eitaa logo
به وقت بهشت 🌱
6.5هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
2 فایل
💠وَأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَی‌اللَّه إِنَّ‌اللهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَاد 🚫کپی یا انتشار حتی با ذکر نام نویسنده حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَولادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. 🏴🏴🏴🏴🏴🏴 بــاز دگر بـاره رســیــد اربـعـیــن جوش زند خـون حـسـیـن از زمیــن شـد چـهـلـم روز عــزای حـسـیــن جــان جــهــان بـــاد فدای حـسین فرا رسیدن اربعین حسینی تسلیت باد.
. صبح دلتنگی‌تون به خیر🍂 🕯🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐᪥•💞﷽💞 شمر، زمانه ات را بشناس پدرو مادرش شهید شدن، تنها اومده بود دنبال آب که فهمید تمام شده وچیزی گیرش نیومده! غزه در حال حاضر خوده کربلاست خدایا مرا به خاطر سیر آب بودنم ببخش😔 ‎
🪴 📚 خدای‌من! کسانی‌ صبح می‌کنند در حالی‌ که‌ به‌ غیر تو اعتماد و امید‌ دارند ولی‌ من‌ صبح‌ کردم‌ در حالی که‌ در تمام‌ امورم، اعتماد و امیدم‌ تویی... دعای۵۴‌ صحیفه‌سجادیه سلام 🌻 صبح به خیر 🌻
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان کوتاه ( تنها نیستی ) زن مشتری: اکبر آقا بی زحمت یه بسته دل مرغ بهم بدین، فقط تازه باشه امشب مهمون دارم اکبر آقا: رو چشم آبجی،اتفاقا دل مرغها همین امروز رسیده تازه تازس زن مشتری: خدا خیرتون بده.خواهرم اینا از شهرستان میان،گفتم یه غذای خوب بذارم براشون مرد پول دار: هه مهمون داره اون وقت اومده دل مرغ بخره! اکبر آقا کنار اون رون گوسفدی که سفارش دادم چند بسته هم دل مرغ بذار ، تازه هم نبود مهم نیست، برای سگم می‌خوام صداپیشگان: مسعود صفری - فاطمه آلبوغبیش - نسترن آهنگر - علی گرگین - مسعود عباسی - کامران شریفی بازنویسی و کارگردان: علیرضا عبدی پخش روزهای یک شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی @radiomighat
واج‌آرایی_پ پسین پنجشنبه بود. پاییز پنجاه‌و‌پنج. هوا پر بود از دود اسپند، پر و کاه. پَک‌ و پیرزن‌ها روی کپه‌ی خاک نشستند. پشته‌ی کاه پشت‌‌سرشان بود. پتوی پلنگی را پهن کردم پای دیوار. پیاله‌های چینی را چیدم تو سینی. پالوده‌ی شیرازی ریختم پُرشان. پدربزرگ پاورچین آمد: حال‌و چه وقت پالوده‌ن؟ جوشونده‌ی پرسیاوشون دم می‌کِردی یا پونه‌ی کوهی. پارسال بار اول بود پا می‌گذاشتم تو پوران‌دِه. بعد پانزده‌سال عمر که از خدا گرفتم، نشستم تو جیپ و همراه پدر آمدیم. پیمان پسر پهلوان‌پیرزاد پیشکار پدربزرگ بود. سپردند به او که هرروز مرا ببرد پای‌ کوه. دوباره دلم هوای پوران‌ده را کرد. بشینم پشت اسب پدربزرگ. اسمش را با پیمان گذاشتیم، سپیدار. بلند بود و سفید. سپیدار آمد تو میدان. پیمان، سوارش بود، نقش علی‌اکبر. پیرزن‌ها شیون کردند. پنجه تو صورت کشیدند. پهنای صورت اشک ریختند. پدربزرگ با پر شال اشک را پاک کرد. خجالت کشیدم آن‌جا بمانم. او هم به من نگاه نمی‌کرد. پشت پرده‌ی جلوی در پنهان شدم. دلم تاپ‌تاپ می‌کرد. انگار صدای پای سپیدار، وقتی تا پای کوه با پیمان مسابقه می‌دادیم. مادربزرگ آمد تعزیه ببیند. چانه‌ام را گرفت: چرا لپات گل انداخته مادر؟! پناه بر خدا چه‌ت شده! دست گرفتم به پیشانی‌م: تب دارم. رفتم پای پاشویه. مشت‌هام را از آب پر کردم و صورتم را شستم. از پله‌ها بالا رفتم. تو پنج‌دری نشستم و تعزیه گوش دادم. علی‌اکبر را شهید کردند. پتوی پلنگی را بردند تا پیکرش را پارو کنند... و من نتوانستم حتی تو پستوی خیالم به نبود پیمان بپردازم. نه اینکه پیمانه‌ی دلم پر شده باشد، نه...     @In_heaventime 
