هدایت شده از وَلو
بناست تا به عزایت ز شوق جان بدهند
و با بهانهی تو روسری تکان بدهند
مقابلِ قدمِ فتنههای آزادی
ندیدهام به کسی اندکی امان بدهند
به دستِ برق و فریبِ شعارِ اغواگر
حیا گرفته، وقاحت به دستمان بدهند
وَ شهوت است و اسارتبهنفس، آخرِ راه
برای حُقّه اگر بانگِ "ژن، ژیان..."بدهند
تنِ سِتبرِ وطن زخمی است و خونآلود
زدند ضربه، تَرَکها به استخوان بدهند
به هر دو چشمِ بصیرت گلوله میکوبند
که فکر بسته و سطحی به هر جوان بدهند
برای نقد و طلب، خود سرآمَدان هستیم
اگر که اجنبیان، یک نفس زمان بدهند
بخواب دخترِ مَهسا، بناست با نامت
چراغِ سبز به کفتار و کرکسان بدهند...
آمین🍃
شاعر: @mobtasmin
یه وقتایی یه جاهایی انقدر میگم شببخیر، که خدایا واقعاً شبشون بخیر میشه؟ چرا برای من نمیشه پس؟
هدایت شده از | دفترچهیادداشت |
Sajad Afsharian/Hossein Farhadi4_5839073056126929445.mp3
زمان:
حجم:
11.2M
- No Caption
فیالبداهه.
- No Caption
تصور میکنم همهی راههای پیوندِ من و تو، از هم گسسته. دورترینی به من. تصورهایم اشتباه نیست.
بودنت زیباست، نبودنت جانگیر. سرِ بودنت دعواست. آشناترینی به من، غریبهترینم به تو.
میدانی از یاد بردنت سخت است، همچنان معتقدی فراموش کردن سادهست و اصرار پشت اصرار.
صدایت، چشمانت، مژههایت، موجِ موهایت؛ باز هم بگویم؟ وصفِ آن همه زیبایی از جانبِ من، قاصر کنندهی زبانست و سکوتکنندهی کلام.
به گفتهی افشاریان، و یَقولونَ اِنَّه لَمَجنون؛
مجنون منم در میانِ وعدههای جنون.
شنیدنِ صدایت، لمسِ زیباییِ کلامت، نهفته در جان است. معتادِ آهنگِ کلام نبودیم که گرفتار شدیم.
وَ ما هُوَ اِلّا ذِکرُ لِلعالَمین؛ مرا وعدهی دیداری ده در یک صبح به بوسیدن دستهات.
گفته بودم شیرینیِ گرمایِ دستات از تلخیِ زبانت کم میکند؟ در خواب کمی مهلت بده جبرانکنندهی تلخیها باشد. خود را گرفتی، خوابها را مگیر.
لَها عَینانِ کَانها الطانیه بعد التوبه
خماریِ چشمهات هوایِ خانه را هوایی میکند.
غریبه که نیستی، برایت نوشته بودم، کسانی که به تو فکر، حتی فکر، ببین؛ حتی فکر کرده بودند را سلاخی میکنم.
زمان میگذرد و تنها خودم از نبودِ تو سلاخی میشوم.
دل اجازهٔ نوشتنِ فریضهی فراموشی نمیدهد.
آمدم آرزویت کنم، حرام بود.
دلم میخواست برای تو بمیرم.
چقدر صدایت میکنم و چقدر صدا به صدا نمیرسد.
چقدر بودنت زیباست و چقدر پرم از نبودت.
لا اِکراهَ فِی الدین دنیا برای شما، من برای یار میمیرم.
از نبودت، جان معترض شد و غوغای نبودن به پا کرد.
والله سَمیع العَلیم؛ شنوای دانا اگر میشنوی، برای هردویمان بریز، غریبی نکن.
چگونه از آنهمه تنهایی در امانی؟
به وقتِ دلتنگی به سمتم بیا و با من سخن بگو.
مگر بودن با تو تواند مرا دور سازد از آنچه که باید.
نمیتوانی در نبودنت تجدیدِ نظری کنی؟
ماذا افعل هذا الثقیل من الذکریات التی ترکها علی کتفی؟ خاطرههایت فوران کنندهی آتشفشانهای تو خالیست، با آنها چه کنم؟
دیروز خوابت را دیدم، لطافتِ دستان و گرمیِ نگاهت دل را از خود بیخود کرد و خیرهی دو تیله مشکی زیرِ لب آیه "دوستت دارم" زمزمه میکرد، از نبودنها واهمه دارم، کنار بگذار این پنجحرفیِ کشنده را. با آمدنت، به بودنت ادامه بده ای سرانجامِ ناتمام ها.
-فاطمهای که مَن باشم.
Rahzane ahle honar@roamagazineرهزن اهل هنر(1).mp3
زمان:
حجم:
6.4M
قطعهٔ رهزن ِاهل ِهُـنر ..
با تغییر محتوایی به اسم ِ
" You Say "
- استاد مُحمدرضا شجریان
- صنعتی و سنتی
(مطمئناً خیلیهاتون خوشتون میاد ؛ حتی اگه با سنتی حال نکنید)
- ترجیحا با هندزفری
در حالت ِآرامش ِکامل گوش بدید ..
#سنتیصنعتی :) ²
وضعیت کلاس یه جوریه که بعضی وقتا واقعاً با حرفای یه سری از بچهها "عقل زن:" میاد تو ذهنم.
اگه میخواید ازدواج کنید؛ لطفاً حتماً قبلش کتاب مردان مریخی، زنان ونوسی رو بخونید. باتشکر.
باتوجه به وضع اقتصادی، برادران گرامی حتماً از الان حداقل روزی ۱۰ تومن پسانداز کنید، پس فردا برای گرفتن تالار و.. پدرتون در میاد اگه پسانداز نداشته باشید.=)
ایتا یه جوری برام بالا میاد انگار گلوشو گرفتم دارم خفهش میکنم. همش در حال اتصاله.
دختر است دیگر؛ دلش که از حرفهای کسی میگیرد، حرف در دهان نگه میدارد و سکوت میکند بلکه خودش بفهمد.
ولی خب اون خره و نمیفهمه.