- نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم
کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم
که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد
به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و او
هر روز پی در پی
دم گرم خودش را در گلویم
سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند دائم
سکوت مرگ بارم را .
- همه چیز را ترک کرده ام ، فقط با روح سر و کار دارم ، فقط با غم همنشینم ، فقط با درد می سازم و فقط خدای بزرگ را پرستش می کنم .
/ شهید چمران .
- یک روز می آید که بماند که چه دیر است
روزی که بفهمد که چه گفتیم و که بودیم ؛
- گاهی کلمات تکه تکه می شود و از
قطعه های درهم شکستۀ قلب به
دارآویخته می شود و سخن ناقص
می شود و کلام اینگونه نابود می شود
و دیگر حرفی برای گفتن نمی ماند !
- گمان کردم که بعد از رفتنت می میرم اما نه ؛
چنان بودم که هر شب مرگ خود را آرزو کردم .