🌿از آنچه به تدریج رخ می‌دهد بترس! 🌿 فاصله‌های تدریجی، لرزش های تدریجی، سستی‌های تدریجی، شدن‌های تدریجی! 🌿 این تدریجی‌ها صدای پای ارتداد است و بریدن از حق! 📚 ارتداد ✍وحید یامین‌پور سلام صبح به خیر 🍃
🔥خرید کتاب با ۵۰ درصد تخفیف🔥 📚نمایشگاه و فروشگاه کتاب 📆 از شنبه ۱۰ شهریور بمدت ۵ روز 📍 حرم مطهر رضوی، ورودی شیخ طبرسی، جنب ورودی صحن امام حسن مجتبی (ع) ⚡️بصورت شبانه روزی ⚡️
زینب‌خانم رفتن دست‌بوسی بابامحسن😍🥺 زیارت زینب هفت روزه از خاک پدر عزیزش، شهیدالقدس، شهید محسن صداقت🌷 شهید کنسولگری ایران در سوریه🥀 عکس مربوط به چند روز پیش است. ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
🌷‌ فرمانده جوانی که پای درس رهبر انقلاب بزرگ شده بود ✏️ رهبر انقلاب: من شهید محمود کاوه را از بچگى‌اش مى‌شناختم. پدر اين شهيد جزو اصحاب و ملازمين هميشگى مسجد امام حسن بود - كه بنده آن‌جا نماز مى‌خواندم و سخنرانى مى‌كردم - دست اين بچه را هم مى‌گرفت با خودش مى‌آورد، و من مى‌دانستم همين يك پسر را دارد، گاهى حرفهاى تندى هم مى‌زد كه در دوران اختناق آنجور حرفى كسى نمى‌زد. ✏️ اين بچه آنجور توى اين محيط خانوادگى پرشور و پرهيجان تربيت شد و خوراك فكرى او از دوران نوجوانيش عبارت بود از مطالب مسجد امام حسن. كه از نوارها و آثار آن مسجد [مى‌شد فهميد ]كه چه نوع مطالبى بود. در يك چنين محيط فكرى اين جوان تربيت شد، و جزو عناصر كم‌نظيرى بود كه من او را در صدد خودسازى يافتم؛ هم خودسازى معنوى و اخلاقى و تقوايى، هم خودسازى رزمى. ✏️‌ در يكى از عمليات اخير دستش مجروح شده بود تهران آمد سراغ من؛ من ديدم دستش متورم است. بنده نسبت به اين كسانى كه دستهايشان آسيب ديده يك حساسيتى دارم، فورى مى‌پرسم دستت درد مى‌كند. پرسيدم دستت درد مى‌كند گفت كه نه. بعد من اطلاع پيدا كردم، برادرهاى مشهدى‌اى كه آن‌جا هستند، گفتند دستش شديد درد مى‌كند، اين همه درد را كتمان مى‌كرد و نمى‌گفت - كه اين مستحب است، كه انسان حتى‌المقدور درد را كتمان كند و به ديگران نگويد - يك چنين حالت خودسازى ايشان داشت. ✏️ یک فرمانده‌ى بسيار خوب بود، از لحاظ اداره‌ى واحد خودش در تيپ ویژه‌ شهدا. این تیپ یک واحد خوب بود جزو واحدهاى كارآمد ما محسوب مى‌شد. خود او هم در عمليات گوناگونى شركت داشت، و كارآزموده‌ى ميدان جنگ شده بود؛ از لحاظ نظم اداره‌ى واحد، مديريت قوى، دوستى و رفاقت با عناصر لشگر و از لحاظ معنوى، اخلاق، ادب، تربيت توجه و ذكر یک انسان جوان اما برجسته بود. ✏️ اين هم يكى از خصوصيات دوران ماست، كه برجستگان هميشه از پيرها نيستند، آدم جوانها و بچه‌ها را مى‌بيند كه جزو چهره‌هاى برجسته مى‌شوند. رهبان الليل و اسدالنهار غالبا توى همين بچه‌هايند، توى همين جوانهايند. ۶۶/۵/۲۷ 🗓 ۱۱شهریور، سالگرد شهادت شهید محمود کاوه فرمانده لشکر۵۵ ویژه شهدا
