eitaa logo
به وقت بهشت 🌱
6.4هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
2 فایل
💠وَأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَی‌اللَّه إِنَّ‌اللهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَاد 🚫کپی یا انتشار حتی با ذکر نام نویسنده حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
ﺳَﺮﻣﺎٰﯾﮧ ﻧَﺪﺍﺭﻡ ﺑِﺒَﺮَﻡ "ﻣَﺤﻀَـــــﺮِ ﺍَﺭﺑﺎٰﺏ" ﺳَﺮﻣﺎٰﯾﮧ ﺳـَﺮےٖ ﻫَﺴﺖ، ﻓـَﺪﺍٰےِ ﺳـَﺮِ ﺍَﺭﺑﺎٰﺏ" ﺍَﺯ ڪﻮﺩَکے ﺍَﻡ ﯾﺎٰﺩ ﮔِﺮِﻓﺘـَــﻢ ﮐِﮧ ﺑِﮕـﻮﯾَﻢ: "ﻣـﺎٰﺩَﺭ ﭘِـﺪَﺭَﻡ"ﻧَـﺬﺭِ ﭘِـﺪَﺭ ﻣﺎٰﺩَﺭ" ﺍَﺭﺑـﺎٰﺏ 💜اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 💚وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ♥️وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 💛وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🌱
نمازهایت‌راعاشقانه‌‌بخوان‌حتی‌اگر خسته‌ای‌‌یاحوصله‌‌نداری‌تکرارِهیچ‌چیز جزنمازدراین‌دنیاقشنگ‌نیست.. 🌱
هدایت شده از  به وقت بهشت 🌱
♥️👇🏻تا انتها بخونید👏🏻 کیک را برش زدم و محسن رفت برای هر دو نفرمان چای بریزد. تلفن همراهش روی میز تکان خورد. چشمم افتاد به پیش‌نویس پیام: «تولدت مبارک آقاشیره. دورت خلوت شد زنگ بزن.» گوشی را برداشتم و پیام را باز کردم. فرستنده‌ی پیام اصغرسگ‌دست بود! پیام‌های قبل‌ترش را نگاه انداختم: «عشقم کاش پیشم بودی» « آبی‌کمرنگه رو بپوشا» یک دفعه محسن گوشی را از دستم قاپ زد، خیره به گوشی‌اش با صدایی که می‌لرزید گفت: اصغره که! بریده بریده گفتم: اصغرآقا ..چه لطیفه.. اونم.. می‌دونه.. مردادیا.. شیرن؟ به زور نگاهم کرد. لال شده بود. قبل از اینکه بغضم بترکد گفتم: زنگ.. بزن تشکر کن. آب دهانش را قورت داد:حالا بعد... دندان‌هایم را محکم به هم فشار دادم: نه! الان !! صورتش رنگ خامه‌ی روی کیک شد. خواستم گوشی را از دستش بیرون بکشم که آن را عقب کشید و داد زد: اصلاً به چه حقی گوشی من‌و چک کردی؟ با عجله به طرف اتاق رفت:به اصغرم شک داره روانی!! و محکم ..... https://eitaa.com/joinchat/453312565Cad8008b0ac
به وقت بهشت 🌱
#جذاااب‌وخااااص♥️👇🏻تا انتها بخونید👏🏻 کیک را برش زدم و محسن رفت برای هر دو نفرمان چای بریزد. تلفن همر
❌اگه از خوندن رمان های ایتا با موضوعات تکراری زن و شوهری خسته شدی ، بهت پیشنهاد می کنم رو امتحان کن ... داستانی از جنس امروز✅ و زندگی این روزهای زوج های جوان جامعه♥️ اثری بی نظیر از نویسنده ی معروف (نویسنده ی داستان جنجالی برگزیده) https://eitaa.com/joinchat/453312565Cad8008b0ac
..💚 ‌‌از خیلِ معجزات تو، یک مهربانی‌ات کُفّار را برای مسلمان شدن بس است ... عشق و مهربونی مبارک✨ •━━━━•|•♡•|•━━━━• ⊰ • ⃟♥️྅ ⊰ • ⃟♥️྅
💫🌱🌸💫🌱🌸💫🌱🌸💫🌱🌸 💠ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد 💠دل رمیده ما را انیس و مونس شد 💠نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت 💠بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد 🌿اللهم‌صل‌علی‌محمد‌وآل‌محمدوعجل‌فرجهم🌿 🌷
🌿💠اعمال شب و روز مبعث 🕊 مبعث، یکی از چهار روزی هست که روزه‌ گرفتن در اون با روزه هفتاد سال برابری می‌کند.⚜ همین فردا🌿🌷
هدایت شده از  به وقت بهشت 🌱
تورو خدا نزن......غلط کردم آقا ایرج... صدای گریه و التماس هام تموم حیاط رو برداشته بود.همسایه ها دورمون جمع شده بودند. کسی جرئت حرف زدن نداشت آقا ایرج نا پدریم بود .یکماهی از فوت مادرم میگذشت.توی این یک ماه تموم بدنم با کمربند ایرج کبود و سیاه شده بود. کوروش، مرد سیبیلوی شکم گنده بالاخره از روی صندلی کوچیک فلزی بلند شد و سمتمون اومد. _بسه  ایرج... کشتی دختره رو، مرده اش به دردم نمیخوره مردک. با چشم های ورقلمبیده و حیضش نگاهم کرد و سمتم اومد.از ترس و خجالت توی خودم جمع شدم. شالمو دورم پیچیدم. کوروش لبخند زشتی زد و دستش رو دراز کرد. _ببینش تورو خدا ...مردک بیشعور چه به روز دختر به این قشنگی آورده. درِ اتاق محمد ، پسر دانشجویی که دوماهی بود به جمع همسایه ها اضافه شده بود باز شد. ناخودآگاه نگاهمون به هم گره خورد. چشم هاش قرمز شده بود و دستاش مشت بود. ایرج کمربندش رو پرت کرد گوشه حیاط. رو کرد به کوروش. _دستتو بکش نکبت.فردا صبح که پولو دادی و عقدش کردی میشه مال خودت.الان هم هری... https://eitaa.com/joinchat/1406599294C9146afa51f نگارومحمد
دل ربودن از تمام خلق عالم کار توست ای طبیب درد مندان! عالمی بیمار توست از همان اول که پا در عرصه دنیا زدی حامل وحی خدا همراه و خدمتکار توست ❣️🌼 ❣️🌼 ❣️🌼
4_5929253281850198610.mp3
6.05M
شد‌نام‌دلربای‌رسول، وِردزبان‌روح‌الامین😍♥️!" 🌿