eitaa logo
به وقت بهشت 🌱
6.5هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
2 فایل
💠وَأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَی‌اللَّه إِنَّ‌اللهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَاد 🚫کپی یا انتشار حتی با ذکر نام نویسنده حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
🌀تاکید داشت روی صداقت بین زن و شوهر.اینکه در هر شرایطی با هم صادق باشیم. گفتم: «مامان سیمین یه اصطلاح خوبی داره. میگه وقتی توی استکان چایی☕️ مگس بیفته،🥴 حتی اگر اون مگس رو در بیاری، با اینکه مگسی در کار نیست دیگه میلت نمی‌کشه اون چایی رو بخوری. 🌀 دروغ هم همین مدلی توی زندگی رابطه بین زن و شوهر رو تیره می‌کنه. اگه یه بار به هم دروغ بگن، دیگه تا آخر تردید دارند که الان راسته یا دروغه؛ چون اون زلالی و شفافیت قبل با دروغ از بین رفته.» 📚هوات‌و دارم زندگی ‌شهید‌مرتضی‌ عبداللهی ✍🏻محمد‌رسول‌ ملاحسنی ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
«گفتم: «محسن جان! دیر میای بچه‌ها نگرانتن». لبخندی زد و گفت: «هرچی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم».  معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد؛ وقتی که نتانیاهو توئیت زد و برای یهودی‌ها شنبه خوبی را آرزو کرد. از شنبه آرام در اسرائیل گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخری‌زاده». ... (خاطرات همسر شهید) 🌹۷ آذر سالگرد شهادت دانشمند هسته ای شهید محسن فخری زاده
🦋در آلمان که بودیم ، خیلی اتفاقی برادرشوهرم را دیدیم. او هم، سفر کاری آمده بود. احمد آقا به چادرم اشاره کرد: حاج‌خانوم جلدتون رو عوض نکردین؟🧐 روی‌م را کیپ‌تر گرفتم. گفتم:«من نیومدم جلد عوض کنم اومدم رنگ پس بدم.» درگاه این خانه بوسیدنی است روایت‌مادر‌شهیدان‌خالقی‌پور ✍زینب‌عرفانیان سلام صبح‌تون به خیر ☕️ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
🪴 وسط همه بدو بدوها و شلوغیا و حرف و فکر و عمل و کم و زیادِ دنیا و آدماش... سلام آقا🌿 اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج 📚🍂
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
15.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان صوتی ( ناجی عروسکها ) ( به یاد شهید مدافع حرم ابرهیم خلیلی ) ♦️ حسین: آقا ابراهیم اینجور که معلومه تمام شهر پُر از تله های انفجاریه! بچه ها میگن داخل حیاط خانه ها زیر درختها و آشپزخانه و حتی تخته خوابهاشون هم تله انفجاری کار گذاشتن!!! ♦️ ابراهیم: بیخود نیست این همه بچه های دست و پا قطع شده اینجا میبینیم! ♦️ رحیم: بچه هاشون مثل عروسکهایی هستن که یا دست و پا ندارن یا کور شدن ... صداپیشگان: علی حاجی پور - مسعود عباسی - کامران شریفی - امیر مهدی اقبال نویسنده و کارگردان: علیرضا عبدی تصویرسازی: محمد علی عبدی پخش هر هفته ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی @radiomighat
🪴 «اِ‌نَّ‌اللہ‌مَعِ‌الصٰابــِــرینْ» آروم‌‌آروم‌ همه‌‌چی‌ خوب‌ میشه صبر‌ داشتہ‌ باش‌ رفیق🌾 سلام☕️ صبح سرد پاییزی‌تون به‌خیر🍂 📚🪴
گوش شیطون کر یه برگی نوشتم ادامه‌ش زودتر بیاد یا نه بستگی به کرم شمو داره. https://eitaa.com/joinchat/2480472136C484dfe0c30 ببینم چی کار می‌کنید
به وقت بهشت 🌱
🦋🦋🦋🦋🦋 🍃🍃🍃🍃 🦋🦋🦋 🍃🍃 🦋 الهه‌ی نستوه #م_خلیلی #برگ۵۳ چراغ اتاق را خاموش کردم. بابا در حیاط را باز کرد
🦋🦋🦋🦋🦋 🍃🍃🍃🍃 🦋🦋🦋 🍃🍃 🦋 الهه‌ی نستوه اولین‌بار بود خواستگاری‌ می‌رفتم. یک‌جوری بودم. مثل وقت‌هایی که امتحان انشاء داشتم. مغزم پر از حرف بود و دستم نمی‌رفت کلامی بنویسم. شکل آدم‌هایی که گوگیجه گرفتند. موهام را سشوار کشیدم. شلوار نوترم را پا کردم. لای پیراهن‌هام، طوسی را برداشتم. عطر تازه‌م را زدم به مچ‌هام. در اتاق باز بود. نرگس روی مبل روبه‌روی در دمغ نشسته‌بود. بغل ناخن‌ش را می‌کند. از آینه دیدم زیرچشمی نگاه‌م کرد. مامان نمی‌گذاشت بیچاره باهامان بیاید. رفتم کنارش نشستم. آرنج‌ش را زد تو پهلوم: کشتیم. اوبرتر بیشین. _گندِدماغ. تقصیر من چیه؟ مامانت نمی‌ذاره بیای! لب‌هاش آویزان شد. گفتم: چنگال بدم خدمتت؟ مثل ارزق شامی نگاه‌م کرد: چی میگی تو؟ به لب‌هاش اشاره کردم: ببریشون بالا. _ناسلامتی خواهر دومادم. نباید تو خواستگاری باشم! دست انداختم گردن‌ش: ایشالا دفعه‌ی بعد آبجی گلمم می‌برم. مامان از اتاق کناری‌ آمد بالا سرمان: پاشو. دیگه باید زنت‌و بغل کنی. خوش‌خوشان‌م شد. نرگس روش را کرد آن‌طرف. مامان هم به روی خودش نیاورد که دخترش ناراحت است. اول رفتیم ننه را سوار کردیم. نشاندیم‌ش جلو. از قنادی رولت خریدم. جلوی گل‌فروشی نگه داشتم. بابا پرسید: می‌خوای گل بگیری؟ جوری پرسید که انگار می‌خواستم خلاف قاعده‌ش رفتار کنم. مامان گفت: نمی‌خواد حالا. اگه جواب بله داد. جلسه بعد بگیر. دلم می‌خواست برای الهه گل ببرم. رو کردم طرفشان: نمی‌شه که بدون دسته گل! مامان درآمد که: پولت زیادی کرده؟ بلکم باز اَره‌کُره¹ درآورد و گف نه. ننه به صورت درهم‌م لبخند زد: نه نمیگه ولی حالو عجله نکن. اگه مردی بعدنم می‌تونی گل بسونی براش. داشت می‌گفت رو حرف ننه‌بابات حرف نزن. کوتاه آمدم. تا آخر خدا به دادمان برسد. آب از دست این‌ها چکه نمی‌کند. ۱) بهانه آوردن کپی یا انتشار به هر شکل حرام❌ ✍🏻 م خلیلی ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
🥀🕯🍂 دیشب، این نزدیکی، مادر مریضی به زحمت نفس می‌کشید. بچه‌هایش آرام خوابیدند و او با درد دست و پنجه نرم کرد تا از خستگی خوابش برد. صبح، وقتی خورشید تازه داشت جان می‌گرفت و زمین را گرم می‌کرد، مادر، آخرین نفس‌هایش را از خانه گرفت و خانه در سرمای یک روز آذرماه برای همیشه از صدای او خالی ماند. صبح شهادت بود. ناله‌‌ی اهالی خانه تو ساختمان پیچید. همه از داغ تازه‌ی مادر، به یاد مادری که برایش سیاه‌پوش بودیم گریه کردیم. ولی... از ظهر تا حالا، به فکر پسری هستم که مثل هر روز از مدرسه برگشت ولی خانه، خانه‌ی همیشگی نبود و جای خالی مادر... دیشب فرشته‌خانم اینجا نفس می‌کشید. امشب تو سردخانه خوابیده. فرداشب هم تو دل خاک آرام گرفته. به همین سرعت! عزمم را جزم کرده‌ام تا فرصت هست مادری کنم. ✍🏻 م_خلیلی ۱۴۰۳/۹/۱۴ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
یا امیرالمومنین روحي فِداک! آسمان را دفن کردی زیر خاک؟...😭 آجرک الله یا بقیة الله😭 سلام صبح بخیر 🏴
در مقاتل واژه یِ رَکَلَ اومده. رَکَلَ یعنی چی؟ یعنی دری رو با ضربِ لگد بشکنی اونم نه ضربه یِ عادی، ضربه یِ یهویی و دَفعَتاً میشه رَکَلَ...