوان پى برد این حالت ناگوار که به مرگ ختم خواهد شد ناشى از همان ضربه ساده چند هفته پیش پیرمرد است.
🙏 هنگامى که پیرمرد به بالین او آمد، جوانک از او عذرخواهى وتقاضاى بخشودگى کرد. پیرمرد چون دید که پسر واقعاً نادم و پشیمان است ازسر تقصیرش گذشت و دارویى مخصوص به او خوراند.
🤩 پس از یک هفته استراحت، به تدریج آثار سلامتى و تجدید قوا در او پیدا شد.
مرد پیر سپس رو به جوان کرد و گفت که آمدن او به این دهکده به خواسته تقاضاى ساکنین صورت گرفته و هدف، رفع مزاحمت هاى جوان بوده است.
او هم چنین به جوان گفت که یک استاد کاراته است و #کاراته، رگبار ضربات مشت و لگد نیست، هنر تمرکز بر ضربه و تعیین سرنوشت نبرد در یک لحظه و با یک ضربه است.
بعد از آن، جوان به شاگردى #استادپیر درآمد و از بهترین کارآموزان او شد.
👊 @HrazmiVpahlvani 💪
کانال هنرهای رزمی ورزش پهلوانی 🇮🇷
🏹🥊🏋♂🤼♂🤸♂🤺🏇🥋
⛩(هنرهای رزمی ما را از خواب بیدار می کند و در آن زیبایی بزرگی نهفته است.)