آدمِ حرفهای بسیارم
چون ترکهای روی دیوارم
منتظر بودم و ندید کسی
ابریام، در سکوت میبارم
پر شدم از تمام خاطرهها
از همان حرفها، عشق و صدا..
خسته و بیقرار و بیتابَش
دلخورم از تمامِ فاصلهها
هرچقدر از نبودنش گفتم
از دل و رنج دیدنش گفتم
عقل فریاد زد نمیآید
تا به دل از رسیدنش گفتم
دل سپردم به رنگِ چشمانش
منتظر، بیقرارِ دستانش
ساعت از نیمههای شب که گذشت
شدم آشفته و پریشانش
من همانم، همان منِ سابق
تو قراری، قرارِ این عاشق
دلسپردن به توست، کارِ دلم
چه کنم گر نبودهام لایق..
#me
خوابشو دیدم. میدونی؟ خیلی وقت بود دیگه تو خوابهام حتی فراموشم کرده بود. ولی بعد از اونهمه انتظار، دوباره اومد. اومد و چشمهاش، چشمهامو دیوونه کرد. هعی آدمیزاد.
دختری دور از حرم، با صورتی لبریزِ غم
این رقیه بود، یا پیرِ زنی با قدِ خم..
مینشینم گوشهای، با چشمِ تر، روی سیاه
از غمِ هر دردِ او، میافتد از دستم قلم..
مادری کرده برایم، با دو دستِ کوچکش
حضرت زهرای ثانی، یا رقیه ذوالکرم..
شانههایش بیقراری میکند دور از پدر
قلبِ بیتابش شده آشفته از جورِ ستم..
منتظر پر بغض و خسته مینشیند گوشهای
عمه جانش پر تلاطم، مضطرب، میزد قدم..
تا سرِ بابا به دستش میرسد، "وا زینبا"
میگذارد سر به سر، تقدیر این را زد رقم..
"یاحسینع" از بینِ لبهایم روان میگردد و
چشم میبندم به یادِ آن شب و کنجِ حرم..
شرحِ دلتنگی برایم دردِ بیدرمان شده
ساعتی محتاجِ آن آغوشم ای زیبا صنم..
#me
من بلد نیستم، یاد ندارم مراقب خودم باشم.
شما بزرگی. مادرِ ثانیِ امام حسینی. عزیزکردهی اربابی، حواست به ماهم باشه رقیهخاتون. ما امام زمانمونو از خودت میخوایم. کربلامونو به تو سپردیم. دستامونو به دستای کوچیک خودت گره زدیم، دستمونو ول نکن دورت بگردم.
من همینم. وسط روضه گوشهامو میگیرم که نشنوم.
اینجوری نمیخری؟ ولی من هنوز امید دارم.