eitaa logo
فی‌البداهه.
86 دنبال‌کننده
276 عکس
46 ویدیو
0 فایل
پیام نده ولی خب @efain_8420
مشاهده در ایتا
دانلود
این آرامشی که تو صداته، از کجا نشأت می‌گیره؟
می‌گفت آدمی‌زاد قبل کنکور دچار یه چیزایی می‌شه که دقیقاً یک دقیقه بعد کنکور می‌فهمه خریتِ محض بوده. خدایا کنکور و زودتر برسون بره ببینم چه خریتایی کردم.
jonoone-eshghe-to-eine-jonoone-(javan-musics.com).mp3
زمان: حجم: 2.3M
اجازه می‌دم غروبِ جمعه‌تون رو با این سپری کنید.
هدایت شده از منسوخ
دلم مال دنیا میخواد
احساس می‌کنم کلِ اعضای بدنم علیه‌م شورش کردن. سرم بیشتر.
یکی که بیاد باهم گریه کنیم چیه؟ همونم نداریم.
هعی الا.
آدمی‌زاد بنده عادته که می‌گن همینه دیگه
هدایت شده از شرقی
من سبک خاصی از شعر رو میپسندم، سبکی که در اون یک نفر با پشت دست توی دهن شاعر زده باشه و شاعر بی نوا حالا با دهانی پر از خون، در حالی که قطره قطره از گوشه لبش داره میچکه شروع کنه و غمش رو برای ما تبدیل به شعر کنه، مثلا همینجا که حافظ میگه: بالا بلند، عشوه گر نقش باز من کوتاه کرد قصه زهد دراز من اینجا دیگه حافظ میگه تمومه! بیچارم کرد، فریبم داد، شمام ببینین، منو برد بالا از همونجا کوبید زمین یا جای دیگه ای سال ها قبل تر از در اومدن پدر حافظ بخت دریده سعدی میگه: مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم ریسمان امید بریده شده و شیخ اجل دست بردار نیست، خب دوستان داریم نعش یه مرد عاشق رو که روی زمین کشیده میشه با این بیت میبینیم، هنوز نمیخواین گریه کنین؟ یا جای دیگر، شاعر هر چیزی رو وسیله برای رسیدن به معشوق میبینه، در این راه سلامتیش رو هم حاضره در چاه فاضلاب بندازه ولی عبارت سلام خوبی؟ رو از معشوقش بشنوه پس اینجوری میشه که میگه: بیماری من گر سبب پرسش او شد میمیرم از این غم که چرا بهترم امروز و بیت دیگری در هیبت بنشینم و صبر پیش گیرم و خیال ببافم سعدی وجود داره ، که من بمیرم برای خیال خام و باطلی که توی سر شهیدی بخت برگشته میگذره : خوش آن زمان که نکویان کنند غارت شهر مرا تو گیری و گویی که این اسیر من است میبینید دوستان؟ در جوار معشوق عاشق حتی اسارت رو هم پذیرفته و براش خیالبافی میکنه حقیقتا عشق به عنوان عاملی برای زیبا سازی شعر و ادبیات فارسی بسیار قوی کار خودشو انجام داده و دست مریزاد بر این عنصر خانمان سوز جان برافروز باید گفت که هر چند داره اینجوری زیر و زبر میکنه قلب شاعر رو اینچنین رج به رج زیبایی و هنر میبافه لای بیتای شعر، و من باز به این فکر کردم که مگه روزگار چند بار باید خنجر دسته طلاشو توی قلب این آدما چرخونده باشه که همچین بیتایی رو بریزن رو صفحه سفید کاغذ؟!
بابای من رو این اصل زندگی می‌کنه که آدم تا جایی که واقعاً داره می‌میره لازم نیست بره دکتر، می‌تونه با دمنوش و آویشن و آبلیموعسل و چای‌نبات خودش‌و خوب کنه، حتی وقتی یه دقیقه به مرگت بود احتمال داره بگه چای‌نبات بخور خوب می‌شی. و الان مگه منو می‌بره دکتر؟ می‌گه هنوز به درجه مردن نرسیدی، وقتی رسیدی می‌ریم.☺️
همین که روبیکا بدون نت میاد و عکس و ویس هم باز می‌کنه، یک هیچ از ایتا برام جلوتره. حتی کیفیت عکساشم بهتر از اینجاست. واقعاً وقتشه جمع کنیم بریم اونجا.
چرا هیچ‌کی نیس با من حرف بزنه