📚 داستان های آموزنده 📚:
❇️ قدرت نامحدود خدا با ما است؛ پس باید امیدوار بود و خالصانه تلاش کرد
🔸️... قرآن به صراحت میگوید در حالی که مسلمانان بسیار اندک و در نهایت ضعف بودند، خداوند به آنها نصرت و قدرت عطا کرده است؛ لذا ضعفهای موجود نباید ما را نا امید كند؛ از سوي ديگر پیشرفتهایمان نیز نباید موجب غرور ما بشود. در هر حال، ما باید تلاش کنيم و اميدمان فقط به خداوند متعال باشد.
🔸 در تبلیغات باید حقایقی برای مردم بیان شود که مانع ناامیدی آنها در مقابل قدرت شیاطین، و یادآور نصرتهای الهی در سایه تلاش برای خدا میشود. باید توجه داشته باشیم كه سنتهای الهی همیشه جاری است و یکی از سنتهای خداوند این است که «إِنْ تَنْصُرُوا اللهَ یَنْصُرُکُم».
🔸️... ما در مقابل همه امکانات دشمن، فقط یک چیز داریم و آن ایمان به خداست. تاریخ معاصر شاهد نمونههای عینی فراونی از نصرت الهی است. مگر قبل از انقلاب امام راحل(ره) و مردم چه داشتند که به كمك آن نظام شاهنشاهی را سرنگون کنند؟ در دوران دفاع مقدس، ما حتی نمیتوانستیم سیم خاردار وارد کنیم؛ در حالی که دشمن پیشرفتهترین سلاحها را در اختیار داشت و همه دنیا به او کمک میکرد؛ اما نتیجه جنگ چه شد؟
🔸️اگر خدا را باور داشته باشیم، و به وظیفهمان عمل کنیم، ناامیدی برای ما بیمعنا است. همان خدایی که مسلمانان ضعیف را در جنگ بدر پیروز کرد، انقلاب اسلامی را به پیروزی رسانید و آن را حفظ کرد، هنوز هم خدایی میکند. اتفاقاً دشمن نیز به قدرت سلاح ایمان پی برده، و از همین رو تمام تلاشش را برای نابودی یا تضعیف ایمان جوانان به کار گرفته است.
🔺️بیانات آیت الله مصباح یزدی(قدس سره) در تاریخ ۱۳۹۷/۰۲/۰۷
🏷 #امید #نصرت_الهی
#داستان زیبا و خواندنی
🌺🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
✍️ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ همسرش ﮔﻔﺖ: "ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭼﻪ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﻛﻪ ﯾﻚ فرشته ﺑﻪ ﻧﺰﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﯾﻚ ﺁﺭﺯﻭ ﻛﻦ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺵ ﻛﻨﻢ"!
همسرش ﺑـﻪ ﺍﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﺎ ﻛـﻪ 16 ﺳـﺎﻝ ﺑـﭽـﻪ ﺍﯼ ﻧـﺪﺍﺭﯾـﻢ، ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﺑـﭽـﻪ ﺩﺍﺭ ﺷـﻮﯾـﻢ.
ﻣـﺮﺩ ﺭﻓـﺖ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﻭ ﻣـﺎﺟـﺮﺍ ﺭﺍ ﺑـﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺗـﻌـﺮﯾـﻒ ﻛـﺮﺩ، ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺳـﺎﻟـﻬـﺎﺳـﺖ ﻛـﻪ ﻧـﺎﺑـﯿـﻨـﺎ ﻫـﺴـﺘـﻢ، ﭘـﺲ ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﭼـﺸـﻤـﺎﻥ ﻣـﻦ ﺷـﻔـﺎ ﯾـﺎﺑـﺪ".
ﻣـﺮﺩ ﺍﺯ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﺑـﻪ ﻧـﺰﺩ ﭘـﺪﺭ ﺭﻓـﺖ، ﭘـﺪﺭﺵ ﺑـﻪ ﺍو ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺧـﯿـﻠـﯽ ﺑـﺪﻫـﻜـﺎﺭﻡ ﻭ ﻗـﺮﺽ ﺯﯾـﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻓـﺮﺷـﺘـﻪ ﺗـﻘـﺎﺿـﺎﯼ ﭘـﻮﻝ ﺯﯾـﺎﺩﯼ ﻛـﻦ".
ﻣﺮﺩ ﻫﺮﭼﻪ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩ, ﻫﻮﺍﯼ ﻛﺪﺍﻣﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺷـﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻛﺪﺍﻡ ﯾﻚ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺗﻘﺪﻡ ﺩﺍﺭﻧﺪ، همسرم؟ﻣﺎﺩﺭﻡ؟ ﭘﺪﺭﻡ؟
ﺗـﺎ ﻓـﺮﺩﺍ ﺭﺍﻩ ﭼـﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﭘـﯿـﺪﺍ ﻛـﺮﺩ ﻭ ﺑـﺎ ﺧـﻮﺷـﺤـﺎﻟـﯽ ﺑـﻪ ﭘـﯿـﺶ فرشته ﺭﻓـﺖ ﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻛـﻪ ﻣـﺎﺩﺭﻡ ﺑـﭽـﻪﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔـﻬـﻮﺍﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻃـﻼ ﺑـﺒـﯿـﻨـﺪ“
براى همديگر آرزوهاى قشنگ کنيم😊
#داستان_آموزنده
🔆نيكى به مورچه
يكى از دوستان ((حاج آقا مجتهدى )) براى ((حاج آقا محمد صافى )) و ايشان هم براى من تعريف كرد؛
حاج آقا مجتهدى يك اربعين در كوه خضر رياضت كشيدند. كوه خضربالاى مسجد جمكران است كه بيشتر اوليا خدا در اين كوه رياضت ميكشند، آقاى مجتهدى هم چند تا رياضت هايش را در آنجا كشيدند و يك مدتى در قم بودند مى گفت : ايشان وقتى اربعينش تمام شد بنا شد به منزل ما بيايد.
ما رفتيم ايشان را آورديم . وقتى منزل آمدند، جوراب هايشان را در آوردند كه وضو بگيرند. بعد از وضو دستمال شان را از جيب بيرون آورند كه دست و صورتشان را خشك كنند، يك وقت متوجه يك مورچه شدند كه توى جيبشان و توى دستمالشان بود. ايشان وقتى اين مورچه را ديد.
فرمود: اين حيوان را من از آنجا آورده ام الآن بايد پياده اين حيوان را ببرم تا تنبيه شوم كه ديگر هواسم را جمع كنم و اين حيوان را از زندگيش نيندازم . و پياده تا كوه خضر رفتند و برگشتند و سوار وسيله هم نشدند و گفتند: بايد تنبيه شوم تا هواسم را جمع كنم و حيوانى را سرگردان نكنم .
خُب مراعات مى كنند كه خدا اين چيزها را به ايشان مى دهد كه گوشش همه چيز را مى شنيد و چشمش همه چيز را مى ديد.
📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده