چرا ایتا اینجوریه؟ صدبار یه چیزیو دانلود میکنی باز میری بیرون میای بسته شده.
انقدری با رنگ روشن غریبهم، که این روزا هروقت به آینه نگاه میکنم و خودم و روسریِ سرم و میبینم میگم مطمئنی خودتی؟
پسر بچههه گم شده بود، دستش تو دست خادمه بود، یهو ولش کرد دوید سمت حرم، خادمه گفت کجا میری بیا گم میشی، گفت بذار من برم اونجا، برم اونجا پیدا میشم. :)))
یه حاج خانمی کنارم نشسته بود، تهرانی بود، شروع کرد به حرف زدن، میگفت هر شب جمعه هرجوری شده کار و بارم و جمع میکنم و خودم و میرسونم مشهد که پیش آقا باشم، جوونیمم همین بودما، به شوهرم میگفتم حق نداری بیای، شوهر و بچه و اینا دیگه نمیبرم با خودم، میخوام تنهایی با آقا خلوت کنم. اصلا آدم وقتی میآد پیش آقا که شوهر و بچه نباید با خودش بیاره، فقط تنها تنها میچسبه. الانم از ساعت ۴ حرمم، خیلی خستهم ولی آخه کی دلش میآد از این همه قشنگی و دلبری دل بکنه؟ دلم نمیکشه برم. ::)))
یه لحظه باخودم گفتم یعنی میرسه روزی که منم اینجوری بیام گوشه صحنش بشینم و زل بزنم به گنبدش و از خستگی دلم نیاد برم از پیشش؟