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
24.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان_صوتی ( کامران یا سید مرتضی؟ کدام آوینی؟ ) ( سال 1344 دانشکده ی هنرهای زیبا دانشگاه تهران ) ♦️ کاوه: من موندم چرا این ریشوهای غار نشین رو تو دانشگاه راه میدن! برگشتن به مینا و دوستاش گفتن چرا تو دانشگاه دامن کوتاه میپوشین؟! این در شأن دختر مسلمان نیست! ♦️ کامران آوینی: میدونم! شُهره تو گالری نقاشی ماجرا رو برام تعریف کرد مردم از خنده... صداپیشگان: مسعود عباسی، علی حاجی پور، میثم شاهرخ، مجید ساجدی ، کامران شریفی، جواد خداوردیان، علی گرگین، مسعود صفری نویسنده و کارگردان: علیرضا عبدی @radiomighat
🌹امیرالمؤمنین امام علی عليه‌السلام: چشم‌ها نخشكيد مگر بر اثر سخت‌دلى. دل‌ها سخت نشد مگر به سبب گناه زياد. 📙بحارالأنوار، ج۶۰، ص۷۳، ح۳۵۴ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سلام صبح بخیر عزیزان محدثه 🏴🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤🖤🖤 کاش بودی کربلا کنار حرمم حرم داشتی حسن 🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنها نیستی... زن : اکبر آقا بی زحمت یه بسته دل مرغ بهم بدین، فقط تازه باشه امشب مهمون دارم اکبر آقا: رو چشم آبجی،اتفاقا دل مرغها همین امروز رسیده تازه تازس _ خدا خیرتون بده.خواهرم اینا از شهرستان میان،گفتم یه غذای خوب بذارم براشون مرد پول دار: هه مهمون داره اون وقت اومده دل مرغ بخره! اکبر آقا کنار اون رون گوسفندی که سفارش دادم چند بسته هم دل مرغ بذار ، تازه هم نبود مهم نیست، برای سگم می‌خوام ... هنوز حرف مرد تموم نشده بود که ... ادامه این زیبا رو توی کانال رادیو میقات بشنوید👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2082144340Cfc77882043 🎧 تنها کانالی که توی ایتا داستاناش صوتی هست😎🎤🎶
سلام دوستان، عزاداری هاتون قبول🖤🤲 کانال رادیو میقات واقعا عالیه خودم عضو شدم پیشنهاد میدم شما هم حتما عضو بشید😍 https://eitaa.com/joinchat/2082144340Cfc77882043 حتما پیوستن رو بزنید ان شالله امار کانالشون بره بالا حیف کاراشون دیده نشه🙏🌺
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
28.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان صوتی ( خدا حافظ آقا مهربونه ) به یاد شهید حاج قاسم سلیمانی زهرا: مرتیکه یه جوری دستش رو روی زنگ گذاشته بود و زنگ می زد که یهو ترسیدم، معصومه قلبش اومد تو دهنش! حسین: دنیا دنیای نامردی شده! کی فکرشو می کرد؟! صاحبخونمون آقا جوادی به خاطر مال دنیا بیاد و اینجوری جوابمون کنه!اونم تو چلّه ی زمستون! معصومه: بابا درو باز کن دیگه سردمه ،زودتر بریم تو خونه صداپیشگان: مریم میرزایی - محمد رضا جعفری - فاطمه عبدی - کامران شریفی - علیرضا جعفری - امیر علی مومنی نژاد نویسنده: مهری درویش کارگردان: علیرضا عبدی پخش روزهای پنج شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی @radiomighat
25.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. گاهی دَر نَبودِ یِک نَفَر، اِنگار جَهان‌ به کلی خالی‌ست..! یاحَمیدُبِحَقّ‌ِمُحَمَّدعَجِّل‌لِوَلیِّك‌َالفَرَج سلام صبح آدینه تون به خیر🌱 .
📚📚📚📚📚📚📚 کتاب هایی که طی فصل پاییز🍂 در محدثه هم‌خوانی میکنیم😊 🍁مهر ماه:سفرنامه الی(انتشارات شهید کاظمی) 🍁آبان ماه:بساز نفروش ها(انتشارات ستاره ها) 🍁آذر ماه: روزهای فاطمه ؛شرح خطبه‌ی فدک حضرت زهرا(س) (انتشارات لیله القدر) 🍁آذر ماه: سه خواهرون (انتشارات ستاره ها) همراهمان باشید تا سفری نو را آغاز کنیم، سفری به اعماق کتابها و زندگی پر فراز و نشیب آدم های موفق.🌻 کنار هم کتاب میخوانیم و برای همسرمان محدثه میشویم🥰 برای تهیه‌ی کتاب با تخفیف ویژه به دبیر گروه خود مراجعه کنید😊 اگر هنوز وارد گروه های ما نشده‌اید به ما پیام دهید تا شما هم عضو رسمی باشگاه محدثه باشید. 😇 🆔️@admin_mohadeseh ┄┅┅┈⊰᯽💚᯽⊱┄┅┅┄ 🌱 🌻باشگاه ملی کتابخوانی محدثه ویژه‌ی بانوان متاهل @mohadese_meli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گو ابرِ غم ببارد... تا همنشین عشقم♥️ از غم چه‌باک دارم؟ کاین غمگسار دارم♥️ بخشی از غزل «شرح حال» سرودۀ رهبر انقلاب که به تازگی منتشر شد.😍 سلام✋ صبحتون به‌خیر🌻🐚 📚🪴
بهــش میگفـــتن چقــدږ مثل شــهید چمراݩ شدی😍 میگــفټ دعاکــݩ باطنــم هم مــثل شهــید چمران بشہ🥲 برام دعاڬــن منـم شــهید بشم🥺 شهید الڨــدس شهـــید محســن صداقټ🕊 https://eitaa.com/joinchat/821953414C3da82a3bfd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می‌دونستین خیلی وقتا چرا خواب کسی که دوستش دارین رو می‌بینین؟ چون مغزتون می‌خواد فشار دلتنگی رو با صحنه‌سازی کم کنه :)
به وقت بهشت 🌱
🦋🦋🦋🦋🦋 🍃🍃🍃🍃 🦋🦋🦋 🍃🍃 🦋 الهه‌ی نستوه #م_خلیلی #برگ۴۶ حالی‌م بود عمدا این کار را می‌کند. قبلا بهش گفته
🦋🦋🦋🦋🦋 🍃🍃🍃🍃 🦋🦋🦋 🍃🍃 🦋 الهه‌ی نستوه با بچه‌ها شن بازی کردم. الهه دور و برمان چرخ زد و ازمان فیلم گرفت. قلعه‌ شنی را که ساختیم، موبایل‌ را داد دستم و رفت‌. نشست روی تخته‌سنگ. باد زیر چادرش می‌زد. شکل گنجشک تو سرما، پف کرد. یک فسقل‌آدم بیش‌تر نبود. گاهی آنقدر زبان درمی‌آورد که فکر کنی همه‌ش زبان است. یک‌وقت ساکت می‌شد مثل این روزها، یک‌وقت سرت را می‌برد از بس حرف می‌زد. رفتم خودم را چپاندم کنارش. جا داد و نشستم. دست انداختم دور کمرش. سیخ نشست. هر چی تو خانه ول و باز است، بیرون رو می‌گیرد. حتی اگر فقط خودمان باشیم. بامزه‌بازی‌م گل کرد: یارو لب دریا عینک دودی می‌زنه. میگه وای چقد نوشابه! قاه‌قاه خندیدم. الهه جوری لبخند زد، احساس بی‌مزگی که خوب است، احساس بی‌معنی‌ بودن کردم. انگشت کشید زیر چشم‌‌هاش و عینک‌ش را برداشت. ضایع بود گریه کرده. به روی خودم نیاوردم. هر چی دَم به دم‌ش بگذارم دیرتر رویش باز می‌شود. گفتم: حال داری بریم دور بزنیم؟ _باید لباس بچه‌ها رو عوض کنیم. _لباسشون که خوبه! _بیرونی نیست. مگه نمی‌خوای بگردی؟ _پیاده نمی‌شیم. بلند شدم و دستش را کشیدم. گفت: همیشه وقتی نمی‌خوایم پیاده شیم، برعکس پیاده می‌شیم. خندیدم: متین! راستین! بیاین بابا. متین برخلاف میلش راه افتاد اما راستین دست از بازی برنداشت: هنوز قلعه‌م‌و نساختم. پاچه‌ی شلوارش را تکاندم: فردا دوباره میایم. بقیه‌ش‌و بساز. دست‌هاش را چلیپا کرد. چرخید طرف دریا. گفتم: ما می‌خوایم بریم بستنی بخوریم. وسوسه شد ولی دلش گیر قلعه‌ی نصفه‌نیمه‌ بود. الهه گفت: میایم حتما. هر روز میایم ساحل. حرف‌ش کارساز شد. راستین با لب‌ولوچه‌ی آویزان نشست تو ماشین. گفتم: می‌خوای تو اینجا شن‌بازی کنی، ما بریم؟ بعد میایم دنبالت. چانه‌اش را انداخت هوا. پدرصلواتی انگار ارث باباش را می‌خواست. یک‌بار فرهنگی دانشگاه، اردو گذاشت. خبر نداشتم ولی وقتی رسیدیم شمال دیدم الهه هم هست. با دوسه‌تا دختر دیگر که همه‌شان مانتویی بودند. تو کتم نمی‌رفت چطور می‌تواند با این‌ها رفیق باشد. حالا باز آن‌ها خوب بودند.‌ خدا پدرشان را بیامرزد، سر و وضعشان سنگین رنگین بود. دو سه‌تای دیگر از اتوبوس بعدی پیاده شدند و واویلا، لاکردارها به خدا و قیامت اعتقاد نداشتند. یکی‌شان موهای فرفری‌ش از جلو و عقب مقنعه زده‌بود بیرون. ماتیک بی‌رنگی هم مالیده بود به لب. عین میت. همچین دوید طرف الهه! انگار دعوا داشت. گفتم الآن است بزند لت و پارش کند. وقتی رسید بهش، سفت گرفت‌ش تو بغل. مثل ننو، تابش داد چپ و راست. بعد که دست‌هاش را از کمر الهه باز کرد، الهه دست کشید رو صورت. ماتیک دختره را از لپش پاک کرد. باید حسابم را همین‌جا باهاش صاف می‌کردم. یک‌ سال بود هر طور پا پیش می‌گذاشتم جوابم نه بود. حتی روی حاج‌آقا حسینی را هم زمین انداخت. هر جا هم من را می‌دید انگار جن و بسم‌الله. خودش را گم و گور می‌کرد. تو سوراخ‌سنبه‌ای قایم می‌شد تا رو در رو نشویم. کپی یا انتشار به هر شکل حرام❌ ✍🏻 م خلیلی ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
15.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان کوتاه ( اطلاعات لطفا ) آلبرت : الو اطلاعات لطفا ماریا: اطلاعات !بفرمایید آلبرت : تعمیر را چطوری می‌نویسن ؟ ماریا: امتحان دیکته داری؟….😅 صداپیشگان : نسترن آهنگر- مسعود عباسی - مریم میرزایی - محمد طاها عبدی بازنویسی و کارگردان: علیرضا عبدی پخش روزهای یک شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی @radiomighat
سلام خواهرهای عزیز اگه قصد دارید ختم یاسین هدیه به حضرت ام‌البنین سلام‌الله‌علیه انجام بدید، از امشب شروع میشه یک‌بار سوره‌ی یاسین رو به شکل پیوسته، یعنی فاصله بین خوانش آیات نندازید می‌خونید. پنج‌شنبه‌ی هفته‌ی بعد دوبار می‌خونید و هفته‌ی بعد سه‌بار و هفته‌ی بعدتر چهاربار در خوانش هفته‌های دوم و سوم و چهارم هم پیوستگی حین خوانش آیات رو رعایت کنید اما مسئله‌ی نیست که بین هربار خواندن فاصله بیندازید و استراحت کنید. حاجتتون به خیر روا🌷 اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🌿
💠نماز والدین در شب جمعه💠 ثواب این نماز به قدری هست که والدین اگر از دنیا رفته‌باشند، دوست دارند بیایند و زانوهای اولاد خود را ببوسند که این نماز را بهشان هدیه کرده🌷🌱 خواندن این نماز برای والدین زنده و فوت شده توصیه شده❤️ 📚🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا