محمدرضا به علامت تائيد سرخود را تكان داد و گفت" بله. انگليسی، فرانسه و آلمانی را صحبت میكنم.
استالين خنديد و جمله ديگری را به زبان آورد.
ديلماج (که ما در راه توده گزارش او از کنفرانس تهران را منتشر کردیم) فورا ترجمه كرد و گفت: " رفيق استالين میگويند: ممكن است شما زبان امپرياليستها را خوب ياد بگيريد اما هرگز نمی توانيد ازنقشههای آنها مطلع بشويد!"
استالين دراين ملاقات چند هديه هم به ما داد. او درست حالت يك پدر( بلكه يك پدربزرگ ) مهربان و دوست داشتنی را داشت. استالين چند نصيحت تند و صريح به محمد رضا كرد و به او گفت فئوداليسم يك سيستم قرون وسطائی است و شاه جوان ايران اگر می خواهد موفق شود بايد كشاورزان را از دست استثمارگران نجات دهد و زمينها را به آنها بدهد.
اوهمچنين به محمد رضا گفت نبايد به حمايت امپرياليستها مطمئن باشد زيرا آنها همانطوركه رضاشاه را از مملكت بيرون انداختند اگرمنافعشان به خطر بيفتد او را هم از كشوربيرون خواهند انداخت.
استالين با آنكه میدانست ما ناراحت میشويم، اظهار داشت شاه جوان بهتر است در اولين فرصت مناسب حكومت را به مردم واگذار كند و بساط سلطنت را كه يك سيستم قرون وسطايی است جمع آوری نمايد!
استالين به محمد رضا گفت، بهرحال مردم بساط سلطنت را جمع آوری خواهند كرد و اگر او خود در برچيدن سلطنت پيش قدم شود نام نيكی از خود در تاريخ به يادگار خواهد گذاشت.
محمدرضا و ما هيچ نمی گفتيم و فقط گوش میكرديم. در پايان محمد رضا به استالين گفت: "من از توجهات شما تشكر میكنم. اما نوع حكومت ايران را مردم ايران انتخاب كرده اند و تا وقتی مردم اينطور بخواهند من مخالفتی با خواسته آنها نخواهم كرد!"
بعد استالين كه متوجه برودت مجلس شده بود چند سئوال خانوادگی از ما كرد و وقتی فهميد پدر من از مهاجرين قفقازی بوده و زبان روسی میدانسته خيلی اظهار خوشحالی كرد و گفت قفقاز به واسطه كوهستانهای صعب العبور و جغرافيای خشن مهد پرورش مردان سخت كوش است و خيلی از مردان ناحيه قفقاز در صف مقدم جنگ با آلمانها هستند. در آن موقع قفقاز يك منطقه وسيع درجنوب شوروی به مركزيت تفليس بود و جمهوریهای مختلف مثل آذربايجان و ارمنستان و غيره و ذالك وجود نداشت.
وقتی مجلس كمی گرم و دوستانه شد. محمدرضا كمی اين پا و آن پا كرد و گفت: " آيا دولت اتحاد شوروی وعالی جناب استالين با سلطنت من مخالف هستند؟!"
استالين گفت: دولت شوروی به واسطه مسلك خود حامی ملتهای تحت استعمار و سلطه امپرياليستها است و بطوركلی با حكومتهای فردی مخالف است اما در امور داخلی آنها دخالت نمی كند و اميدواراست خود مردم اين كشورها حقوق از دست رفته خود را استيفاء نمايند!"
بعد چون متوجه شد كه محمدرضا ازاين پاسخ اوقانع نشده است گفت: امپرياليستها تا روزی كه يك قطره نفت در ايران و خاورميانه موجود است اين منطقه را رها نخواهند كرد و اتحاد شوروی قصد ندارد با امپرياليستها وارد جنگ شود. بنابر اين با حكومت شاه جوان هم مبارزه نخواهد كرد.
ما معنای اين حرف را خوب نفهميديم و فكركرديم كه استالين ما را به عدم مداخله شوروی در امور ايران مطمئن كرده است، اما بعدا مرحوم قوام السلطنه به ما گفت استالين خيلی صريح شاه جوان را عامل امپرياليستها معرفی كرده و در واقع به ما صراحتا توهين كرده است. منظور از امپرياليستها در سخن استالين آمريكا، انگليس و كشورهای اروپایی بودند.
البته استالين آلمان را هم امپرياليست میدانست ومی گفت اين جنگ ( جنگ جهانی دوم) يك جنگ ميان امپرياليستها بر سر تقسيم غنائم و مناطق نفوذ است كه پای اتحاد شوروی را هم ناخواسته به آن كشيده اند.
استالين درموقع ترك كاخ سعد آباد از چند تابلوی نقاشی موجود در كاخ بازديد كرد و بخصوص تابلوهای كمال الملك بسيار مورد توجه اش قرارگرفت و به محمد رضا گفت چه فايده دارد كه اين آثار با ارزش هنری را در اين كاخ محبوس كرده و مردم كشورت را از ديدن آنها محروم ساختهای؟ ارزش اين آثار وقتی است كه همه بتوانند آنها را ببينند و لذت ببرند. اين خود خواهی شما است كه چنين آثاری را برای تزئين كاخ خود قرار داده و حق مردم برای تماشای آنها را پايمال كرده ايد. اين يك اخلاق منحط استبدادی است.
ما از اين حرفهای استالين خيلی رنجيده خاطرشديم. اما درآن وضعيت نمی توانستيم اعتراض بكنيم.
البته رؤسای ممالك آمريكا و انگلستان به ملاقات محمدرضا نيامدند و توهين آنها بزرگتر از حرفهای سرد استالين بود.
ما خيلی تعجب كرديم كه ديلماج سفارت روس، سفير روسيه در تهران و چند نفری كه همراه استالين بودند در حضور او آب میخوردند، راحت میخنديدند و پايشان را روی پايشان میانداختند و يا سيگار میكشيدند.
آنها درخطاب قراردادن استالين هم هيچ عبارت محترمانهای به كار نمی بردند و فقط به او میگفتند: "رفيق استالين!" و اين برای ما عجيب بود كه روسها اينهمه نسبت به رهبر خودشان بیادب باشند. يك ميرزای ادارات ما بيشتر ازاستالين كبكبه و دبدبه داشت.
🔹میدونستین تا سیصد چهارصد سال پیش عراق مستقلی وجود نداشت و ساکنان بغداد و نجف و کربلا هموطن ما بودند!
🔹سال ۱۶۳۹ میلادی ، حاکم وقت ایران به اسم شاه صفی که تخصصش وول خوردن در حرمسرا بود ، جنگ های ۱یران و عثمانی رو به مراد چهارم ( سلطان عثمانی) میبازه و در «#عهدنامه_زهاب » که در قصرشیرین نوشته شد عراق رو با بار و جهازش به عثمانیا حواله می نمایه !!!
🔻....سه سوته تاریخ رو می لقمونیم...
@Hs_Land
تاریخاتور
🔹انتخاب پاپ هم اینطوریه که همه کاردینال ها در نماز خانه سیستین که یادگار میکل آنژ ( مجسمه ساز معروف
خلاصه دودسفید از دودکش نماز خانه سیستین واتیکان زد بیرون!!!
پاپ هم مشخص شد !!!
تاریخاتور
خلاصه دودسفید از دودکش نماز خانه سیستین واتیکان زد بیرون!!! پاپ هم مشخص شد !!!
قبلا در مورد انتخاب پاپ ، توضیحات رو دادیم ولی خداییش همین دودبازی رو مسلمونا راه مینداختن شونصدتا برچسب عقب ماندگی میخوردند !!!
هدایت شده از حبیبِ طبیب
16.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رسم همین بود که فقط آن هایی بیایند داخل ضریح امام رضا که عالم باشند و خادم. غبارروبی حرم که می شد، فقط آن ها می توانستند بروند توی ضریح. رسم حقی بود. شهید رییسی هم تبعیت داشت از این رسم. تنها فرقش با بقیه این بود که نگاهش به عالم ها و خادم ها دقیق تر بود. برای همین آن سال وقتی حاج قاسم را دعوت کرده بود برای غبارروبی بیرون ضریح، لحظه ای مکث کرد روی ادب حاجی. آن طور که اشک می ریخت و در حالی که هنوز غبار سفر به بیابان ها روی چشم هایش بود، گرد از روی حرم می گرفت. شهید رئیسی خودش می گوید دیدم این آقایی که ایستاده اشک می ریزد، حرم اهل بیت را زنده کرده است. نه در ایران؛ که در منطقه. او خادم واقعی امام رضاست.
