انقد که من ایگنور میشم و بازم با قدرت ادامه میدم اگه یکی دیگه ایگنور شده بود تا الا ده بار خودش و از پل پرت کرده بود پایین
از اتاق میرم بیرون
بابام:به به بالاخره از لونشون اومدن بیرون واسشون یه گوسفند بزنیم زمین
مامانم:گوسفند کمه شتر باید سر ببریم
من:خدایا چرا نه چرا
اورتینک اینطوریه که درکمال آرامش استرس میگیری برای چیزایی که میتونن هیچ ارزشی نداشته باشن...