#سفیران_عشق♥🌿
•<❋ سر قبر نشسته بودم..
باران مۍ آمد؛ روۍ سنگ قبر نوشته بود:
"شھید مصطفۍ احمدۍ روشن.."
از خواب پریدم.
مصطفۍ ازم خواستگارۍ ڪرده بود،
ولۍ هنوز عقد نڪرده بودیم.
بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف ڪردم..
زد به خنده و شوخۍ گفت:
بادمجون بم آفت نداره. ولۍ یه بار خیلۍ جدۍ ازش پرسیدم:
ڪۍ شھید میشۍ مصطفۍ؟ مڪث نڪرد، گفت : ۳۰سالگۍ..
°°〖 باران مۍ بارید؛ شبۍ ڪه خاڪش مۍ ڪردیم..
#همسرشھیدمصطفۍاحمدۍروشن
🕸°.『 @Bezibaeeyekrooya
#سفیران_عشق♥.•
.
❃ اول حسـنخودش رامعرفۍڪرد.
بعد مسائل ڪلۍمَطرح شد. ایشان درهمه حرفها، تأڪیدش روی مسـائل اخلاقۍبود.
یادم نِمۍرود؛
قبل از این ڪه وارد این جلسـه شوم، وُضو گـرفتم و²رڪعت نمازخواندم،
❃ وگفتم: «خدایـٰا خودت از نیت منبا خبرۍ؛
هر طور صلاح مۍدانۍاین ڪار رابه
سرانجامبـرسان.»
بعدها در دست نوشته هاۍاو هَم خواندم ڪه نوشتهبود:
«براۍ جلسـه خواستگارۍ باوضو واردشدم
وهمه کارهارا به خُـداواگذار ڪردم..»
#همسرشھیدغلامحسینافشردۍ"حسن باقری"
💍🍃°^
『 @bezibaeeyekrooya 』
#سفیران_عشق♥🌿
مـدتهابود، متوجه غِيبتھای
نيمهشب مھـدی شدهبودم.
شبیبه دنبالشرفتم، رفت توینخلستـٰان، زيردرختی وبه نمازايستاد.
شبهای بعد هرچـه منتظرماندم نرفت. کنجکاوشدم،
سرانجام پـرسيدم:
مھدیچرا نمیری سرپُستت؟
گفت: تواگه میخواستیمن بـرم، اونجارو اِشغال نميکردی!
شرمنـدهشدم، نميدانم ازکجا فھميـدهبود..
#شھيدمھدیصبوری
#عابدان
🌙📿.•^
➥「 @bezibaeeyekrooya 」
#سفیران_عشق♥🌿
ابـراهیم اُبھتخاصی دارد.
راهرفتنش، بدنِتنومند ورزشکاریاش،
زور زیادش وحتی محبتکردنش
همهرا جذبخود میکنـد.
طوریکه حتیخواهرها وبـرادرهای
بزرگترنیز از او حساب میبرنـد.
خانمهادی درباره اینخصیصههای شھید میگوید:
«منخیلی از ابـراهیم حسابمیبردم.
حتیبزرگترها همحسابخاصیاز او میبردند.
طوریکه وقتیشھیدشد، یکآقایمسنی
آمد وگفت من واقعاپدرم را از دستدادم؛
درحالی کهابراهیم ۲۵ سالبیشتر نداشت.
شاید بهخاطر ورزشکاربودنش بود.
چونآن زمان کشتیگیـر بودن،خیلیمھم
بود. حتیاز تمرینکشتی که برمیگشت،
تمرینکشتی راهم باخودش بهخانه میآورد
وبا برادرها تمرین میکرد.
مندر چھرهابراهیم همیشه ابھتخـٰاصی میدیدم.
برایهمین وقتیسفارش یا امربهمعروفونـھیمنکر میکرد.
رعایت میکردم. حتیگاهی دوستانمان را هم امربهمعروف میکرد وبه مامیگفت
که بهآنھا بگوییم.
اولهدیه میخرید؛ همیشه میگفت:
هدیهبدهید بعد امـربهمعروف بکنید.
اینطوری تاثیربیشتری دارد ونـاراحت همنمیشوند.»
#شھیدگمنامابراهیمهادی
#تولدتمبارکرفیقشھیدم
🤼•^
「 @bezibaeeyekrooya 」
#سفیران_عشق♥🌿
حاجآقاجواد فرمودند:
خانم والده میفرمودند:
که یکباراز خواب بیدار شدم دیدم
آقـادردل شب درآن سُکوت وتاریکی،
مثل ابربھاری اشک میریزد وفریـاد
وناله عاشقانهاش سکوتِشب رادرهم شکستهاست،باتعجب پـرسیدم:
آقا! این همهگریه برایچیست؟!
آقافرمودند:
ازآن چیزی کهمن اطلاعدارم اگرشما
مطلع بشوی بهکوهها فَـرار میکنی،
سپس فرمودند :
منتعجب میکنم کهچرا تاحالا دیوانه نـشدهام..