بعد از حاج قاسم می خواهد که قدم توی ضریح بگذارد؛ همانجا هم حکم خادم رسمی آستان را برایش می زند.
حالا اگر ما هم نگاهمان را دقیق تر کنیم، شاید بشود حدس بزنیم حاج قاسم، خسته ی راه، بین آن اشک های غریبانه از امام رضا چه خواست که امام رئوف، رسم ها را در هم شکست و حاجی را کشید توی آغوشش.
منبع
https://eitaa.com/hata03
تاریخاتور
🔹فریدون تاج رو گذاشت سرش و پادشاهی هزارساله ش رو استارت زد. در مهرماه تاج گذاری کرد و گفت ملت جشن
رفاقت ما یا یمنی ها اینقدر ریشه داره که در شاهنامه آمده فریدون شاه برای سه پسرش ، دخترای پادشاه یمن را انتخاب کرد و چه آب و تابی داد فردوسی برای این عروسی در #شاهنامه !
از خواندن #شاهنامه و تاریخ در این کانال لذت ببرید❤️👇👇👇
https://eitaa.com/Hs_Land/539
🔹قبلا در مورد خواستگاری دخترای شاه یمن برا پسران فریدون شاه صحبت کردیم این هم لینکش
https://eitaa.com/Hs_Land/539
🔹سام(بابای زال) بعد شنیدن ولادت رستم، به سیستان میره و با دیدن بچه کِیفش کوک میشه و به زال و رودابه تبریک میگه و بعد یه ماه تلپ شدن ، موقع رفتن گرز خفنش رو هدیه میده به رستم کوچولو!!!
🔹رستم در ادامه حیاتش ، به رشدش ادامه میده ( رشد در بازوهاش خ خفن تر از جاهای دیگه ش بوده ) و همزمان آموزش های جنگی و چریکی رو زیر نظر پدرزال میبینه تا تبدیل به یه پهلوان درست و حسابی بشه!
🔹یه شب که همه سر ایستگاه خودشون بودن ، سر و صدا های وحشتناک ، آرامش ساکنان قلعه زال رو به هم زد !
داستان ازین قرار بود که فیل سفید ارتش زال رم کرده بود و هر کی رو سر راهش میدید صاف میکرد ! چند تا سرباز رو هم کشت!
رستم که وضعیت رو میبینه گرز یادگاری بابا سام رو میگیره و در یک حرکت زیگزاگی ، میزنه تو سر فیل و اون رو از مدار زندگی خارج میکنه !
🔹زال که این حرکت رستم رو میبینه دلشاد میشه و بهش یه ماموریت استراتژیک میده ! بهش میگه بر و بچ رو جمع کن و برو انتقام جدمون ، حاجی نریمان رو بگیر! رستم هم که کله ش باد داشت لبیک میگه و با بر و بچ میزنه به جاده!
🔹قاتلین نریمان در یه قلعه گولاخ در پشت کوه سپند بودن و رستم برای نفوذ به قلعه، لباس تاجران رو می پوشه و با بار نمک با همراهانش وارد قلعه میشه(از قرار معلوم اهالی این قلعه همه چی داشتن به جز نمک)
🔹رستم و بچه ها تا شب، هر چی نمک داشتن رو در بازار آب کردن و شب هنگام که همه رفته بودن جیش بوس لالا، به کاخ حاکم قلعه حمله کردن و تو جیک ثانیه فتحش کردند! رستم بعد فتح قلعه، به بابازال نامه میزنه و خبر فتح رو میده و میگه هرچی شتر و اسب و قاطر داری بفرست تا غنیمتای جنگی و طلا ها رو بار بزنیم بفرستیم برات، زال هم هرچی داشت میفرسته و بورس سیستان حسابی سبز میشه!!!!
🔹همزمان با گرد وخاک رستم، منوچهر شاه که صد و بیست رو رد کرده بود همه بزرگای مملکت رو جمع میکنه و فاز خداحافظی میگیره و پسرش نوذر رو جانشین اعلام میکنه و بعد کلی وصیت و پند و اندرز ، غزل خداحافظی رو میخونه و الفاتحه !!!!
🔻....سه سوته تاریخ رو می لقمونیم...
@Hs_Land