#آیتاللهبھجت
🙂📿
「 @bezibaeeyekrooya 」
#سفیران_عشق
[🕊]یڪ باربامحمّد حسین در دفترامام جمعهبودیم،
چندنفرازمسئولینشھر واستاننیزحضورداشتند.
محمّدحسینڪنارمن نشستهبود
،او علےرغمجثّهلاغرش،
بنیهای قویداشت.
.
رئیسشھربانیهمطرفدیگرمننشستهبود.
جلویهمهنوشابهگذاشتند،
محمّدحسینسرانگشتشراگذاشتزیرنوشابهو
باقاشقدرآنراباز ڪرد.
.
صدایبازشدندرنوشابهتوجههمهراجلبڪرد!
رئیسشھربانیڪه ڪنارمنبودبادیدناینصحنهخیلیتعجبڪرد.
همینطورڪه نگاهمی ڪرد دیدماونیزدستشرا
بهتقلیدازمحمّدحسینزیرنوشابهگذاشتوقاشقرافشارداد
ومیخواستدرآنرابازڪندامانمیتوانست.
درهمینموقعمحمّدحسینخندید:
نهجانم!
هرڪسینمیتوانداینڪارراڪند،بایدحتماواردباشید. 🌿.•
#شھیدمحمدحسینیوسفالھے
↳|• @bezibaeeyekrooya •|❥
#سفیران_عشق♥🌿
ــ کجامیری؟!
+ بگم جیغوداد راه نمیندازی؟
ــ بگو آقامصطفی قلبم اومدتودهنم..
+ عـراق
ــ میری عراق؟!به اجازه کی؟!بعدبری سوریه؟!
+ رشتهای بـرگردنم افکنده دوست!!
ــ زدم زیرگریه..
+ کاش الااونجا بودم عزیزم.
.
ــ که چی بشه؟!
+ آخه وقتی گریه میکنی خیلیخوشگل میشی!
ــ لذت میبری زجربکشم؟!
+ بسکن سمیه!چرافکرمیکنی من دلندارم؟!خیال میکنی خوشممیاد ازتووفاطمه دل بکنم؟!خداحافظ سمیه،مواظب خودتوفاطمه باش..
.
گوشی قطع کردی، چندبارشمارهات راگرفتم اماگوشیت خاموش بود..
سرم به شیشه پنجره تکیه دادم درحالی که اشکهام میریختم؛
کجامیرفتیآقامصطفی؟
میرفتیتاماهشوی..
#شھیدمصطفیصدرزاده بهروایتهمسر
◍⃟💍∞ @Bezibaeeyekrooya
#سفیران_عشق♥🌿
.
بابت شکلوشمایل ومتن کارتعروسی،
خیلی بالا وپایین کرد؛
خیلی از کارتها رو دیدیم..
پسندشنمیشد، نھایتاََ رسید به یکجمله
از حضـرتآقا با دستخط خودشان.
بِسمِ الٰلّهِ اَلرَّحمٰن اَلْرَّحیم
همسری شما جوانانعزیزم که پیوند
دلها و جسمها سرنوشتهاست،
صمیمانـه به شما فـرزندانعزیزم
تبریک میگیم..
سیدعلیخامنهای
#شھیدمحمدحسینمحمدخانی
◍⃟💍∞ @Bezibaeeyekrooya
#سفیران_عشق♥🌿
.
مھـریهام ¹جلدقرآن بود و ³صلوات؛
عقدمان خیلیساده بود. یک ماه بعدهم
عروسیکردیم. دوسـه روز رفتیم مشھد
پابوس امامرضا"عـ". باراولی کـه رفتیم
حرم نگاهی بـه من کردو گفت:
+ خانممیخواهم یـهدعایی بکنم، شماآمین بگی..
.
خندیدم وگفتم:
ــ تا دعات چی باشه!
+ حالا تو کاریت نباشه
ــ خب هرچی شما بگید..
دستهایش را گرفت سمت آسمان روبـه
گنبدطلای امامرضا"عـ" وگفت:
+ اللھم الرزقنا توفیق شھادت فی سبیلک
#شھیدحسینمحمدعلیپور بـهروایتهمسر
◍⃟💍∞ @Bezibaeeyekrooya
غاده با فـرهنگاروپایی بزرگ شده بود؛
حجابدرستی نداشت اما دوستداشت
جوردیگری باشد، دوستداشت چیز دیگری ببیند غیـرازاین بریز وبپاشها
و تجملها؛
او ازاین خانه که یک اتاقبیشتر نیست
و درش همیشه بـهروی همهباز است
خوششمیآید.
.
بچهها میتوانند هرساعتی که میخواهند بیایندداخل، بنشینند رویزمین وبا مدیـرشان گپ بزنند.
مصطفی ازخودِ او هم درهمین اتاق پذیراییکرد و غاده چقدر جاخورد
وقتی فهمید باید کفشهایش را بکند
و بنشیند رویزمین..!
بـهنظرش مصطفی یک شاهکاربود،
غافلگیـرکننده وجذاب..🏡♥
#سفیران_عشق
#شھیدمصطفیچمـران
↳|•@Bezibaeeyekrooya•|❥